
بریدههایی از کتاب پاسیاد پسر خاک
۴٫۱
(۱۵)
در سالهای ۱۳۰۴ و ۱۳۰۵ ش در ایران مردم ملزم به انتخاب نام خانوادگی شدند.
shariaty
همین طور که نگاههایمان، بچهها را که زیر کابلها بالا و پایین میدویدند، دنبال میکرد، ناگهان فریاد دردآوری توجه همه را به خود جلب کرد. ضربه سخت کابلی که روی سر یکی از بچهها نشسته بود، شکاف عمیقی را در سرش ایجاد کرده بود. خون به شدت میزد بیرون و میریخت روی چهرهاش. اما او با نالهای دردناک دستانش را روی چشمانش میفشرد. باور کردنی نبود اما خوب که نگاه کردیم. سفاکی بعثیها را به مراتب بیش از آنچه تصور میکردیم، یافتیم. چشم چپ آن اسیر مظلوم، بر اثر ضربه کابل از حدقه در آمده بود و خون گرم از لای انگشتانش میزد بیرون. (...) هنوز چند لحظهای نگذشته بود که مجدداً یکی دیگر از بچهها به همان نحو، با ضربه کابل چشم خود را از دست داد.
𝓐𝓻𝔃𝓮𝓼𝓱𝓲💚
سینما همانجایی بود که سیدمحمدحسن ـ برادر کوچکترش ـ در عالم بچگی به آن میگفت مسجد صندلیدار.
shariaty
این ظرف توتی که آوردهاند ببرید بیرون بکشید ببینید وزنش چقدر است. صاحبخانه تعجب کرد. گفت: حاجآقا من که نمیخواهم پولش را بگیرم، شما چطور میفرمایید توت را وزن کنند. توت اینجا قیمتی ندارد که شما بخواهید پولش را بپردازید. ایشان فرمودند: نه، میخواستم بکشد که تا آخر ماهی که اینجا هستیم ببینیم چقدر توت مصرف میکنیم، پولش را بپردازم. صاحبخانه اصرار کرد. ایشان فرمودند: اصرار نکن، من مدتها زحمت کشیدهام تا دندان طمعم را کشیدم. نمیخواهم طمع به مال کسی داشته باشم. این فرموده مرحوم آقا حاج شیخ مجتبی یکی از بهترین درسهای اخلاق بود که ما در محضر این بزرگوار عملاً شاهد بودیم
𝓐𝓻𝔃𝓮𝓼𝓱𝓲💚
«عزت و شرف انسان به همین است که همیشه خودش را فدای عزت و شرف دیگران کند.»
Sabha
برای رسیدن به وحدت باید به عدالت اجتماعی توجه کرد، «وگرنه در بیعدالتی وحدت نیست، بلکه نفرت و جدایی و ضعف است و ناتوانی.»
Sabha
پیش از انقلاب مبارزاتی داشته، با سیدعلی اندرزگو همراه بوده، در کنار مصطفی چمران جنگیده، ده سال اسارت را در اردوگاههای حزب بعث عراق تجربه کرده، مرارت بسیاری کشیده و سنگ صبور دوستان و همبندان پیر و جوان معتقد و بیاعتقاد به انقلاب و امام بوده است.
shariaty
رژیم پهلوی با فشار سیاست خارجی امریکا مجبور بود طرح اصلاحات ارضی را به اجرا در آورد. به این منظور علی امینی ـ که مورد اعتماد امریکاییان بود ـ در اردیبهشت ۱۳۴۰ به نخستوزیری رسید.
shariaty
وی پیش از آغاز رمضان ۱۴۰۵ گفت: «بسمالله الرحمن الرحیم. همان طور که بدن احتیاج به غذا دارد، روح نیز احتیاج به غذا دارد و دعا غذای روح است. در روایت دارد: الدّعا مخّ العبادة. دعا مغز عبادت است. شخصی آمد و سؤال کرد که در مفاتیح نوشته، اگر فلان دعا را بخوانیم گناهان ۵۰ ساله ما آمرزیده میشود!؟ او شخص ورزشکاری بود. به او گفتم: آیا میشود از روی ۱۵ نفر پرید؟ گفت: نه! به او گفتم: ولی من میگویم میشود. ابتدا نرمش میکنم، سپس از روی یک نفر، سپس از روی ۲ نفر و ۳ نفر و کمکم پیش میروم تا قدرت پریدن از روی ۱۵ نفر را پیدا میکنم. برای استجابت دعا اگر بنده خدا بودیم و رفتیم در خانه خدا، استجابت میشود. الهی عبدک ببابک. با ۳ روز و ۴ روز نمیشود. اگر با دلی پاک و با خلوص دعا کنیم به استجابت میرسد.»
