بریدههایی از کتاب نیمکت داغ
۴٫۴
(۱۷)
«فکر نکن چه اشتباهی مرتکب شدهای. مطمئن شو حرکت بعدیات را درست انجام دهی.»
امیرمحمد قرائی
احتمالاً اولین چیزی که از تماشای فوتبال آموختیم، این بود که نتیجهٔ بازی خوب همیشه مترادف با پیروزی نیست؛ اینکه بازی تماشایی همیشه خوشحالتان نمیکند؛ اینکه نتیجه بازی بد هم همیشه شکست نیست. اینکه بهترها همیشه برنده نمیشوند.
Hanie_Nasiri
«مهم نیست نتیجهٔ بازی چه شود، مهم این است عزت نفسمان را حفظ کنیم.»
محمدرضا
«هیچ آموزش روانشناسانهای بهتر و مؤثرتر از بزرگ شدن کنار مشتریهای جوربهجور نیست. آشنایی من با تاکتیکها و بازیکنان طی حرف زدن با مشتریان دربارهٔ فوتبال رقم خورد.»
محمدرضا
اینکه بازیهای برزیل ناکام ۱۹۸۲ در مقایسه با برزیل قهرمان ۱۹۹۴ و ۲۰۰۲ تماشاگران بسیار بیشتری در وبسایتها دارد، نمایانگر این بود که حرف آخر را همیشه هم برندهها نمیزنند. خیلیها هربار دلشان برای فوتبال زیبا تنگ میشود زیر لب زمزمه میکنند «برزیل تله سانتانا کجاست؟»
امیرمحمد قرائی
لازم نیست یک اسبسوار، اسب زاده شده باشد.
93
«فوتبال مثل نقاشی است. ابتدا در مغز نقش میبندد. نه در پاها.»
93
من دنبال هنرمندان تکنواز نبودم. من دنبال برپایی یک ارکستر بودم. بهترین ستایش از من هم شنیدن این جمله بود که فوتبال ساچی بسان شنیدن یک قطعهٔ موسیقی دلنواز است.»
محمدرضا
آلبر کامو در توصیف زندگی ملالآور آمستردام دههٔ ۱۹۵۰ نوشته بود، «اینجا شهری است که مردان پیپبرلبش قرنهاست به کانال همیشگی روبهرویتان نگاه میکنند که همان باران همیشگی در آن میبارد.»
93
«ما ستاره نمیخریم. ما ستاره میسازیم.»
93
شوچنکو پس از پیروزی در لیگ قهرمانان اروپا با پیراهن میلان بر مزارش شتافت. مدالش را بر گردن مجسمهٔ لوبانوفسکی آویخت و برابر تندیس استاد سر تعظیم فرود آورد.
امیرمحمد قرائی
شش بازی. شش پیروزی. ۱۹ گل زده. ربایندهٔ ابدی جام ژولریمه. در عینحال پایان یک دوران. پایان عصر معصومیت فوتبال. برای آخرینبار بود که بهترین تیم با بهترین نمایش قهرمان جهان میشد.
امیرمحمد قرائی
زاگالو پوست انداختن فوتبال را از دورانی به دوران دیگر تماشا کرد. میدانست شیوهٔ بازی مردانش در ۱۹۷۰ متعلق به عصر سپریشدهای است. عصری محوشده. میگفت، «همهچیز عوض شده. پیشترها فضای بیشتری برای حرکت پیدا میکردید. پیشترها صد متر، فاصلهٔ طولانیتری بود. پیشترها اینقدر تجمع وجود نداشت. پیشترها نمیگفتند زشت بازی کن و برنده شو.» او هم برای پیروزی بزرگ در ۱۹۷۰ در خاطرهها خواهد ماند. برای رهبری آخرین تیمی که در جامهای جهانی هم زیبا بازی کرد و هم برنده شد و قهرمان.
امیرمحمد قرائی
«فوتبال در مغز زاده میشود، نه جسم.»
امیرمحمد قرائی
با ورود به سالن اصلی استادیوم امارات، اولین چیزی که جلب نظر میکرد مجسمهٔ نیمتنهای برنزی بود. مجسمهٔ تیرهٔ مردی با کت و کراوات. اگر اهل هنر بودید، شاید درمییافتید که آن نیمتنه اثری است از جیکوب اپستین، مجسمهساز مشهور. اگر اهل هنر نبودید، تبسم نقشبسته بر صورت پیکره توجهتان را جلب میکرد. تبسمی شیرین. این مجسمهٔ هربرت چاپمن است. مربییی با عنوان «مردی که آرسنال را ساخت».
93
اتریش را با وولفگانگ آمادئوس موتزارت میشناسند. با یوهان اشتراوس. با زیگموند فروید. شاید خیلیها هم با آرنولد شوارتزنگر. ولی اتریشیها به "Wunderteam" (واندرتیم) دههٔ ۱۹۳۰ خود هم مینازند. تیم فوتبال معرکهشان.
93
«آنهایی که میتوانند برای ایتالیا بمیرند، میتوانند برای ایتالیا به میدان بروند.»
93
«یک مربی بسان رامکنندهٔ یک شیر است. او در قفسش بر حیوانات حکم میراند و تا زمانی موفق است که کارش را بااعتمادبهنفس و بدون ترس انجام دهد. ولی از لحظهای که او بترسد نشانههای ترس در چشمهایش عیان میشود. از همان لحظه همهچیز از دست رفته.»
93
سوت آغاز. دفاع. باز هم دفاع. فقط دفاع. انتظار. باز هم انتظار. فقط انتظار. ضدحمله. پاس بلند. ضربهٔ غیرمنتظره. شوت زهرآگین. گل. یک صفر. دفاع. باز هم دفاع. فقط دفاع. انتظار. باز هم انتظار. فقط انتظار. سوت پایان. پیروزی... کاتناچیو به زبان ساده.
93
آرمانیترین تعداد پاسهای من سه پاس است. فقط سه پاس. تیمی که با حداکثر سه پاس به دروازهٔ حریف برسد، تیمی است که میشود رویش حساب کرد.
93
شادی طرفداران بایرن. شعار و هورا. سر دادن آواز پیروزی. سه دقیقه وقت تلفشده. ضربهٔ کرنر بکام. جلو آمدن اشمایکل. به هوا پریدن اشمایکل. پس از بازی ادعا میکرد توپ به سرش ساییده شد. ضربهٔ ناقص گیگز. ناکامی تورستن فینک در دفع آن. توپ جلوِ پای تدی شرینگهام. حادثهٔ باورنکردنی. گل دقیقهٔ ۹۰: ۳۶. مساوی. استیو مکلارن دستیار فرگوسن پیشنهاد بازگشت به سیستم ۲ ـ ۴ ـ ۴ را داد. مکلارن به وقت اضافی میاندیشید. ولی فرگوسن پسرانش را به ادامهٔ حمله تشویق کرد. سی ثانیه پس از آغاز بازی توسط مونیخیها ضربهٔ کرنر دیگری به دست آمد. بکام به سوی توپ رفت. فرگوسن بعدها میگفت «آنهایی که فکر میکردند بکام مؤثرترین هافبک کناری آن دوران نبود سخت در اشتباه به سر میبردند.» ضربهٔ کرنر بکام. ضربهٔ سر شرینگهام. ضربهٔ سولشایر. توپ به سقف دروازهٔ اولیور کان. در دقیقهٔ ۹۲: ۱۷. فینالی رویایی. فینالی برای همهٔ دورانها.
93
کاپیتان کنت ریمنت، کمکخلبان، از کاپیتان جیمز تاین اجازه میگیرد تا موتورها را روشن کند. ریزش برف شدیدتر شده. دوبار تلاش برای بلند شدن. ماندن یا رفتن؟ تصمیم نهایی دو کاپیتان تلاش دوباره برای پرواز است. ساعت ۱۵: ۰۳. حرکت هواپیما. افزایش سرعت. رسیدن سرعت به ۲۱۷ کیلومتر در ساعت: حداقل سرعت برای برخاستن هواپیما از زمین. هواپیما چند متری بلند میشود. لحظاتی بعد کم شدن ناگهانی سرعت. پایین آمدن عقربه به ۲۰۷ کیلومتر در ساعت. پایینتر. هشدار. خطر. رسیدن به عدد ۱۹۴. ریمنت فریاد زد، «یا مسیح، نمیتوانیم بلند شویم.» سقوط.
93
«وقتی توپ را در دست داری باید زمین را بزرگ کرد و وقتی توپ را از دست میدهی زمین را کوچک.»
93
«فوتبال سناریویی دارد. شاید بازیکنان، اگر بازیکنان بزرگی باشند، بتوانند سناریو را تعبیر و تفسیر کنند. شاید بتوانند دیالوگها را براساس خلاقیتشان ادا کنند. با این وصف باید سناریوِ اصلی را دنبال کنند. مربی همان سناریونویس است و بازیگران همان بازیکنان حاضر در میدان. البته هر یک از بازیکنان استعداد ویژهای دارند. من هم باید سناریویی بنویسم که آنها بهترین بازیشان را انجام دهند. ولی در قالب سناریویی برای تیم. برای مجموعه. نه برای یک نفر. نه برای یک یا دو بازیکن. یک مربی خوب هم فیلمنامهنویس است و هم کارگردان. تیم باید بازتابندهٔ فیلمنامهٔ او و کیفیت کارگردانیاش باشد.»
93
مثل عشق در نگاه اول بود. عشق بین آقای پروفسور و استادیوم هایبری. آرسن ونگر اعتراف کرد وقتی اوایل دههٔ ۱۹۸۰ طی تعطیلات زمستانی به عنوان مربی موناکو پا به هایبری گذاشت به وجد آمد. به شوق. ادعا کرد نسیمی متفاوت در روحش دمیده شد. حالوهوایی دیگر یافت. میگفت «هایبری در دل ساختمانها پنهان بود. جلو میرفتید و جلو. چیزی پیدا نمیشد. خیابان کمعرض و خانههای دوطبقه. تا اینکه ناگهان هایبری دیده میشد. چسبیده به خانههای مسکونی.»
93
«فوتبال مثل سیاست است. گاهی عمیقاً فکر میکنید برنده هستید ولی اشتباه میکنید.»
93
«مورینیو اعتقاد داشت طرفداران دنبال شاهکاری از نوع آثار رامبراند نیستند، بلکه میخواهند جام را به خانه ببرند.»
93
«من فقط یکبار در استمفورد بریج باختهام. امشب با همین گل اتوئو.»
93
«... توپ مال آنها و رفتن به فینال مال ما.»
93
«میتوانید بازی را واگذار کنید، ولی نه هویتتان را.»
93
حجم
۳۵۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۰۶ صفحه
حجم
۳۵۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۰۶ صفحه
قیمت:
۷۲,۰۰۰
تومان