من امشب بیرون پنجرهی اتاقم را با او شریک میشوم. همانطور که پشتبام بالای اتاقم را با کبوترها شریک شدهام، همانطور که زمین اتاقم را با مورچهها شریک شدهام و تخت خوابم را با عروسکم فیلیپ
کتابخوان🤓
در بین این کتابها، یکسری کتاب هست که با روزنامه جلد شدهاند. شاید کسی خواسته نام این کتابها در تیررس نباشد، مثل وقتیکه یک آدم میخواهد هویت خود را در فیلمها مخفی نگه دارد.
کتابخوان🤓
امروز من اتاقم را با کسی شریک شدهام. فکر کنم قرار است شب اینجا بماند!
از خودم میپرسم من چقدر حاضرم جایم را با کسی شریک شوم؟ چند بار سعی کردم بپرانمش... اما نمیپرد. فوتش میکنم. با کتاب ضربه میزنمش... اما نمیرود. خیلی اعتمادبهنفس دارد انگار. بههرحال زنبور است. زیاد زرد نیست. زنبور زیاد خوشگلی نیست؛ اما خوب... جالب است. کمکم دارد ازش خوشم میآید انگار... نمیدانم... از نگاه کردنش چندشم میشود.
کتابخوان🤓