بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جنگ چهره زنانه ندارد | طاقچه
تصویر جلد کتاب جنگ چهره زنانه ندارد

بریده‌هایی از کتاب جنگ چهره زنانه ندارد

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۱از ۴۵۲ رأی
۴٫۱
(۴۵۲)
برای اولین‌بار به مرگ فکر کردم... و بعدش هیچ‌وقت از فکر کردن به آن دست نکشیدم
دهقان غذاخوار
هیچ‌وقت جور دیگری زندگی نکرده‌ایم، شاید اصلاً بلد نیستیم جور دیگری زندگی کنیم. نمی‌توانیم نوع دیگری از زندگی را تصور کنیم
Aysa
رنج از انسانِ کوچکْ انسانِ بزرگ می‌سازد
einlam
قبلاً از مرگ می‌ترسیدیم، حالا از زندگی.
سیویل
خدا آدم رو نیافرید تا بره تیراندازی کنه، خدا انسان رو برای عشق و عشق ورزیدن آفرید. تو چی فکر می‌کنی؟
وفا
جنگ برای همهٔ ملت‌های جهان موضوعی آشناست. همواره در گوشه‌ای از دنیا شاهد جنگ هستیم.
𝘙𝘖𝘡𝘈
پرسش داستایوسکی را تکرار کنم؛ چند انسان در هر انسان وجود دارد، و چگونه باید از این انسان درونی محافظت کرد؟ بدون شک شر جذاب است؛ متنوع‌تر از خیر است؛ وسوسه‌انگیزتر است. همین‌طور عمیق‌تر
سیویل
مرور خاطرات وحشتناکه، ولی مرور نکردن خاطرات از اون وحشتناک‌تر
سیویل
ساده‌ترین مردم صادق‌ترین آن‌هایند؛ پرستارها، آشپزها، رخت‌شورها... به عبارت دیگر، آن‌ها کلمات را از درون‌شان بیرون می‌کشند، نه از روزنامه‌ها و کتاب‌های خوانده‌شده
نسا
آدم‌ها تغییر خواهند کرد.
سیویل
برای گریه کردن هم احتیاج به نیرو بود که ما نداشتیم، دل‌مون می‌خواست بخوابیم، فقط بخوابیم.
کاربر ۹۳۶۹۶۵۱
همواره احساسات ما فاصلهٔ میان ما و حقیقت را پُر می‌کنند.
einlam
می‌گید احترام، عزت، هان؟ درحالی‌که دخترها تقریباً همه‌شون تنهان.
B-vafa
انسان بیش از هر چیز در جنگ و شاید در عشق، خودش را نشان می‌دهد و رازش را فاش می‌کند. تا عمیق‌ترینِ اعماق و تا لایه‌های زیرپوستی.
einlam
در این دفتر صفحاتی را هم که خودم از کتاب‌هایم حذف می‌کردم جا می‌دادم. خودسانسوری‌ام را.
B-vafa
می‌گن آدم تو جنگ نصفش انسانه، نصف دیگه‌ش حیوون! این حقیقت داره... جور دیگه‌ای نمی‌شه زنده موند. اگه فقط آدم باشی، سالم نمی‌مونی.
Elhamtarang
خوشبختی یعنی، یکهو میون این مُرده‌ها یه آدم زنده پیدا کنی...
B-vafa
اگه چند دقیقه وقت آزاد پیدا می‌کردیم مشغول بافتن می‌شدیم. مثلاً روسری می‌بافتیم. به‌مون زیرانداز می‌دادن، از اونا شال می‌بافتیم. دل‌مون می‌خواست مشغول یه کار زنانه بشیم. کار زنانه چیزی بود که کم داشتیم، واقعاً غیرقابل‌تحمل بود فضا.
narges
بله، ما پیروز شدیم، اما به چه قیمتی! با چه هزینهٔ وحشتناکی؟!
صاد؛عین
من موهام رو خیلی قشنگ بافته بودم، اما وقتی بیرون اومدم خبری از موهام نبود...
afsaneh_&_fatemeh
همه صف کشیدیم و به‌نوبت لباسش رو بو کردیم، می‌گفتیم بوی خونه می‌ده. این‌جوری دل‌مون برای خونه تنگ می‌شد... فقط با دیدن یه پاکت‌نامه که... دست‌خط پدر روش بود... چه‌قدر خوشحال می‌شدیم.
B-vafa
خدا آدم رو نیافرید تا بره تیراندازی کنه، خدا انسان رو برای عشق و عشق ورزیدن آفرید.
ققنوس
باور دارم که در هر کدام از ما قطعه‌ای از تاریخ موجود است. در یکی نیم‌صفحه، در دیگری دو یا سه صفحه. ما باهم، کتاب زمان را می‌نویسیم.
Amir Rahmamzadeh
من نیمه‌های شب بیدار شدم...
B-vafa
یه دختر اهل مسکو تو دسته‌مون بود، ناتاشا ژیلینا، بهش مدال شجاعت دادن و چند روز فرستادنش خونه مرخصی تشویقی. وقتی از مرخصی برگشت، ما بوش می‌کردیم. واقعاً همه صف کشیدیم و به‌نوبت لباسش رو بو کردیم، می‌گفتیم بوی خونه می‌ده. این‌جوری دل‌مون برای خونه تنگ می‌شد...
وفا
مردم گریه می‌کردن، فریاد می‌زدن... من می‌شنیدم "جنگ!" بعد با خودم فکر می‌کردم "کدوم جنگ، ما که فردا امتحان داریم تو دانشکده! اون هم امتحان به این مهمی. از کدوم جنگ دارن حرف می‌زنن؟"
B-vafa
«چی بعد از ما می‌مونه؟ من معلم تاریخ هستم... تا جایی که یادمه، کتاب تاریخ رو سه‌بار تغییر دادن. من از روی سه کتاب درسی مختلف درس دادم... بعد از ما چی می‌مونه؟ تا وقتی ما زنده‌یم، از ما بپرسید. بعدش ما رو از خودتون درنیارید و نسازید. بپرسید...
نسا
آدم وقتی پیر می‌شه وقت اضافه می‌آره
سیویل
انسان مُسن از مرگ می‌ترسه، درحالی‌که جوون به مرگ پوزخند می‌زنه...
Zeinab
«آه، عزیز من، چهل سال گذشته، اما تو خونهٔ من نمی‌تونی هیچ‌چیز سرخ‌رنگ پیدا کنی. من بعدِ جنگ از رنگ قرمز نفرت پیدا کردم!»
afsaneh_&_fatemeh

حجم

۴۹۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۶۴ صفحه

حجم

۴۹۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۶۴ صفحه

قیمت:
۸۱,۰۰۰
۴۰,۵۰۰
۵۰%
تومان