مجید بذرافکن
ما را در دو صف نگه داشته بودند که حدود ۷ متر فاصله داشتیم. مسئولینی که وارد حرم شده بودند آمدند بیرون و دیدند که ما در یک صف هستیم و منافقین در صف دیگر. گفتند: این دیگر چیست؟ مگر اینها همه ایرانی نیستند؟ افسری به نام عبدالرحیم که چند سال منافقین را زیر بال و پر خود داشت و میخواست آنها را برای خود و اهدافش نگاه دارد، وقتی که آنها سؤال کردند که: همه اینها مگر ایرانی نیستند و چرا در ۲ صف ایستادهاند؟ عبدالرحیم اشارهای به جمع ما کرد و به عربی گفت: اینها مؤمنین هستند و آنها وابسته به حزب بعث. این هم قضاوت آنها نسبت به برادران آزاده بود
𝓐𝓻𝔃𝓮𝓼𝓱𝓲💚
اینجانب با توجه به خدمات جنابعالی در دوران ۱۰ ساله اسارت و آشنایی با مسائل آزادگان عزیز شما را به نمایندگی خود در امور آزادگان منصوب میکنم تا با ایجاد رابطهای مستمر و منضبط با آزادگان سرافراز به تأمین نیازهای معنوی و فکری و حفظ روحیه انقلابی آنان بپردازید و در سایه همکاری با ستاد امور آزادگان و سایر مراجع و مراکز که در امور آزادگان فعالاند، پیگیر نیازمندیهای این عزیزان باشید
یا مهدی
گارد جلوی فیضیه مستقر شده بود. ولی حضرت امام با آن اراده قوی و خللناپذیر به سمت فیضیه حرکت میفرمودند. وقتی به صد متری نیروها رسیدیم، همه آنها گارد گرفتند. حدود پنجاه متری اینها که رسیدیم، گلنگدنها را کشیدند. شاید به سی متری که رسیدیم، به فرمان فرماندهشان نیروهای خط مقدم و خط دوم به زانو نشستند و نشانه روی کردند؛ کافی بود فرمان آتشی داده میشد، یک نفر از این جمع و حضرت امام زنده نمیماندند. ولی حضرت امام هیچ اعتنایی به این صحنه نکردند. با همان اطمینان خاطر و آرامش که ابتدا به سمت فیضیه پیش میرفتند، به راه خود ادامه دادند. تقریباً به فاصله کمتر از هشت متری رسیده بودیم که فرماندهی به نیروها دستور داد تیراندازی نکنند و راهرویی باز کنند. حضرت امام و جمعیت از وسط نیروها به سمت در فیضیه حرکت کردند.
𝓐𝓻𝔃𝓮𝓼𝓱𝓲💚
عرض کردم آقا شما با خبرهایی که پی در پی از تهران رسیده مطمئن نشدهاید که امشب رژیم شاه شما را دستگیر میکند؟ فرمودند: بله یقین دارم. عرض کردم: حالا که یقین دارید پس اجازه دهید محل استراحتتان را تغییر بدهیم، فرمودند: به این مسئله یقین پیدا کردم. ولی ما هم تصمیم خودمان را گرفتهایم و قدمی را که در این راه برداشتهایم تا آخرین لحظه حیات ادامه خواهیم داد. بعد از دستگیری اگر زنده بودیم به راه خودمان ادامه میدهیم و اگر به شهادت رسیدیم مردم خودشان میدانند. بعد از آن دیگر تکلیف بر عهده خود مردم است.»
𝓐𝓻𝔃𝓮𝓼𝓱𝓲💚
دقیقاً به خاطر دارم حضرت امام فرمودند: امریکا بداند و رئیس جمهور امریکا بداند که منفورترین حکومتها از نظر ملت شریف ما بوده و خواهد بود
𝓐𝓻𝔃𝓮𝓼𝓱𝓲💚
امام به ایشان فرموده بود: تو تا میتوانی خودت را حفظ کن که حفظ تو از همه چیز مهمتر است، چون دستگاه از اینکه دسترسی به تو پیدا نمیکند خیلی وحشتزده است و این خیلی مهم است.
𝓐𝓻𝔃𝓮𝓼𝓱𝓲💚
حلقه فیلم نیز آورد. در یکی سیدعلیاکبر ابوترابیفرد هنگام ورودش به میهن در مرز خسروی ماجرای به اسارت در آمدنش را تعریف میکند و حلقه دوم شامل تصویر استقبال مردم قزوین از مرحوم ابوترابی در مهر ۱۳۶۹ و سخنرانی او در مسجدالنبی قزوین
کاربر ۵۳۴۹۷۴۳
حاجآقا از دو چیز خیلی وحشت داشت؛ حب ریاست و حب دنیا.
Sabha
نمیتوان گفت در مکتبی که شهادت دارد حفظ جان مطرح نیست
Sabha
«عزت و شرف انسان به همین است که همیشه خودش را فدای عزت و شرف دیگران کند.»
𝓐𝓻𝔃𝓮𝓼𝓱𝓲💚
به مشهد رفتیم و در حرم عرض کردیم ای امام رضا، ما در اینجا تعهد میدهیم که زندگی خودمان را وقف شما و راه و آیین شما بکنیم. در مقابل از شما یک خواسته داریم، در شداید و سختیها و تنگناهای زندگی ما را رها نکنی. آنگاه راهی قم شدیم.
فائزه نبوی
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۶۸ صفحه
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۶۸ صفحه
قیمت:
۳۰۰,۰۰۰
تومان