اگرچه انسانها همگی کم یا زیاد ’تعقّل‘ میکنند لیکن ’تعقّل‘ آنها نه الزاماً روشمند و ضابطهمند و جهانشمول است و نه فرافرهنگی و فراتاریخی.
msadeq
امیدوارم روشن باشد که درنهایت ایشان ناگزیرند عمارتِ ’معرفتِ استدلالی‘ خود را یا بر مبنایی که برای ایشان معلوم و مسلم و مقبول است بنا کنند و یا بر دوری که دستکم برای ایشان مقبول و مطلوب است.
Motazer_Vareth
به نظر میرسد در جهان مدرن ما، جهان پسا_ویتگنشتاینی، این درس بهقوت گرفته شده است که معرفت بشری تنها در چهارچوب شیوههای زندگیِ به لحاظ اجتماعی و زبانی تعینیافتهای که ما خود را ساکن آنها مییابیم، میتواند کار کند. فیلسوفانْ دیگر نمیتوانند امیدوار باشند که از مرزهای تاریخ و فرهنگ فراتر رفته، یک فرازبان جهانشمولی بسازند که ”ساختار نهایی واقعیت را ترسیم کند“
Motazer_Vareth
_ این عقل نیست که به ما میگوید چگونه تعقّل کنیم، مبدأ تعقّل ما کجا باشد، و مقصدش چگونه و کجا باشد! ما به معنای وسیعی به گونهای یا گونههایی هستیم و پس از ’تعقّل‘ __ هرچه هست و یا به هرگونهای که هریک از ما آن را تخیل و تقویم میکنیم __ دربارهٔ موضوعات مورد تعلّقمان، و در مواردی ازجمله دربارهٔ عقل و انواع آن، و حدود و ثغور آن، و توشوتوان آن، اخذ موضع میکنیم!
Motazer_Vareth