من شبی را دوست دارم
که روز را
خندیده باشد.
niloo_books
برای خوابیدن، کمی خستگی لازم است
دو چشم
یک بالش
و نفسهای گمشدهی یک زن.
Ali
حتماً کاسهای زیرِ نیمکاسه است
هر روز که نمیشود
عاشق شد.
niloo mdbr
اتاق که تاریک میشود
ردِ نبودنت سایه میشود
بر دیوارِ مجاور
و این وقتِ خوبی است
که من پهلوبهپهلو شوم.
آترین🍃
معماریِ تن تو
تاریخِ انحناست.
هوشنگ صهبا
matbuat
اینکه بیهوا ترکم میکنی
اصلاً کار درستی نیست
اما... کور خواندهای
بیهوا هم دوستت دارم.
niloo_books
صبحانهات را بخور
همین حالا وقت رفتن است
امشب
صبح نمیشود.
پورآزاد
من خیره به سیبِ گلویت
تو اما
چشم از دهان من برندار
پورآزاد
خستهام خیلی
خوابم میآید خیلی
کمی تب دارم خیلی
چرا تهران شب نمیشود؟
niloo_books
وقتی که تب میکنم
فکر کردن به تو ساده میشود
میآیی کنارم مینشینی
موهایم را باز میکنی
و پنجره را نگاه میکنی
انگار که گاهی مرا دوست داری.
پورآزاد
تنها سه سطر مینویسم
تو
من
و گاهی...
Rana
سیگاری که تو دادی
دود نمیکنم
میگذارم برای روز مبادا...
Fact finder
پشت این پنجره
شهری خوابیده است
که سکوتش
تو را بیخواب کرده است.
Fact finder
روزم را میکُشی، در همان آغاز
و من به امید روزی دیگر
مُردارِ ساعتها را جمع میکنم.
Fact finder
من خیره به سیبِ گلویت
تو اما
چشم از دهان من برندار.
Rana
برو بخواب
امشب تلخم
انگار ماری در دهانم
پوست انداخته است.
Rana