بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب درک یک پایان | طاقچه
تصویر جلد کتاب درک یک پایان

بریده‌هایی از کتاب درک یک پایان

نویسنده:جولین بارنز
انتشارات:نشر نو
امتیاز:
۳.۶از ۱۴۶ رأی
۳٫۶
(۱۴۶)
. هرچه بيشتر می‌آموزی، كمتر می‌هراسی. " آموختن " نه به مفهوم تحصيل دانشگاهی، بلكه به معنای شناخت عملی زندگی.
JustDream
آنچه در حافظه می‌ماند هميشه آن چيزی نيست كه شاهدش بوده‌ايم.
melik
اگر می‌خواهيد مردم به آنچه می‌گوييد توجه كنند صدايتان را بلند نكنيد بلكه يواش حرف بزنيد
˙·٠•●Fateme●•٠·˙
. او شعوری برتر و طبيعتی جدی‌تر از من داشت، منطقی فكر می‌كرد، و بعد حاصل فكر منطقی را به اجرا می‌گذاشت. در حالی‌كه به حدس من، اكثر ما برعكس عمل می‌كنيم: خود به خود تصميمی می‌گيريم، بعد زيربنايی از استدلال برای توجيه آن می‌سازيم. و نتيجه را شعور عادی می‌ناميم
ava
پا كه به سن می‌گذاريد، انتظار كمی آسايش داريد، نه؟ فكر می‌كنيد استحقاقش را داريد. به هر حال، من اين جور فكر می‌كردم. ولی بعد می‌فهميد كه زندگی پاداش شايستگی سرش نمی‌شود.
ava
بعضی‌ها آسيب را اعتراف می‌كنند، و سعی می‌كنند آن را تخفيف دهند؛ بعضی زندگی‌شان را وقف ياری به آسيب‌ديدگان ديگر می‌كنند؛ و سرانجام هستند كسانی كه تمام توان‌شان را در اين راه خرج می‌كنند كه، به هر قيمت شده، ديگر آسيب نبينند. و اينها افراد بی‌رحمی می‌شوند كه بايد مراقب‌شان بود.
ava
هرچه بيشتر می‌آموزی، كمتر می‌هراسی. " آموختن " نه به مفهوم تحصيل دانشگاهی، بلكه به معنای شناخت عملی زندگی
Erfan Soltanloo
تاريخ دروغ فاتحان است.
MhmD
دوستی داشتم كه درس حقوق خواند، بعد دلزده شد و هيچ‌وقت دنبال اين رشته نرفت. می‌گفت يگانه فايده اتلاف آن سال‌ها اين بود كه ديگر از وكيل و حقوق نمی‌ترسد. چيزی از اين دست بسيار رخ می‌دهد. هرچه بيشتر می‌آموزی، كمتر می‌هراسی.
MhmD
عجيب است كه تصوير حالت بدن افراد هميشه به يادمان می‌ماند.
(:Ne´gar:)
كوچك‌ترين لذت يا كوچك‌ترين درد كافی‌ست تا انعطاف‌پذيری زمان را به ما بياموزد. برخی هيجان‌ها به زمان شتاب می‌بخشند، بعضی آن را كُند می‌كنند؛ و گاه نيز زمان گويی غيبش می‌زند ــ تا دم واپسين كه به‌راستی ناپديد می‌شود تا ديگر بازنگردد
راحله حسنی
آری، البته كه پر مدّعا بوديم ــ مگر جوانی غير از اين است؟
حسین منجزی
فرق است ميان افزودن و ازدياد.آيا زندگی من افزونی يافته بود يا فقط زياد شده بود؟
MhmD
از دور شناختمش، قد و بالا و طرز ايستادنش به‌محض مشاهده آشنا نمود. عجيب است كه تصوير حالت بدن افراد هميشه به يادمان می‌ماند.
MhmD
تاريخ چيست؟ چه می‌گويی، وبستر؟ " اندكی شتاب‌زده جواب دادم، " تاريخ دروغ فاتحان است.”
کاربر ۱۲۲۸۳۲۳
و زندگی همين است، نه؟ مقداری كاميابی و مقداری سرخوردگی.
نسیمِ نیک
نخستين وظيفه نيروی تخيل شكستن حد و مرز است.
Mary
نوجوانی صرفا برهه‌ای از زندگی‌ست. اين دوره را پشت سر می‌گذاريد؛ زندگی واقعيت و واقع‌نگری را يادتان می‌دهد.
sarasoolar
ازدواج يك وعده غذای طولانی و ملال‌آور است كه " دسر " آن را اول می‌خورند.
MhmD
درباره آنچه نمی‌توان سخن گفت، بايد خاموش ماند.
drop2020
ظاهرا يكی از تفاوت‌های جوانی و سالمندی اين است كه وقتی جوانيم آينده‌های مختلفی برای خود اختراع می‌كنيم، و وقتی پير می‌شويم، گذشته‌های مختلفی برای ديگران.
Erfan Soltanloo
يكی ديگر از هراس‌های ما اين بود كه مبادا زندگی شبيه ادبيات از كار درنيايد.
sarasoolar
