بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مرگ یک دست سفید می‌پوشد | طاقچه
تصویر جلد کتاب مرگ یک دست سفید می‌پوشد

بریده‌هایی از کتاب مرگ یک دست سفید می‌پوشد

انتشارات:انتشارات نگاه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۹ رأی
۴٫۷
(۹)
متنفرم از کلماتی که زورشان به مورچه هم نمی‌رسد
مـَه‌سـا
دریا اول دریا نبود در/یا پنجره بود می‌شد از همه سو وارد جهان شد پناه برد نگاه کرد عاشق شد تا اینکه یک سفر همه چیز را غمگنانه بهم ریخت مردی که مجبور به رفتن بود یک روز پنجره را بست و آنقدر توی خودش رفت که از غصه آب شد آب شد
مـَه‌سـا
«12 شب» نای یک شدن ندارد...
phi.lo.bib.lic
می‌روم بچه شوم و با تکه چوبی همه‌ی دنیا را به رگبار ببندم.
|ݐ.الف
تقدیرمان پیشانی‌نوشت كدام مسافر مغموم است كه از هر سو می‌رود به هیچ جا نمی رسد
|ݐ.الف
از دهان افتاده‌ام لب نمی‌توانم به کلمه‌ای بزنم رویاها دست‌نخورده در بشقابی می‌آیند و دست‌نخورده برمی‌گردند
|ݐ.الف
در بغضهایم گوزنی است که شاخ‌هایش را بریده‌اند...
|ݐ.الف
فکرم هر شب با پیراهن سفید به خانه بخت می‌رود و صبح با پیراهن سیاه برمی‌گردد
|ݐ.الف
سرو صد ساله را مرد همسایه امروز برید می‌گفت: خراب کرده نمای سنگی سیاه خانه‌اش را می‌گفت: درخت هم اینقدر بزرگ...
|ݐ.الف
«ساقی! بیار باده و با محتسب بگو انكار ما مكن كه چنین جام جم نداشت»
|ݐ.الف
بر سر تفنگها، این رویاهای من است که هی خطور می‌کند آمار دقیقی از تلفاتم نیست
|ݐ.الف
غروب و چشمهای لاک‌پشتی که چند قدمی دریا به پشت افتاده است...
|ݐ.الف
دلگرمی... حضورت دیدن اتفاقیِ آشنایی نزدیک در شهری دور است برای مسافری که همه چیزش را در ایستگاه گم کرده است....
karen

حجم

۷۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۷۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان