
بریدههایی از کتاب بازمانده
۳٫۶
(۱۵۲)
یه دختر زنگ زد و پرسید: «مردن درد داره؟»
بهش گفتم: «خب عزیزم، آره. اما زنده بودن بیشتر درد داره.»
صاد
"از نظر دنیا او یک بازنده بود، ولی از نظر من او تمام دنیا بود."
zohreh
همهٔ مردم دنبال همچین چیزیان؛ اطمینان. اینکه بهشون قول داده بشه که همهچیز درست میشه.
Shirin Rassam
ماهی اول رو والدینم برام خریدن تا بهم یاد بدن چطور از مخلوقات زندهٔ خداوند نگهداری کنم و بهشون عشق بورزم. بعد از اون ششصدوچهل ماهی دیگه هم خریدم و تنها چیزی که یاد گرفتم اینه که هر چیزی که دوست داشته باشی، یه روزی میمیره.
Shirin Rassam
مردم نمیخوان که زندگیشون درست بشه. هیچکس نمیخواد مشکلاتش حل بشه. غصههاشون، حواسپرتیاشون و داستاناشون حل بشه و گندکاریاشون تمیز شه. اگه همهچی مرتب و تر و تمیز بشه، پس چی ازشون باقی میمونه؟
کوکتل مولوتوف
جامعهای که برای برده کردنتون، جسمتون رو عقیم نکنه، مغزتونو عقیم میکنه. اونا رابطه جنسی رو اونقدر بد و کثیف و خطرناک جلوه میدن، که ازش متنفر میشید.
نیتا
من همهٔ خرچنگ رو خوردم قبل از اینکه حتی متوجه بشم قلبش هنوز داره میتپه.
pouria
«مردن درد داره؟»
بهش گفتم: «خب عزیزم، آره. اما زنده بودن بیشتر درد داره.»
شیلا در جستجوی خوشبختی
اون گفت هیچکدوم از حرفهاش رو جایی نگم.
Mr.horen~
طبق حرفای مدیربرنامه، بزرگترین عاملی که شما رو قدیس میکنه، حجم پوشش خبریه.
Shirin Rassam
دختره جوونیه، ولی صدای خستهای داره
Shirin Rassam
مردم نمیخوان که زندگیشون درست بشه. هیچکس نمیخواد مشکلاتش حل بشه. غصههاشون، حواسپرتیاشون و داستاناشون حل بشه و گندکاریاشون تمیز شه. اگه همهچی مرتب و تر و تمیز بشه، پس چی ازشون باقی میمونه؟
Shirin Rassam
امروز یکی از همون روزاییه که خورشید بالا اومده تا فقط شما رو تحقیر کنه.
yazdaan
مردم بهخاطر این مشتاق مرگن چون تنها راهیه که توش واقعا همه چیز تموم میشه.
Sara
«حتی بهشت هم یه قفس گول زنندهست. همهٔ عمرت برده باشی تا وقتی که یهسیب رو گاز بزنی.»
zohreh
دوست دارم زامبیهایی که دنبال گوشت تازه هستن، تعقیبم کنن. دلم میخواد وقتی از کنار این دیوارای سنگی میگذرم، صدای کشیده شدن ناخنای زامبیها رو روی دیوارا بشنوم.
pouria
فرق بین خودکشی و شهادت به پوشش خبری اونه.
صاد
یه پسری بود که گفت امتحان جبر رو میافته.
طبق دستورالعمل بهش گفتم: «خودتو بکش.»
یه زن تماس گرفت و گفت بچههاش مؤدب نیستن و رفتار خوبی ندارن.
بدون هیچ تعللی گفتم: «خودتو بکش.»
یه مرد زنگ زد و گفت ماشینش استارت نمیخوره.
«خودتو بکش.»
یه زن دیگه تماس گرفت و گفت سریال آخر شب کی پخش میشه.
«خودتو بکش.»
pouria
اون میگه: «لازم نیست همهچیز رو کنترل کنی. تو نمیتونی همهچیوکنترل کنی. اما میتونی برای یه فاجعه آماده باشی.»
yazdaan
یه دختر زنگ زد و پرسید: «مردن درد داره؟»
بهش گفتم: «خب عزیزم، آره. اما زنده بودن بیشتر درد داره.»
کاربر ۸۸۴۷۵۲
مردم همیشه آمادهن که درست برعکس اون چیزی رو که بهشون میگید، باور کنن.
mimbaran
روی دیوار نوشته شده بود که امروز بدترین روز بقیهٔ عمرتونه.
