تازه از تمرین والیبال برگشته بودیم ـ تنها رشته و تنها کاری که او از بهترینها بود، برخلاف من ـ وقتی از کنارم رد شد، با لحن بسیار گستاخ، بیادبانه اما مطمئن، اول گوشه لبش را بالا داد و سپس گفت: «فکرش رو بکن آدمی که نتونه دوتا توپ رو درست بالا و پایین بندازه و از روی توپ رد کنه، رابطهاش با دخترا چه جور خواهد بود.»