ما از همان لحظه معينی که ديگر کاری ازمان ساخته نبود مردهايم. الان يک تيکه کوچک ميراث زندگانی برايمان مانده است و آنهم اين چند ساعت وقتی است که بايد آن را تلف کنيم.
feren
مگر بهنظر شما، زندگی کردن مطابق اصول زندگی اشتباه است؟
استل: چه کسی میتواند شما را ملامت کند؟
گارسن: من يک روزنامهای را اداره میکردم که طرفدار صلح بود. جنگ شروع شد. چکار بايد کرد
Sepidov
اينس: برای چه بترسم؟ ترس برای آنوقتهايی خوب بود که اميدواری داشتم
Sepidov
از بين ماها، او تنها کسی است که فردا زندگی خواهد کرد.
n.l.r
من با اشکهای او گريه میکنم.
n.l.r
مگر حق اين را ندارد که مرگ خودش را نجات بدهد، تنها چيزی که برايش مانده همين حق است.
n.l.r
مدتها است ما مردهايم: ما از همان لحظه معينی که ديگر کاری ازمان ساخته نبود مردهايم. الان يک تيکه کوچک ميراث زندگانی برايمان مانده است و آنهم اين چند ساعت وقتی است که بايد آن را تلف کنيم.
n.l.r
من توی قلب آنها جان خواهم داد بدون اينکه بهآن پی ببرند.
n.l.r
کسانی هستند که تا دم مرگ بهخاطر ما عذاب کشيدهاند و اين برای ما خيلی تفريحآور بود. حالا ديگر، ما بايد تاوان پس بدهيم.
n.l.r