بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب در باب ماهیت جنگ | طاقچه
تصویر جلد کتاب در باب ماهیت جنگ

بریده‌هایی از کتاب در باب ماهیت جنگ

۳٫۷
(۱۰)
جنگ چیزی جز یک دوئل در ابعاد بزرگ نیست.
سیّد جواد
پیروزی در جنگ هرگز قطعی نیست.
سیّد جواد
او همچنین اعتقاد دارد که پیروی سیاست از امور نظامی برخلاف عقل است. زیرا این سیاست است که اعلان جنگ کرده و همواره به صورت مغز اصلی به شمار می‌رود، در حالی که جنگ به طور صرف وسیله‌ای بیش نیست و عکس آن صادق نیست. در نتیجه پیروی ارتش از امور سیاسی تنها شکل ممکن به شمار می‌رود.
ashkan.isu
جنگ نوسان قدرتی است با شدت و ضعف متغیر که بالطبع این فشار را با سرعت‌های مختلفی اعمال می‌کند-به عبارت دیگر، جنگ برای دست یافتن به اهداف خود با سرعت‌های متفاوتی به پیش می‌رود اما همیشه آن قدر طول می‌کشد که بتواند پذیرای نیروهای خارجی که در این مسیر بر آن وارد شده و باعث جهت دهی‌اش می‌شوند، باشد؛ کوتاه آنکه، جنگ مهیای پذیرش اراده هدایتگر خود می‌باشد.
کاربر ۳۶۶۰۰۹۲
۲. تعریف من قصد ورود به تعاریف جنگی غامضی که توسط سیاستمداران کاربرد دارد، را نداشته و مستقیما به سر اصل موضوع که همانا دوئل است، می‌روم. جنگ چیزی جز یک دوئل در ابعاد بزرگ نیست. دوئل‌های متعدد اساس یک جنگ هستند، اما برای آن که تصویری کلی از آن داشته باشیم می‌توان از مثال دو کشتی‌گیر بهره برد. هر یک از کشتی‌گیرها تلاش می‌کند با استفاده از توان جسمانی خود دیگری را وادار به قبول اراده خود نماید: هریک از آن‌ها سعی می‌کند حریف خود را در موقعیتی قرار دهد که قادر به مقاومت بیشتر نباشد. به این ترتیب جنگ، کنش نیرو (قوه) به قصد تحمیل اراده خود بر دشمن می‌باشد.
ashkan.isu
او تحت تاثیر جنگ‌های ناپلئونی، جنگ را به عنوان «یک کنش قهرآمیز، که اراده ما را به دشمن تحمیل می‌کند» تعریف کرده است.
معین کرمانی
 او جنگ را نه فقط حرفه، که فعالیتی اجتماعی- سیاسی می‌دید و تفاوت استفادهٔ هدفمند و مشروع از خشونت برای دستیابی به مقاصد سیاسی را از سایر اقدامات بازمی‌شناخت.
معین کرمانی
۱۵. در این جا به طرح اصل تضاد می‌پردازیم. فرض این که منافع هر یک از طرفین در تضاد کامل با منافع طرف دیگر قرار دارد، فرض یک تضاد واقعی است. ما یک فصل کامل را به این موضوع اختصاص خواهیم داد اما پیش از آن ضرورت دارد نکته‌ای را اینجا بیان نمایم. اصل تضاد صرفا زمانی معتبر است که متوجه یک هدف واحد باشد، که در آن منافع مثبت و منفی کاملا نافی یکدیگر باشند. در نبرد هر دو طرف برای دست یافتن به پیروزی تلاش می‌کنند، این یک تضاد کامل است زیرا پیروزی یک طرف نافی پیروزی طرف دیگر است. اما زمانی که از دو امر متفاوت که ارتباط معمول و ظاهری با یکدیگر دارند، سخن به میان می‌آوریم، در این صورت این تضاد بین این امور نیست بلکه در روابط بین آن‌ها ست.
