بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جلاد لاغر | طاقچه
۴٫۴
(۱۴۴)
ـ فقط برای اینکه خودت احساس بهتری داشته باشی، مرا اذیت نکن.
"Shfar"
مادر دیبوتی به او یاد داده بود که آدم نباید هیچ‌وقت کسی را برنجاند که امکان داشته باشد روزی محتاج ترحمش بشود.
-Dny.͜.
من عقیده دیگران را مسخره نمی‌کنم. دنیا آن‌قدر بزرگ است که هزار تا عقیده دیگر را هم می‌تواند توی خودش جا بدهد. هر قومی حق دارد که اعتقادات خودش را داشته باشد.
میرالماسی
وظیفه جلاد این نبود که در برابر رأیِ داوران و قضاوت آنها بایستد؛ او فقط باید سرها را قطع می‌کرد.
.
آدم باید بداند که چه موقع وقتش رسیده تا خودش را از کار کنار بکشد.
"Shfar"
زندگی جنگجویی برای همه نیست. تو باید با همان توانایی‌هایی که داری بهترین موقعیت‌ها را برای خودت بسازی.
"Shfar"
«فقط خدا از حقیقت مطلق خبر دارد. همیشه برای آدم‌ها چیزی هست که باید یاد بگیرند. ما کورمال کورمال به طرف شناختی می‌رویم که تکه‌ای از زمان را برایمان آشکار می‌کند. هیچ‌کس نباید ذهنش را روبه افکار نو ببندد.»
فاطمه.م
آدم باید بداند که چه موقع وقتش رسیده تا خودش را از کار کنار بکشد.
.
«ما نمی‌توانیم تعیین کنیم که کجا به دنیا بیاییم یا چطوری بزرگ بشویم. ولی اگر لازم باشد، می‌توانیم باورهای اطرافیانمان را نپذیریم. عزیزان ما و بزرگ‌ترهایمان همیشه نمی‌دانند که چه چیزی بهتر است. آدم باید به قلبش گوش بدهد و خودش نتیجه بگیرد که چه چیزی درست است و چه چیزی غلط.»
میرالماسی
ولی کار کردن برای حاکم افتخار بزرگی محسوب می‌شد؛ مردم معتقد بودند که به خاطر خدماتشان به حاکم شهر، خدا در دنیای پس از مرگ جایگاه ویژه‌ای را ـ به انتخاب خودش ـ به آنها اختصاص می‌دهد.
"Shfar"
جلاد تبرش را چرخاند ـ تَق! ـ و سر دیگری روی زمینِ خاک‌آلود غلتید.
"Shfar"
«چه کاری را نکنم؟» ـ فقط برای اینکه خودت احساس بهتری داشته باشی، مرا اذیت نکن.
Atiyeh
وقتی حرف‌های جیبل تمام شد، تل سانی گفت: «یک چیز دیگر، قربان. پیراهن خاصی را در نظر دارید که من فردا صبح بپوشم؟» جیبل با قیافه عبوسی جواب داد: «می‌توانی همین شلوار لعنتی‌ات را بپوشی.»
سعید جان
جیبل با کله‌شقی سر تکان داد، بعد به ماری اشاره کرد که دور گردن یکی از زن‌ها کتیب پیچیده بود و گفت: «شاید آن جانور بابات باشد!» تل سانی لبخن زد: «شاید، یا شاید هم یکی از قوم و خویش‌های شما.» جیبل غرید: «مواظب باش، برده.» و تکه دیگری از آن گوشتِ ماهی‌مانند را گاز زد. اما وقتی متوجه شد که تل سانی نگاهش نمی‌کند، با نگرانی به مار نگاه کرد تا ببیند هیچ شباهت خانوادگی با او دارد یا نه.
نیومون
برایم مهم نیست. تو دوست منی. من تو را تمی‌کشم.
Negaarstan
دنیایی بدون درد، شکست، خیانت، نفرت، مرگ، تنهایی؟ غیرممکن!
Masoumehh
مردم من خدا را عبادت می‌کنند تا به او نزدیک‌تر باشند، نه اینکه خواسته‌هایشان را از او طلب کنند.
ali.306
همیشه برای آدم‌ها چیزی هست که باید یاد بگیرند. ما کورمال کورمال به طرف شناختی می‌رویم که تکه‌ای از زمان را برایمان آشکار می‌کند. هیچ‌کس نباید ذهنش را روبه افکار نو ببندد.
ali.306
نفرت باعث سردرگمی می‌شود و وقتی ابرهای خشم ذهن آدم را دربرمی‌گیرند، دیگر نمی‌تواند درست فکر کند.
ali.306
مادر دیبوتی به او یاد داده بود که آدم نباید هیچ‌وقت کسی را برنجاند که امکان داشته باشد روزی محتاج ترحمش بشود.
zohreh
نفرت باعث سردرگمی می‌شود و وقتی ابرهای خشم ذهن آدم را دربرمی‌گیرند، دیگر نمی‌تواند درست فکر کند.
zohreh
دیبوتی با تشر گفت: «ساکت باش، باس!» باستینا از اینکه به بازی آنها کشیده شده بود دلخور بود، ولی نمی‌توانست جر و بحث کند. او برده نبود، اما متعهد شده بود که به آن خانواده‌ی عالی‌رتبه خدمت کند، و به همین دلیل مجبور بود که از دستورات دیبوتی اطاعت کند. جیبل با خوشحالی گفت: «قبول است.» باستینا قیافه‌ای تکیده و اخمو داشت و پوستش به تیرگی و زیبایی پوست دیبوتی نبود؛ مادرش از تبار برده‌هایی از کشوری دیگر بود. ولی اگر جیبل می‌باخت و مجبور می‌شد چیزی از باستینا بخواهد، باز هم وضعش بهتر از آن بود که از دست دیبوتی شلاق بخورد.
کیانا
برایم مهم نیست. تو دوست منی. من تو را تمی‌کشم.
Negaarstan
برایم مهم نیست. تو دوست منی. من تو را تمی‌کشم.
Negaarstan
برایم مهم نیست. تو دوست منی. من تو را تمی‌کشم.
Negaarstan
ظاهر اوضاع طوری است که انگار این رنج‌ها ابدی‌اند، ول این‌طور نیست.
میرالماسی
فقط خدا از حقیقت مطلق خبر دارد. همیشه برای آدم‌ها چیزی هست که باید یاد بگیرند. ما کورمال کورمال به طرف شناختی می‌رویم که تکه‌ای از زمان را برایمان آشکار می‌کند. هیچ‌کس نباید ذهنش را روبه افکار نو ببندد.
میرالماسی
هرچند که بعد از کارش شرمنده شد و تأسف خورد که چرا مزاحم خدایان شده بود.
میرالماسی
«ما سلاح‌هایمان را کنار گذاشتیم، از سرزمین‌هایی که تصاحب کرده بودیم عقب‌نشینی کردیم و اجازه دادیم که اقوام و نژادهای دیگر هم رشد کنند. ابتدا سعی می‌کردیم آنها را مدیریت کنیم، ولی این هم به خاطر تکبر و خودبزرگ‌بینی‌مان بود. هیچ آدمی حق ندارد دیگری را زیر سلطه خودش بگیرد. آخرش آنها را به حال خودشان گذاشتیم تا به شیوه‌ای که دوست دارندعمل کنند و عاجزانه از خدا خواستیم با وجود همه رنج و اندوهی که به بار آورده بودیم از ما بگذرد و ما را ببخشد.»
پوریا
جلو آمد و آهسته گفت: «دوست دارم، جیبل.» جیبل با نیشخند جواب داد: «معلوم است که دوستم داری.» و آهسته و زیر لبی ادامه داد: «من هم دوستت دارم
Outis

حجم

۳۱۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۸۴ صفحه

حجم

۳۱۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۸۴ صفحه

قیمت:
۱۸۰,۰۰۰
تومان