بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گلها همه آفتابگردانند | طاقچه
تصویر جلد کتاب گلها همه آفتابگردانند

بریده‌هایی از کتاب گلها همه آفتابگردانند

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۴۹ رأی
۴٫۵
(۴۹)
ریشه‌های ما به آب شاخه‌های ما به آفتاب می رسد   ما دوباره سبز می‌شویم!
آرام
گریه هم مثل باران ضروری است
i_ihash
تو را می‌توانستم ای دور از دور یک بار دیگر ببینم!
B-vafa
ــ آسمان را...! ناگهان آبی است! (از قضا یک روز صبح زود می‌بینی) دوست داری زود برخیزی پیش از آنکه دیگران چشم خواب‌آلود خود را واکنند پیش از آنکه در صف طولانی نان باز هم غوغا کنند
اِیْ اِچْ|
خداوند كوه‌ها را روز سه‌شنبه آفريد. از اين رو كسان سه‌شنبه را روزی سنگين دانند.
اِیْ اِچْ|
راستی در میان این همه اگر تو چقدر بایدی!
کاربر ۸۸۲۸۲۵
ما دوباره سبز می‌شویم!
B-vafa
تقویم چار فصل دلم را ورق زدم آن برگهای سبزِ سرآغاز سال کو؟
چوغوروک
بیا مرا ببر ای عشق با خودت به سفر مرا ز خویش بگیر و مرا ز خویش ببر   مرا به حیطه محض حریق دعوت کن به لحظه‌لحظه پیش از شروع خاکستر
آرام
ما که این همه برای عشق آه و ناله دروغ می‌کنیم   راستی چرا در رثای بی‌شمار عاشقان ـ که بی‌دریغ ـ خون خویش را نثار عشق می‌کنند   از نثار یک دریغ هم دریغ می‌کنیم؟
اِیْ اِچْ|
من به چشمهای بی‌قرار تو قول می‌دهم: ریشه‌های ما به آب شاخه‌های ما به آفتاب می رسد
i_ihash
در خوابهای کودکی‌ام هر شب طنین سوت قطاری از ایستگاه می‌گذرد   دنباله قطار انگار هیچ‌گاه به پایان نمی‌رسد   انگار بیش از هزار پنجره دارد   و در تمام پنجره‌هایش تنها تویی که دست تکان می‌دهی
آرام
کو کوچه‌ای زخواب خدا سبزتر، بگو آن خانه کو، نشانی آن کوچه باغ کو؟
i_ihash
گپ زدن از هر دری،
سپیده دم اندیشه
پیشینیان با ما در کار این دنیا چه گفتند؟   گفتند: باید سوخت گفتند: باید ساخت   گفتیم: باید سوخت، اما نه با دنیا که دنیا را!   گفتیم: باید ساخت، اما نه با دنیا که دنیا را!
LoL
گفته بودم که به دریا نزنم دل اما کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟
سایه
امروز هم ما هر چه بوده‌ایم، همانیم ما صوفیان ساده سرگردان درویش‌های گمشده دوره‌گرد حتی درون خانه خود هم مهمانیم
ادریس
خداحافظی باور نمی‌کنم که ناگهان به سادگی آب از ساحل سلام دل بر کنم   تا لحظه‌لحظه در دل دریای دور امواج بی‌کران دقایق را پارو زنم!
i_ihash
گفت: احوالت چطور است؟ گفتمش: عالی است مثل حال گل!   حال گل در چنگ چنگیز مغول!
sama
حتی گل کاغذی هم با گام موسیقی خنده‌هایت در دفتر شعر من می‌شکوفد
yas
جرمم این بود: من خودم بودم! جرمم این است: من خودم هستم!
سایه
چنان گرم هذیان عشقم که آتش به جای عرق از تبم می‌تراود   زدل بر لبم تا دعایی برآید اجابت زهر یاربم می‌تراود   زدین ریا بی‌نیازم، بنازم به کفری که از مذهبم می‌تراود
آرام
دوست داری بی‌محابا مهربان باشی تازه می‌فهمی مهربان بودن چه آسان است با تمام چیزها از سنگ تا انسان
Mithrandir
در عبور روزهای آخر اسفند حس سبزی، حس سبزینه! مثل یک رفتار معمولی در آیینه!   عشق هم شاید اتفاقی ساده و عادی است!
Mithrandir
یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود
sama
ای غم، تو که هستی از کجا می‌آیی؟ هر دم به هوای دل ما می‌آیی   باز آی و قدم به روی چشمم بگذار چون اشک به چشمم آشنا می‌آیی!
i_ihash
در میان این همه اگر تو چقدر بایدی!
|ݐ.الف
ریشه‌های ما به آب شاخه‌های ما به آفتاب می رسد   ما دوباره سبز می‌شویم!
aryan
بایسته‌ای چنانکه تپیدن برای دل یا آنچنانکه بالِ پریدن عقاب را   حتی اگر نباشی، می‌آفرینمت چونانکه التهاب بیابان سراب را
سایه
من ای حس مبهم تو را دوست دارم   سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم به اندازه غم تو را دوست دارم
گنگ خواب دیده

حجم

۶۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

حجم

۶۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان