
بریدههایی از کتاب مرتضی آیینه زندگی ام بود
۳٫۸
(۱۲)
«تظاهر به دانایی هرگز جایگزین دانایی نمیشود».
دانا
چند سال از انقلاب گذشته بود که مرتضی سیگارش را ترک کرد. دلیلی که برای این کار یاد کرد این بود که آقا امام زمان (عج) در همه حال ناظر بر اعمال و رفتار ما هستند. در این صورت من چطور میتوانم در حضور ایشان سیگار بکشم؟ اینگونه بود که دیگر هرگز لب به سیگار نزد. در مورد هر آدم غیر سیگاری این احتمال، هرچند ناچیز، وجود دارد که روزی سیگار بکشد، ولی در مورد مرتضی این امر کاملاً غیر ممکن بود. چون ارادهاش از ارادت حق ناشی میشد.
hadiizadi
«شهدا از دست نمیروند، بلکه به دست میآیند.»
امالبنین
وقتی میشد که من سر مسئلهای ناراحت و گرفته میشدم و به ایشان شکایت میکردم به من میگفت: ببین هزاران کهکشان در آسمان وجود دارد. یکیاش راه شیری است. سیارههای زیادی در آن هست که یکیاش زمین است. کره زمین قارههای متفاوتی دارد. یکیاش همین زمینی است که ما روی آن زندگی میکنیم. از کل به جزء میآمد. بعد میگفت ما هم ذرهای در این مجموعه هستیم. حالا ببین این حرفی که شما میگویید، جایش در این مجموعه باشکوه کجا است؟ آدم در آن کلیت میدید که چقدر آن اتفاق، ناچیز و بیاهمیت بوده است؛
سياه مشق
- آقا مرتضی چه وقتهایی مینوشت؟
در همان آپارتمان ۷۵ متری که در قلهک داشتیم، دو اتاق بود و پنج نفر آدم. نمیدانم چطور مینوشت. برایم عجیب بود. هیچوقت فکر نمیکرد باید اتاق دیگری داشته باشد. خودش را طوری تربیت کرده بود که میتوانست در همان شلوغی و سروصدا و بیجایی، پشت میز غذاخوری بنشیند و بنویسد. حتی میز خاصی برای کار نداشت. شبها که از سر کار میآمد، دو ساعتی میخوابید و بعد بلند میشد به نماز شب و مناجات و نوشتن. همه با هم بود تا صبح، صبح هم یک ساعتی میخوابید و بعد به سر کار میرفت.
سياه مشق
«شهدا از دست نمیروند، بلکه به دست میآیند.»
mim_mahdy
میتوانست در همان شلوغی و سروصدا و بیجایی، پشت میز غذاخوری بنشیند و بنویسد. حتی میز خاصی برای کار نداشت. شبها که از سر کار میآمد، دو ساعتی میخوابید و بعد بلند میشد به نماز شب و مناجات و نوشتن. همه با هم بود تا صبح، صبح هم یک ساعتی میخوابید و بعد به سر کار میرفت.
hadiizadi
از وقتی من مرتضی را شناختم، دنبال حقیقت بود.
M. K.
عشق و علاقه آوینی به تفکرات امام خمینی (ره) و اندیشه حکومت دینی او را یکسره به خدمت انقلاب درآورد. آوینی به ضرورت زمان، فعالیتش را در دیگر رشتههای هنری کنار گذاشت و به فیلمسازی روی آورد. تلاش او آن بود که حقیقت سیال زمان خود را روی نوار سلولویید ثبت کند تا تحرکی باشد برای آنانی که امروز زندگی میکنند و درسی باشد بر آنانی که در آینده خواهند آمد.
HaniMoh
عشق و علاقه آوینی به تفکرات امام خمینی (ره) و اندیشه حکومت دینی او را یکسره به خدمت انقلاب درآورد. آوینی به ضرورت زمان، فعالیتش را در دیگر رشتههای هنری کنار گذاشت و به فیلمسازی روی آورد. تلاش او آن بود که حقیقت سیال زمان خود را روی نوار سلولویید ثبت کند تا تحرکی باشد برای آنانی که امروز زندگی میکنند و درسی باشد بر آنانی که در آینده خواهند آمد.
HaniMoh
چند سال از انقلاب گذشته بود که مرتضی سیگارش را ترک کرد. دلیلی که برای این کار یاد کرد این بود که آقا امام زمان (عج) در همه حال ناظر بر اعمال و رفتار ما هستند. در این صورت من چطور میتوانم در حضور ایشان سیگار بکشم؟ اینگونه بود که دیگر هرگز لب به سیگار نزد.
