علامت سختگیرانه روی زمانسنج آپپزشدن تخممرغ، که کنار سردوش بود، به او دستور میداد سه دقیقه خودش را بشورد، اما بعد از دو دقیقه کمکم احساس گناه کرد.
صداهای خفهای از توی میخانه در طبقهی پایینبه گوش میرسید. همان صدای بیصدای همیشگی صدای زنگی را در دوردست بهصدا درمیآورد.
arash
با پوستی رنگپریدهی مادرزادی و موهای بلوندی که همیشه در کوتاهترین حالت ممکن بود و مژههای نامرئی، در سیوششسالگی اغلب حس میکرد که آفتاب استرالیا میخواهد چیزی به او بفهماند
arash
فالک که با ماشینش از راه رسید، یک راه تنگ و باریک سیاه و خاکستری جلوی درِ ورودی تشکیل شد و پشت سرش ابری از غبار و برگهای خشکیده به جا ماند.
همسایهها مطمئن بودند اما سعی میکردند بروز ندهند. به همدیگر تنه میزدند تا گوی سبقت را برای واردشدن به کلیسا از هم بربایند
arash