بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دسته یک؛ بازروایی خاطرات شب عملیات | طاقچه
تصویر جلد کتاب دسته یک؛ بازروایی خاطرات شب عملیات

بریده‌هایی از کتاب دسته یک؛ بازروایی خاطرات شب عملیات

نویسنده:اصغر کاظمی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۸از ۸ رأی
۴٫۸
(۸)
به محسن گلستانی گفتم: نکند قرار است سینما هم برویم؟ شهر به این بزرگی و قشنگی حتماً چند سالن خوب هم داره! از فیلم‌فارسی فرار می‌کردیم، گرفتار فیلم‌عربی شدیم! محسن گفت: نه، اشتباه گفتی... آمده‌ای اینجا هنرپیشه بشوی. این فیلم که ما بازی می‌کنیم، یک دنیا تماشاچی دارد. همه منتظرند ببینند کی برنده است! پس باید خوب بازی کنیم... ـ آره. اگر خوب بازی کنی، ستاره می‌شوی، می‌روی آسمان.
sedighe_movaghar
در شب حمله احساس عجیبی پیدا کردم: ترس و امید، مرگ و زندگی، خدا و شیطان. پیش از آنکه تن آدمی در آتش جنگ بسوزد، روح او در آتش صیقل داده می‌‌‌شود. خصلت آتش این است که پوسته‌ را کنار می‌‌‌زند و ماهیت را آشکار می‌‌‌کند. آدمی با آتش می‌‌‌تواند خود را محک بزند و درون واقعی خود را ببیند.
sedighe_movaghar

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۸۳۲ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۸۳۲ صفحه

قیمت:
۱۶۶,۰۰۰
۸۳,۰۰۰
۵۰%
تومان