کتابینا
وقتی میشد که من سر مسئلهای ناراحت و گرفته میشدم و به ایشان شکایت میکردم به من میگفت: ببین هزاران کهکشان در آسمان وجود دارد. یکیاش راه شیری است. سیارههای زیادی در آن هست که یکیاش زمین است. کره زمین قارههای متفاوتی دارد. یکیاش همین زمینی است که ما روی آن زندگی میکنیم. از کل به جزء میآمد. بعد میگفت ما هم ذرهای در این مجموعه هستیم. حالا ببین این حرفی که شما میگویید، جایش در این مجموعه باشکوه کجا است؟ آدم در آن کلیت میدید که چقدر آن اتفاق، ناچیز و بیاهمیت بوده است؛ اگر با دید درست به آن نگاه نکند دچار مشکل خواهد شد.
fati
خیلی چیزها را تجربه کرد. همین تجربهها بود که وقتی با حضرت امام (ره) آشنا شد، ایشان را شناخت و به سرچشمه رسید. چیزی که سالها به دنبالش بود در وجود مبارک حضرت امام پیدا کرد.
M. K.
مرتضی تلاش میکرد سینما را به دامن ارزشها و فرهنگ اصیل این سرزمین نزدیک کند. این کار سادهای نبود. اگر امروز این تحول فکری در سینما اتفاق نیفتد در آینده هم ساده نخواهد بود؛ که شاید مشکلتر هم باشد.
M. K.
تقریباً تمام آثار فلسفی و هنری پیش از انقلاب را خوانده بود. نامهای داستایوفسکی و نیچه از آن روزها یادم هست که زیاد دربارهاش حرف میزد. راجع به کامو و داستایوفسکی در مقالهای نوشته بود که آنان فلسفه را زیسته بودند؛ نه اینکه فقط مطالعه کرده و یا درباره آن سخن گفته باشند. فکر میکنم مرتضی هم دقیقاً اینطور بود. به خیلیهای دیگر هم میشود باسواد گفت ولی مرتضی فضای آن روزها و آثار فلسفی و رمانهایش را زندگی کرده بود و چون با جان و دلش آن فضا را احساس کرده بود، وقتی جواب سؤالاتش پیدا شد دیگر درنگی اتفاق نیفتاد و تزلزلی پیش نیامد.
M. K.
به بچهها گفتم: «بابا هست ولی ما او را نمیبینیم.»
سنگینیاش هست ولی شکرش بیشتر است. خیلی سنگین بود، ولی انگار چشمم فوراً روی یک چیز دیگر باز شد که خیلی زیبا بود. سیال بود. مثل همان خواب و بیداری و مثل همان وقت طبیعت. خود مرتضی خیلی کمک کرد تا با این اتفاق برخورد درستی داشته باشم. تا الان هم وجود مرتضی را واقعیتر از وجود خودمان میبینیم. بودنش را احساس میکنیم.
M. K.
یکی دیگر از کلمههای ویژه آقا مرتضی «جاودانگی» است...
در آثارش، هروقت درباره شهدا سخنی هست، سخن از جاودانگی هم هست. شهدا را منشأ این حیات میدانست و با تکیه به آیات و روایات، حیات جاودانه برای شهدا قائل بود.
M. K.
هیچچیز نبود، ولی مرتضی بود.
Mr.nobody
مرتضی میگوید: «شهدا از دست نمیروند، بلکه به دست میآیند.»
Mr.nobody
از خانواده محترمش شنیدم که سالها قبل از انقلاب با اتومبیل تصادف کرده بود و زنده ماندنش به معجزه بیشتر شباهت داشت. میگفتند در آن حال بیهوشی و بیخودی هی زیر لب میگفت: امام زمان مرا نگه داشته است... این حرف در آن روزها عجیب بود. فکر میکنم این ارتباط به صورت عمیق و پنهانی همیشه در ایشان وجود داشته و بعدها سر و شکلی پیدا کرده و کامل شده بود. گاهی احساس میکردم مرتضی در زمانی جلوتر از زمان خودش زندگی میکند. نسبت به زمانی که در آن زندگی میکرد، یک نوع حالت پیشگویی هنرمندانه پیدا میکرد و این از ویژگیهای مهم زندگی ایشان بود.
شیدا
حجم
۲۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۳۹ صفحه
حجم
۲۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۳۹ صفحه
قیمت:
۱۳,۰۰۰
تومان