برای سدهها شغلِ معمار این بود که از طریق انتزاع فضا، با جداکردن فضا در پشت دیوارها و پرکردنِ خلاءها با نمادهای مذهبی و سیاسی، با تدابیر همخوان با نظم مستقر، از آن فضا در برابر طبیعت محافظت کند. امروز اما کار او باید تولید فضا از طریق محافظت از آن در برابر قدرت، و وفقدادن این فضا با روابطی رها از اجبارها باشد.
Sara
دانش انتقادی و نقد دانش، که دانش را مستقر و نسبی میکنند، به جای آنکه آن را به هنجار و معیار تبدیل کنند، به دادِ شناخت میرسند.
Sara
بنابراین انعطافناپذیرساختنِ مفهومی «مارکسیستی» مانند «شیوۀ تولید» یا هر مفهوم دیگری، و نظاممندسازی برآمده از آن بهسان مفهومی که به نحوی جداگانه در نظر گرفته میشود، چشمانداز مارکس را نابود میکند، چشماندازی که هدفش فهم آنچه در حال رویدادن است به منظور تغییر آن است؛ دیدگاهی که در پی بهچنگآوردن امر «زیسته» بهمنظور یافتن مسیری به سوی زندگی است.
Sara
هیچ مشکل عمدهای پیش نمیآید به شرط اینکه پرچمداران دانش «ایدهآل» خودشان را دلمشغول فیزیک یا زیستشناسی بکنند؛ باقی جهان بیرونی دیر یا زود محدودیتهایشان را به آنها یادآوری خواهد کرد؛ اما زمانی که آنها خودشان را دلمشغول تمدن، «فرهنگ»، یا صرفاً رویدادها میکنند، آنگاه اندیشه فاجعهبار میشود: قدرتِ (سیاستمداران، تکنوکراتها، نظامیان، در ائتلافهای متنوع بر حسب بزنگاه) خیلی زود در دانش توجیهاتی را برای خودش پیدا میکند. و قدرت هیچ مرزی نمیشناسد.
Sara
بتوارگی دانش مطلق، امر زیسته را مقهور میکند: اما بیهوده است اگر امر زیسته و امر بیواسطه بکوشند خودشان را از دانش برهانند. این امر، مسئلۀ صرفِ ترازکردن دو حد نیست؛ باید کوششی برای تبیین موقعیتی بهتر وجود داشته باشد، مسیری به سوی تمدن، بین بربریت عقلانیشده و بربریت غیرعقلانی.
Sara
طبقۀ کارگر در خود، به خودیِ خود، و برای خود، انقلابی نیست؛ طبقۀ کارگر فاقد ذاتی انقلابی است.
Sara