حسین آن روز، خطاب به عذرا، همسر آیندهاش، گفت: «من از مال دنیا بهرهای ندارم. پدرم سالها پیش فوت کرده و اموالی از او به ارث نمانده که من امروز روی آن حساب کنم. خودم هم طلبهای فقیر هستم که درآمد چندانی ندارم. در این روستا هم قصد ندارم بمانم؛ چون احساس میکنم درسهای ناتمامی در شهر قم دارم که باید هرچه زودتر به آنجا برگردم
گل نرگس
حسین گفت: «امّا چیز دیگری را هم دوست دارم در این روز به تو بگویم؛ اینکه درست است که ما پولی در دست نداریم و زندگی فقیرانهای خواهیم داشت؛ امّا در راهی گام گذاشتهام که فکر میکنم لذّت آن، تلخی هر کمبودی را از ذائقه میزداید و از خاطر میبرد؛ آن راه، راه پیامبر (ص) است، راه علی (ع) است، راه امام صادق (ع) و امام باقر (ع) است.
گل نرگس