به ساعت نگاه میکنم
به سالهای باقی ماندهی عمرم
که برای دوست داشتنت
چقدر کوتاه است
_SOMEONE_
چشمهایت میدرخشد
که زمین سیارهای تاریک نشود
_SOMEONE_
باید زبان آذری یاد بگیرم
بعد بگویم دوستت دارم
_SOMEONE_
حالا
همین که به اندازهی لبخندت نفس میکشم
خوب است
_SOMEONE_
بخند
به ویرانیام بخند
نگاه کن به خاموشیام
دست بکش روی موهایت
قیامت را به یادم بیاور
زلزله... جنگ... طوفان...
وقتی همه چیز خراب میشود
و تنها یک مرد
در انتهای جهان برای زنی شعر میخواند
_SOMEONE_
بهار آن واژهی پیچیده در وسعت فصل نبود
تو بودی!
68malihe89
در لبخند تو متوقف میشود
به ساعت نگاه میکنم
به چشمهایت وقتی که شعر میخوانم
به حالت دستانت
وقتی روسریات را صاف میکنی
به شصت سالگیات
وقتی مرده باشم
و هیچ شاعری نتواند
ریشههایت را کشف کند
_SOMEONE_
در آخرین عکسی که فرستادی
موهایت
ویرانی را به یادم آورد
fmaotheammmeahd
این شهر برای آنکه تو نباشی کوچک است
و من برای آنکه روزهای نبودنت را بشمارم
کوچکم
fmaotheammmeahd
باید بروم همین جاها
اتوبوس بنشینم و فردا صبح
در شهر دیگری بیدار شوم
تهران تا همدان
۳۲۰ کیلومتر
تهران تا سبزوار
۶۶۰ کیلومتر
تهران تا بندرعباس
۱۳۰۰ کیلومتر
تهران تا تو
بیحساب کیلومتر
_SOMEONE_