جايی خواندم كه اگر می‌خواهيد مردم به آنچه می‌گوييد توجه كنند صدايتان را بلند نكنيد بلكه يواش حرف بزنيد: اين در واقع توجه همه را جلب می‌كند.
نسیمِ نیک
رويكرد و باورهای ما عوض می‌شوند، عادت‌ها و رفتارهای غيرعادی تازه پيدا می‌كنيم؛ ولی اين چيز ديگری‌ست، اينها بيشتر زيور ظاهر است. شايد منش شبيه هوش است، منتها منش كمی ديرتر به اوج می‌رسد: مثلاً، بين بيست سالگی و سی سالگی، و بعد از آن، همان منش تا آخر بيخ ريش آدم می‌ماند. خودت هستی و خودت. اگر اين درست باشد، معمای بسياری از زندگی‌ها روشن می‌شود. مگر نه؟
مینا جعفری
تاريخ يقينی‌ست كه در نقطه تلاقی نارسايی حافظه و نابسندگی مدارك حاصل می‌شود.
Omid Souri
اما زمان... زمان چگونه ابتدا ما را بر جای خود می‌نشاند و سپس به شگفتی می‌اندازد. خيال می‌كرديم بالغ و عاقل شده‌ايم درحالی‌كه فقط جانب احتياط نگه می‌داشتيم. گمان می‌كرديم مسئوليت‌پذير شده‌ايم و حال آن‌كه فقط ترسو شده بوديم. آنچه واقع‌گرايی می‌خوانديم رو گرداندن از چيزها به جای روبه‌رو شدن با چيزها از كار درآمد. زمان... بگذار زمان كافی بگذرد، آن‌وقت بهترين تصميمات‌مان دمدمی و يقين‌های‌مان بلهوسی جلوه خواهد كرد.
lily
من كه در زندگی نه برده‌ام نه باخته، بلكه زندگی را از سر گذرانده‌ام؟ من كه بلندپروازی زياد نداشته‌ام و پيش از آن‌كه آرزويی تحقق يابد فوری عقب نشسته‌ام؟ من كه از رنج كشيدن فرار كرده‌ام و اسمش را قابليت بقا گذاشته‌ام؟ من كه صورت‌حساب‌هايم را بموقع پرداخته‌ام و با همه كس تا حد امكان دوست و موافق مانده‌ام؟ آدمی كه خيلی زود جذبه و يأس برايش كلماتی شد كه روزگاری در رمان‌ها خوانده بود؟ آدمی كه سرزنش‌هايش به خود هيچ‌گاه به‌راستی به‌دردش نياورد؟ آری، بايد به همه اينها می‌انديشيدم، و نوعی خاص از پشيمانی را تحمل می‌كردم
Hana
آيا زنجيره‌ای از مسئوليت‌ها وجود دارد، يا می‌توان دامنه آن را كوتاه‌تر كرد. من طرفدار كاستن دامنه آنم، نه، ببخشيد، شما نمی‌توانيد پدر و مادر مرده‌تان را مقصر بدانيد، يا داشتن يا نداشتن خواهر و برادر را، يا ژن‌هايتان را، يا جامعه را، يا هر چيز ديگری را ــ نه، در وضع و حال عادی نمی‌توانيد. پس از اينجا شروع كنيم كه يگانه مسئول خودمان هستيم
MhmD
می‌توان از حالات روحی امروز به اعمال گذشته پی برد.من سخت معتقدم كه همه ما به‌نحوی آسيب می‌بينيم. چه‌طور ممكن است نبينيم، مگر اين‌كه دنيايی از پدران و مادران، خواهران و برادران، همسايگان و دوستانِ بی‌عيب و نقص داشته باشيم. و بعد می‌رسيم به مسئله‌ای كه اساس كار است، يعنی واكنش ما در برابر آسيب: آن را اعتراف می‌كنيم يا پيش خود نگه می‌داريم، و اين در رفتار ما با ديگران چقدر اثر می‌گذارد؟ بعضی‌ها آسيب را اعتراف می‌كنند، و سعی می‌كنند آن را تخفيف دهند؛ بعضی زندگی‌شان را وقف ياری به آسيب‌ديدگان ديگر می‌كنند؛ و سرانجام هستند كسانی كه تمام توان‌شان را در اين راه خرج می‌كنند كه، به هر قيمت شده، ديگر آسيب نبينند. و اينها افراد بی‌رحمی می‌شوند كه بايد مراقب‌شان بود.
Mary
ما هم بی‌ايمان نبوديم ــ منتها می‌خواستيم به باورهای خودمان و نه باورهايی كه برای ما مقرر شده بود، ايمان داشته باشيم. آنچه از نظرمان شكاكيتِ پالاينده بود از همين جا سرچشمه می‌گرفت.
Sylvain

حجم

۲۰۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۰۶ صفحه

حجم

۲۰۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۰۶ صفحه

قیمت:
۷۷,۰۰۰
۵۳,۹۰۰
۳۰%
تومان