شهر هزاران دریچه است از ما، در ما و در برابر ما.
چڪاوڪ
«شهرکِشی» آتلیهای درنهایت به «شهرکُشی» در محیط واقعی ختم میشود.
چڪاوڪ
ما با حبس خود در آتلیهها، خود را از شهر محروم کردهایم. دنیایی خودساخته در آتلیهها که به خیال خودمان در آنجا کارخانۀ شهرسازی دایر کردهایم.
گيس گلابَتون
مهمترین دلیل ناتوانی شهرسازان ما، نداشتن درک و فهم واقعیت شهری است.
گيس گلابَتون
پرسهزن در پی یافتن نشانهها و سرنخهایی است، ازآنچه در میان هزارتوی زندگی شهری پنهانشده است تا آن را عیان کند. گمشدن در هزارتوی شهر که در آن هر عنصری بهمثابۀ سرنخی برای پیداشدن مفید است. از آنچه در میان هزارتوی جمعیت، هزارتوی خاطرات و هزارتوی روابط شهریمان پنهانشده است. «گمشدگیپیداشدگی» بهمثابۀ عمل پرسهزن آنگونه عمل میکند که در آن هرچه پرسهزن خود را در شهر گم میکند، هرچه فعال و خستگیناپذیر و حریصانه فضا را طی میکند، خود را دگرگونه مییابد.
کاربر ۴۵۶۶۴۹۶