بریدههایی از کتاب میلیونر زاغهنشین
۳٫۹
(۱۴)
فیلمی که از روی میلیونر زاغهنشین (نام بعدی پرسش و پاسخ) تهیه شده، به رغم کسب هشت جایزۀ اسکار، به نظر مترجمان فیلمِ بیرونقی است، اما رُمان حاضر کتابی در خور توجه است که با داستانهای درهمتنیده از ارزش چشمگیری برخوردار است و دستکمی از دو رمان بادبادک باز و هزار خورشید تابان، نوشتۀ خالد حسینی ندارد.
S
«ناخواسته به گیتی پا مینهیم. ناخواسته میرویم. اما بدان گاه که در این جهانیم، کردارمان اگر به یاد این نسل نباشد، نسل آینده از یادش نخواهد برد.»
reyhan
تازه فهمیدم که زندگی با یک ستارۀ سینما آن قدرها باشکوه نیست که از بیرون به نظر میرسد. وقتی آنها را بدون آرایش و دنگ و فنگ ببینی، پی میبری که دقیقاً مثل ما هستند، با همان نگرانیها و ناامنیها. تنها تفاوت در این است که ما عمدتاً دغدغۀ پول داشتن و نداشتن داریم و آنها دغدغۀ شهرت داشتن و نداشتن.
آنها در تنگ بلور به سر میبرند. اول ازش بدشان میآید، بعد که بَهبَه و چَه چَه زیاد میشود از آن خوششان میآید. و وقتی دیگر مردم بهشان توجه نمیکنند، پژمرده میشوند و میمیرند.
Afsaneh Habibi
رؤیاها فقط در ذهن خود آدم قدرت دارند. اما با پول آدم میتواند در ذهن دیگران هم قدرت داشته باشد
Afsaneh Habibi
در فیلمها نشان میدهند که انگار کشتن یک آدم مثل ترکاندن یکبادکنک است. بم، بم، بم ... مردم در فیلمها تپانچه را طوری شلیک میکنند که انگار گلوله ترقه است. طوری آدم میکشند که انگار مورچهای است. حتی یک قهرمان تازهکار که هرگز به عمرش تپانچه ندیده، میتواند به ده ـ دوازده تا ولگرد از دویستمتری شلیک کند و آنها را بکشد. اما زندگی واقعی خیلی با آن فرق دارد. آسان است که تپانچه پری را برداری و به صورت یکی نشانه بروی. اما وقتی بدانی گلولۀ واقعی توی تپانچه است و قلب واقعی را سوراخ میکنی و مایع سرخی که جاری میشود خون است، نه رب گوجهفرنگی، مجبوری درنگ کنی. آدمکشی کار آسانی نیست. اول باید مغزت را بپزی. مشروب این کار را برایت میکند. خشم هم همین طور.
Afsaneh Habibi
دستگیرم کردهاند، چون در یک مسابقۀ تلویزیونی برنده شدم.
دیشب آخر شب، موقعی که حتی سگهای ولگرد هم خوابیده بودند، آمدند سراغم. ریختند توی خانهام، دستبندم زدند و مرا به طرف جیپی بردند که چراغ قرمز داشت.
هیچ سر و صدایی بلند نشد. حتی یک نفر هم از آلونکش در نیامد. فقط جغد پیری از روی یک درخت تمر هندی برای دستگیری من هو هو کرد.
Ahmadreza
دیدار دوستی که سالها گمش کرده بودی گمانم شبیه خوردن غذای دلخواهی باشد که سالها نخورده باشی. نمیدانی پس از این همه سال پرزهای چشایی تو چه واکنشی نشان خواهد داد و آیا غذا هنوز مثل سابق برایت خوشمزه است یا نه.
Afsaneh Habibi
بمبئی شاید بتواند رشد زشت داراوی را نادیده بگیرد، اما جلوی سرطان را با غیرقانونی اعلام کردنش نمیتوان گرفت. و همچنان با زهر تدریجیاش کشتار میکند.
Afsaneh Habibi
بیشتر بچهها هنوز در پی آن بودند که به فرزندخواندگی پذیرفته شوند، آماده بودند از جهنمی که میشناختند به جهنمی ناشناخته بروند.
Afsaneh Habibi
در فیلمهای هندی آدمهای دائمالخمر موجودات بامزهای هستند. وقتی کشتو موکرجی را با یک بطری تصور کنید نمیتوانید جلوی خندهتان را بگیرید. اما در زندگی واقعی دائمالخمرها خندهدار نیستند، ترسآورند. هر وقت شانتارام پاتیل به خانه میآید، ما برای شنود نیاز به تجهیزات نداریم. او با صدای بلند نعره میزند و ناسزا میگوید، و من و سلیم توی اتاقمان چنان میترسیم که انگار دارد سر خودمان داد میکشد
Afsaneh Habibi
همان طور که آقای باروه یک بار گفت، ثروتمندها، آنهایی که در آپارتمانهای چهارخوابۀ مرمر و گرانیت زندگی میکنند، لذت میبرند. زاغهنشینهایی که در کلبههای نکبتبار و فقرزده به سر میبرند، رنج میکشند. و ما که ساکن گودهای بیش از حد شلوغ هستیم، فقط زندهایم.
Afsaneh Habibi
بچهها هنوز در پی آن بودند که به فرزندخواندگی پذیرفته شوند، آماده بودند از جهنمی که میشناختند به جهنمی ناشناخته بروند.
کاربر ۱۶۶۱۷۸۸
داراوی، وسط آسمانخراشهای مدرن و فروشگاههای تابناک از نئونهای بمبئی، مثل غدهای سرطانی بر قلب این شهر نشسته است، و این شهر نمیخواهد وجود آن را بپذیرد. برای همین داراوی قانون آن را نادیده میگیرد. تمام خانههای داراوی بناهای غیرقانونیاند و هر لحظه ممکن است نابود شوند. اما وقتی اهالی آن فقط برای زنده ماندن تقلا میکنند، به آن اهمیتی نمیدهند
ف مجتهدی
حجم
۲۸۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۲۸۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان