شهدا را تا گلستان شهدای اصفهان بدرقه کردند و با سلام و صلوات یکی یکی دفن کردند. مراسم خاکسپاری که تمام شد هواپیماهای جنگنده، آسمان گلستان شهدا را گلباران کردند. آن روز در سینهی کسی دل نبود. همه به ظهر عاشورا برگشته بودند به اسب تشنه بر بالین یک جسد بیسر
S
آن روز همهی روزنامههای صبح در تیتر درشتی نوشته بودند که یک زوج جوان دانشجو در اصفهان در حین خطبهی عقد متوجه شدند که خواهر و برادرند.
_SOMEONE_
حال آن روز فریدون را من میدانم. وقتی که معلم خصوصی افسون عزیزی بودم و او به اتفاق خانواده از جنوب به شیراز آمده بودند و در خیابان ما خانهای رهن کرده بودند. ابتدا من معلم خصوصی برادرش، ماهر، بودم ولی افسون آنقدر بالش زیر دست من گذاشت و شربت پرتقال آورد که عقل را گذاشتم و عشق را برداشتم.
_SOMEONE_