بریدههایی از کتاب شیخ بهایی
۴٫۳
(۷۹)
آن حرف که از دلت غمی بگشاید
در صحبت دل شکستگان میباید
هر شیشه که بشکند، ندارد قیمت
جز شیشهٔ دل که قیمتش افزاید
چڪاوڪ
نان و حلوا چیست؟ جاه و مال تو
باغ و راغ و حشمت و اقبال تو
نان و حلوا چیست؟ این طول امل
وین غرور نفس و علم بیعمل
نان و حلوا چیست؟ گوید با تو فاش
این همه سعی تو از بهر معاش
نان و حلوا چیست؟ فرزند و زنت
اوفتاده همچو غل در گردنت
littel dark age(محمد)
یکچند، در این مدرسهها گردیدم
از اهل کمال، نکتهها پرسیدم
یک مسلهای که بوی عشق آید از آن
در عمر خود، از مدرسی نشنیدم
littel dark age(محمد)
خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!
پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی
چڪاوڪ
زاهد نکند گنه، که قهاری تو
ما غرق گناهیم، که غفاری تو
او قهارت خواند و ما غفارت
آیا به کدام نام، خوش داری تو؟
littel dark age(محمد)
تن، خانهٔ عنکبوت و دل، بال و پر است
چڪاوڪ
دیدی که بهائی چو غم از سر وا کرد
از مدرسه رفت و دیر را مائوا کرد
مجموع کتابهای علم درسی
از هم بدرید و کاغذ حلوا کرد
littel dark age(محمد)
ما غرق گناهیم، که غفاری تو
hosein
کوتاه شد از صحبت مردم، پایم
"Shfar"
زین جهان تا آن جهان بسیار نیست
در میان، جز یک نفس در کار نیست
تا به چند ای شاهباز پر فتوح
باز مانی دور، از اقلیم روح؟
حیف باشد از تو، ای صاحب هنر!
کاندرین ویرانه ریزی بال و پر
تا به کی ای هدهد شهر سبا
در غریبی مانده باشی، بسته پا؟
جهد کن! این بند از پا باز کن
بر فراز لامکان پرواز کن
تا به کی در چاه طبعی سرنگون؟
یوسفی، یوسف، بیا از چه برون
تا عزیز مصر ربانی شوی
وا رهی از جسم و روحانی شوی
S
عید، هرکس را ز یار خویش، چشم عیدی است
چشم ما پر اشک حسرت، دل پر از نومیدی است
littel dark age(محمد)
دلا! باز این همه افسردگی چیست؟
به عهد گل، چنین پژمردگی چیست؟
°-°ħãňīÿĕ°-°
عید، هرکس را ز یار خویش، چشم عیدی است
چشم ما پر اشک حسرت، دل پر از نومیدی است
littel dark age(محمد)
یک دمک، با خودآ، ببین چه کسی
از که دوری و با که هم نفسی
usofzadeh.ir
ای در طلب علوم، در مدرسه چند؟
تحصیل اصول و حکمت و فلسفه چند؟
هر چیز بجز ذکر خدا وسوسه است
شرمی ز خدا بدار، این وسوسه چند؟
littel dark age(محمد)
دل درد و بلای عشقش افزون خواهد
او دیدهٔ دل همیشه در خون خواهد
وین طرفه که این ز آن «بحل» میطلبد
و آن در پی آنکه عذر او چون خواهد
littel dark age(محمد)
مالی که ز تو کس نستاند، علم است
حرزی که تو را به حق رساند، علم است
جز علم طلب مکن تو اندر عالم
چیزی که تو را ز غم رهاند، علم است
میرزا
افسوس که عمر خود تباهی کردیم
صد قافلهٔ گناه، راهی کردیم
در دفتر ما نماند یک نکته سفید
از بس به شب و روز سیاهی کردیم
littel dark age(محمد)
یکچند، در این مدرسهها گردیدم
از اهل کمال، نکتهها پرسیدم
یک مسلهای که بوی عشق آید از آن
در عمر خود، از مدرسی نشنیدم
littel dark age(محمد)
شیرین سخنی که از لبش جان میریخت
کفرش ز سر زلف پریشان میریخت
گر شیخ به کفر زلف او پی بردی
خاک سیهی بر سر ایمان میریخت
♡...Elahe...♡
حجم
۶۰٫۸ کیلوبایت
حجم
۶۰٫۸ کیلوبایت
قیمت:
رایگان