بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شب ققنوس | طاقچه
تصویر جلد کتاب شب ققنوس

بریده‌هایی از کتاب شب ققنوس

انتشارات:نشر روزگار
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۲۵ رأی
۴٫۱
(۲۵)
- مراقب باشین. اما وحشت نکنین.
-Dny.͜.
من یک زنم! عشق را من زاده‌ام و تو بی‌آن‌که خود بدانی از من متولد شده‌ای!»...
-Dny.͜.
- فشار بغض و تنهایی داشت خفه‌ام می‌کرد. خوب شد که آمدی! ای جان شیرینم.
-Dny.͜.
با اشارهٔ انگشت ستاره‌ای را نشانم داد و گفت:‌ - اون ستاره رو می‌بینی. مال منه. مال خودِ خودمه. مامانم می‌گه هر چی من بزرگ تر بشم ستارمم پر نورتر می‌شه.
-Dny.͜.
دنیای پیرامون ما با چرخشی جنون آمیز در حال فروپاشی است!...
نیتا
آنا با وسواس تمام درز در و پنجره‌ها را پوشانده بود. او نگران گرم نگه‌داشتن خانه بود و من نگران نشنیدن صدای شب!...
-Dny.͜.
- در حریر شبانگاهان از پس ابرهای تیره تو را من، به انتظار نشسته‌ام...
mozhgan
برای انجام هر کاری همیشه یه عده تو صف موافقا جا می‌گیرن. یه عده هم تو صف مخالفا. مهم اینه که تو بخوای کدوم طرف صف بایستی!...
-Dny.͜.
امروز را پشت سر خواهم گذاشت بار دیگر مچ غم را باز خواهم کرد و دوباره و دوباره بغض را خواهم خنداند!...
گل سرخ
با تو باید مثل صبح همهٔ شب را سحرکرد... با تو باید مثل شبنم عطرگل‌ها را بغل کرد... با تو باید مثل باران بوی خاک و یاس را تقسیم کرد...
Maysa
- ای دلبرخانگی! عشق سرزمین‌مادری من پشت به کوه‌های استوارت دارم... چون من! روشن‌تر از آنم که در سایه بمانم چون تو! سبزتر از آنی که بی‌رنگ بمانی...
Maysa
مردم چه می‌دونن!... فکر کردن اگه اعتراض کنن مقامات محلی یه کاری براشون می‌کنن. کسی چه می‌دونست که نیروی نظامی دخالت می‌کنه و با شلیک گلوله جوابشون رو می‌ده.
نیتا
«باز باران خواهد بارید... هم‌چنان که بهار زیبا دوباره از میان سیاهی زمستان سر برون خواهد زد.... باز در کنار آتش دور هم جمع خواهیم شد و نغمه‌های مستانه‌مان گوش فلک را کر خواهد کرد... ما دوباره و دوباره!... در جویبار جنگل آب‌تنی خواهیم کرد... و برای آمدن پرستوهای مهاجر تمام درختان را آذین خواهیم بست»..
fariba
می‌خوان مردم رو تو قحطی و گرسنگی نگه‌دارن تا دیگه کسی فکر نکنه که چی داره به سر این مملکت می‌یاد...
گل سرخ
روز به پایان نرسیده، شهر به راحتی جولانگاه نیروهای ارتش سرخ شد. اشغال ایران ظرف سه روز به اتمام رسید...
Mersana
امروز را پشت سر خواهم گذاشت بار دیگر مچ غم را باز خواهم کرد و دوباره و دوباره بغض را خواهم خنداند!...
Mersana
ما زنا که همیشه فکر می‌کنیم مورد ظلم مرداییم! پس چرا خودمون نسبت به هم این‌قدر بی‌رحم و نامهربونیم؟
Mersana
با تو باید مثل صبح همهٔ شب را سحرکرد... با تو باید مثل شبنم عطرگل‌ها را بغل کرد... با تو باید مثل باران بوی خاک و یاس را تقسیم کرد...
Mahshid
«من یک زنم! این مطلب را از آغازین روزهای خلقت میلیون‌ها بار با خود زمزمه کرده‌ام. من یک زنم! جهان را من زاده‌ام و هزاران زندگی را در خود نهفته دارم. با هر طلوع زاده می‌شوم! یک جهان را با خود متولد می‌کنم. با هر غروب می‌میرم! دنیا را با خود فرو می‌برم. من یک زنم! تمام زمینیان را به فرزندی خوانده‌ام. هرصبح خاک و آسمان را به عشق بارور کرده‌ام. و هرشب راز خلقت و زادن را در گوش اختران نجوا کرده‌ام. من یک زنم! عشق را من زاده‌ام و تو بی‌آن‌که خود بدانی از من متولد شده‌ای!»...
Mahshid
به پرندهٔ کوچکی که بالای سرمان از شاخه‌ای به شاخهٔ دیگر می‌پرید با نگاهی اغوا کننده نگریستم و بر جریان سیالی که پیرامونم را در بر گرفته بود بوسه زدم!... از بس که احساساتم را سرکوب کرده بودم. از بس که نگذاشته بودند عاشق باشم. از بس که مدام زیر نظرم داشتند به تنگ آمده بودم. دلم می‌خواست برای کسی دلبری کنم. دلم می‌خواست نگاهی را به دنبال خود بکشانم. دلم می‌خواست هم‌چون دخترکان سر به هوای جنگل عاشق باشم و معشوق...
دریا
سخت بود به دنیا آوردن یک نوزاد!... آیا خدا مرد بود؟... آیا نمی‌توانست راه ساده‌تری برای تولد انسان‌ها بیافریند؟... آیا این حق زن‌ها بود که اجتماع به آنان زور بگوید؟ مردها زور بگویند و خدا هم؟!...
دریا

حجم

۲۸۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

حجم

۲۸۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۳۴۴ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان