«پارسیاستس صریحترین و مستقیمترین شکلهایی را که بتواند برای منظورش پیدا کند به کار میبرد. به بیان دیگر، در پارسیا، پارسیاستس، با نشاندادن هرچه مستقیمتر آنچه باور اوست بر روی ذهن دیگران کار میکند. این سادگی و شفافیت کلمات، به مردم امکان میدهد تا حقیقت نهفته در سخن را بهسرعت از آن خود کنند و به جزئی از نفسشان بدل سازند و از این طریق، سوژه، حیاتی مستقل از روشنفکر مییابد و ادامۀ راه را خود طی میکند. روشنفکر اگر در یک مرحله مردم را به تقلید میخواند آن را به عنوان مقدمۀ خودبسندگی و خودآیینی آنان میخواهد. مردم برای اینکه سوژهای رها باشند نخست باید سوژۀ منقاد و مطیع را تجربه کنند. سلوک روشنفکر برخلاف سلوک ایدئولوگ، معطوف بر انقیاد، سرسپردگی و تعبد دائمی مردمان نیست.»
کاربر ۱۳۸۶۴۷۷
سارتر در نمایشنامۀ «در بسته»، سه شخصیت را تصویر میکند که به سبب زندگی گناهآلودشان، پس از مرگ به دوزخ افتادهاند. آنها دوزخ را اتاقی بیروزن و آینه مییابند که در آن بر سه نیمکت آرام نشستهاند. از اینکه از آتش و زخم و درد خبری نیست در شگفتاند. آخرسر در مییابند که خود، هرسه مامور عذاب خویشتناند: رنج ابژه و شیواره شدن در زیر نگاه خیرۀ دیگری! این نگاه دیگران است که عذابشان میدهد و نه سوز و زخمِ بدنِی شکنجه و مثله شده! بهقول سارتر: «دوزخ، حضورِ دیگران است»؛ ما در جهنمِ چشمها زندگی میکنیم و دمی هم خلاصی از آنها ممکن نیست. در این نمایشنامه هرکس مجبور است اعمالش را برای دیگری توجیه کند. در چنین موقعیتی، هر فرد باید خودش را به گونهای برای دیگری عریان کند و در معرض دید قرار دهد.
کاربر ۵۶۵۲۳۳۵