صاد
. مردم مدام میپرسن که موقع رفتنم، مادرم گریه میکرد؟ یا پدرم بغلم کرد؟ و هر بار هم که جواب میدم نه، تعجب میکنن. هیچکی برام گریه نکرد و هیچکی بغلم نکرد.
هیچکی موقع فروختن مرغ و خوک گریه نمیکنه و بغلش نمیگیره.
هیچکی قبل از سر بریدن مرغ یا چیدن سیب گریه نمیکنه و بغلش نمیگیره.
هیچکی شب بیدار نمونده و به این فکر نکرده از اینکه گندمی که کاشته و حالا به نون تبدیل شده خوشحاله یا نه.
کاربر ۲۹۶۸۷۷۹
فقط الگوهان، الگو پشت الگو، الگوهایی روی الگوهای دیگه تأثیر میذارن. الگوهایی که الگوهای دیگه رو پنهان میکنن. الگوهایی که توشون الگوی دیگهای نهفته ست.
اگه خوب نگاه کنی، تاریخ هیچچیزی به جز تکرار نیست.
چیزی که ما بهش میگیم آشفتگی در واقع الگوهاییان که ما از درک و تشخیص اونا عاجزیم. چیزی که بهش میگیم تصادفی، در واقع الگوهاییان که کشفشون نکردیم. چیزی که نمیفهمیم رو میگیم مزخرف. چیزی که نمیتونیم بخونیم رو میگیم قلمبه و سلمبه.
هیچ ارادهٔ آزادی وجود نداره.
هیچ متغیری وجود نداره.
valencia
هر چیزی که مدیربرنامه میگه بهم حس خوبی میده. مثلاً اگه مسیح بدون این که کسی اونو ببینه و براش عزاداری کنه و یا شکنجهش بده، تو زندان میمرد، ما رستگار میشدیم؟ ما اینجا بودیم؟
با احترام به مسیحیان.
طبق حرفای مدیربرنامه، بزرگترین عاملی که شما رو قدیس میکنه، حجم پوشش خبریه.
mimbaran
هیچ ارادهٔ آزادی وجود نداره.
هیچ متغیری وجود نداره.
فرتیلیتی میگه: «همهچیز بدیهی و مشخصه. فقط یه آینده وجود داره. تو انتخاب دیگهای نداری.»
خبر بد اینه که ما هیچ کنترلی روی اوضاع نداریم.
خبر خوب اینه که تو نمیتونی اشتباه کنی.
yazdaan
لبها میگن: «همه یه برنامهٔ تلویزیونی نگاه میکنیم. همه یهچیز از رادیو گوش میدیم. همه حرفای تکراری رو بهم دیگه میگیم. دیگه چیزی نمونده که بخواد غافلگیرمون کنه. همهچی تکراری شده.»
لبای رژ زده، از توی سوراخ میگن: «ما همه با یهجور برنامهٔ تلویزیونی بزرگ شدیم. مثل اینه که یه حافظهٔ یکسان رو توی مغزمون کاشته باشن. ماها شاید اصلاً کودکی خودمون رو یادمون نیاد، ولی یادمونه تو فلان برنامهٔ تلویزیونی چه اتفاقی افتاد. همه یهجور هدف داریم. همه یهجور ترس داریم.»
yazdaan
خودِ واقعیم همینه، یا قبول کن یا برو. مثلاً برام مهم نیست که اون درمورد من چه فکری میکنه. داشتن ظاهری خوب جزء نقشهٔ من نیست. میخوام خیلی طبیعی و واقعی بهنظر برسم.
دنبال یه تیپ بکر و دست نخورده و درعینحال بالغ هستم. نمیخوام تشنه به نظر برسم. میخوام بهش نشون بدم ارزش امتحان کردن رو دارم. شسته شده ولی اتو نکشیده. تمیز اما جلا داده نشده. با اعتماد به نفس اما فروتن.
میخوام صادق بهنظر برسم. حقیقت درخشان و براق نیست.
میخوام یهکار نهچندان خوب رو برای نفع و خیر خودم انجام بدم. یه حداقلی رو براش درست کنم که بعدها بتونه اونو با منه واقعیم مقایسه کنه. قبل و بعد. قورباغه و شاهزاده.
مری و راه های نرفته اش
هر چیزی که دوست داشته باشی، یه روزی میمیره. اولینبار که عشقِ زندگی خودتون رو میبینید باید روی این موضوع حساب کنید که اون یه روز میمیره.
__mohadeseh.b__
مردمی که اون بیرونن دنبال یه رهبرن. اونا سرزندگی میخوان. اونا یهچیز بزرگ میخوان. اونا پویایی میخوان.
شیلا در جستجوی خوشبختی
حجم
۲۱۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۹۰ صفحه
حجم
۲۱۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۹۰ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان