بریدههایی از کتاب گزیده آثار مولانا
۳٫۸
(۶۵)
جان من است او، هی مزنیدش
آنِ من است او، هی مبریدش
متصل است او، معتدل است او
شمع دل است او، پیش کشیدش
هر که ز غوغا، وز سر سودا
سر کشد اینجا، سر ببریدش
عام بیاید، خاص کنیدش
خام بیاید، هم بپذیرش
نک شه هادی، زان سوی وادی
جانب شادی، داد نویدش
داد زکاتی، آب حیاتی
شاخ نباتی، تا بمزیدش
امیررضا
ما برون را ننگریم و قال را
ما درون را بنگریم و حال را
مهدی نجفی
ای دوست شکر خوشتر یا آنکه شکر سازد
ای دوست قمر خوشتر یا آنکه قمر سازد
بگذار شکرها را، بگذار قمرها را
او چیز دگر داند، او چیز دگر سازد
کاربر479065
کفرت همگی دین شد، تلخت همه شیرین شد
حلوا شدۀ کلی، حلوات مبارک باد
B-vafa
چون قلم اندر نوشتن میشتافت
چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
اویس
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن، برون آ دمی ز ابر
کآن چهرۀ مشعشع تابانم آرزوست
hojjat
در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام
min
آزمودم مرگ من در زندگیست
چون رهم زین زندگی پایندگیست
اُقتلونی اُقتلونی یا ثقات
اِنّ فی قتلی حیاتاً فی حیات
مهدی نجفی
علتِ عاشق ز علتها جداست
عشق اصطرلاب اسرار خداست
🍃hoda🍃
در جهان هر چیز چیزی جذب کرد
گرم گرمی را کشید و سرد سرد
ناریان مر ناریان را جاذبند
نوریان مر نوریان را طالبند
مهدی نجفی
عشق جز دولت و عنایت نیست
جز گشاد دل و هدایت نیست
hojjat
ان الله لا ینظُر اِلی صُوَرکم و لا اِلی اعمالکم و انّما ینظُرُ اِلی قُلوبُکم
مهدی نجفی
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آن که چون تو پاک نیست
ماهی
چون که اسرارت نهان در دل شود
آن مرادت زودتر حاصل شود
دانهها چون در زمین پنهان شود
سرّ آن سرسبزی بستان شود
Maede Kh
حکایت من و تو (منی و تویی)
آن یکی آمد در یاری بزد
گفت یارش: کیستی ای معتمد؟
گفت: من، گفتش: برو، هنگام نیست
بر چنین خوانی مقام خام نیست
رفت آن مسکین و سالی در سفر
در فراق یار سوزید از شرر
پخته گشت آن سوخته پس بازگشت
باز گِردِ خانه انباز گشت
بانگ زد یارش که بر در کیست آن؟
گفت: بر در هم تویی ای دلستان
گفت: اکنون چون منی، ای من درآ
نیست گنجایی دو من در یک سرا
معجزه ی سپاسگزاری
ای دوست شکر خوشتر یا آنکه شکر سازد
ای دوست قمر خوشتر یا آنکه قمر سازد
بگذار شکرها را، بگذار قمرها را
او چیز دگر داند، او چیز دگر سازد
hojjat
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جداییها شکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحهشرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
هر کسی از ظن خود شد یار من
وز درون من نجست اسرار من
سرّ من از نالۀ من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دیدِ جان دستور نیست
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
Melika_SA
در هوایت بیقرارم روز و شب
سر ز پایت برندارم روز و شب
hojjat
بروید ای حریفان بکشید یار ما را
به من آورید آخر صنم گریزپا را
hojjat
از دگر خوبان تو افزون نیستی
گفت خامش چون تو مجنون نیستی
کاربر ۶۹۴۲۹۱۱
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
کاربر ۲۵۴۳۹۳۷
حکایت بازرگان و طوطی
بود بازرگان و او را طوطیای
در قفس محبوس زیبا طوطیای
چون که بازرگان سفر را ساز کرد
سوی هندستان شدن آغاز کرد
هر غلام و هر کنیزی را ز جود
گفت: بهر تو چه آرم گوی زود
گفت طوطی را چه خواهی ارمغان
کآرمت از خطۀ هندوستان
گفتش آن طوطی که آنجا طوطیان
:)
ما برون را ننگریم و قال را
ما درون را بنگریم و حال را
ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
کاربر ۴۱۴۵۲۹۹
چنان مستم، چنان مستم من این دم
که حوا را بنشناسم ز آدم
ز شور من بشوریدست دریا
ز سرمستی من مست است عالم
hojjat
این جهان کوهست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
🍃hoda🍃
عمر که بی عشق رفت هیچ حسابش مگیر
Zahra.st
اندک اندک جمع مستان میرسند
اندک اندک میپرستان میرسند
دلنوازان، نازنازان در رهاند
گلعذاران از گلستان میرسند
اندک اندک زین جهان هست و نیست
نیستان رفتند و هستان میرسند
hojjat
دشمن طاووس آمد پرّ او
ای بسا شه را بکشته فرّ او
بر من است امروز و فردا بر وی است
خون چون من کس چنین ضایع کی است
این جهان کوهست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
hamed kianfar
بیهمگان به سر شود، بی تو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم، جای دگر نمیشود
ترابی۶۸۳۱
مستمع چون نیست خاموشی به است
نکته از نااهل گر پوشی به است
بدگهر را علم و فن آموختن
دادن تیغ است دست راهزن
تیغ دادن در کف زنگی مست
به که آید علم ناکس را به دست
علم و مال و منصب و جاه و قران
فتنه آرد در کف بدگوهران
چون قلم در دست غدّاری فتاد
لاجرم منصور بر داری فتاد
گر بگویم تا قیامت زین کلام
صد قیامت بگذرد و این ناتمام
elinow
حجم
۱۲۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۱۲۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰۵۰%
تومان