ashkan.isu
حال اگر هر عملی در جنگ زمان مقتضی خود را داشته باشد، باید دست کم در نگاه اول بپذیریم که صرف هرگونه وقت اضافی برای انجام آن عمل، هرگونه ایجاد وفقه در عملیات نظامی، کاری بیهوده و عبث است؛ در این خصوص باید به یاد داشته باشیم که آن چه درباره‌اش سخن می‌گوییم برنامه مدون یکی از طرفین مخاصمه نیست بلکه روند کلی تمامی اقدامات جنگ است.
ashkan.isu
آنگاه که طرفین مخاصمه دیگر صرفا خیالپردازی‌های نظری نبوده و به دولت‌ها و کشورهای واقعی بدل می‌شوند، آنگاه که جنگ دیگر مفهومی مجرد نبود و به عنوان یک سری اقداماتی که از قوانین خاصی تبعیت می‌نمایند بدل می‌شود، در آن صورت واقعیت‌ها داده‌هایی پدید می‌آورند که می‌توان با توسل به آن‌ها نسبت به برآورد محاسبات مورد نیاز اقدام نمود.
ashkan.isu
۹. پیروزی در جنگ هرگز قطعی نیست. مورد آخر این که، حتی آخرین برآیند تمام جنگ را نیز نمی‌توان همیشه به عنوان نتیجه قطعی و نهایی آن تلقی نمود. طرف مغلوب اغلب این شکست را خطری گذرا می‌بیند که می‌تواند در آینده با توسل به ابزارهای سیاسی آن را جبران نماید. این امر هم باعث کاهش تنش و هم کاهش شدت عمل می‌شود.
ashkan.isu
۵. حداکثر اعمال زور قوا اگر خواهان شکست دادن دشمن هستیم باید تلاش‌هایمان متناسب با قوای ایستادگی او باشد. این امر را می‌توان با ایجاد دو عامل غیرقابل تفکیک به نام‌های، مجموع ابزارهای در دسترس و قدرت اراده، ابراز نمود. مجموع ابزارهای در دسترس را می‌توان به شکل آماری تخمین زد، زیرا-اگرچه کاملا اینگونه نیست-اما بر اعداد و ارقام استوار است؛ اما سنجش قدرت اراده به مراتب سخت‌تر است و تنها بواسطه میزان قدرت انگیزه‌ها قابل سنجش و تخمین است. فرض بر این که بتوانیم با این شیوه به برآوردی احتمالی از نیروهای دشمن برسیم، آنگاه می‌توانیم به بررسی ابزارهای خود پرداخته و آن‌ها را تا دست یافتن به برتری بر آنچه دشمن در اختیار دارد، افزایش دهیم یا در صورتی که از منابع کافی برای انجام چنین کاری برخوردار نیستیم، تمام تلاش‌مان را برای افزایش توان خویش به کار بگیریم. اما دشمن نیز به همین شیوه عمل می‌نماید که خود این باعث افزایشی متقابل شده و به عبارت دیگر تلاشی جدید برای توان شدت عمل ایجاد می‌نماید. این حالت سومین مورد از واکنش متقابل و سومین شدت عملی است که با آن مواجه می‌شویم (سومین واکنش متقابل).
ashkan.isu
اگر جنگ کنش قواست، وجود احساس در آن امری غیرقابل اجتناب است. شاید جنگ از این احساسات برنخواسته باشد اما این عامل تا اندازه‌ای برآن مؤثر بوده و میزان این تأثیر گذاری از درجه تمدنی ملت‌های درگیر تبعیت نمی‌کند بلکه تابع نفوذ و مدت منافع طرفین درگیر است. لذا اگر می‌بینیم که ملل متمدن اسرای خود را به کام مرگ نمی‌فرستند و دست به ویرانی شهرها و دهکده‌ها نمی‌زنند، به دلیل آن است که تعقل نقش بارزتری در شیوه‌های جنگی ایشان داشته و شیوه‌های مؤثرتری در بکارگیری قوا به نسبت استفاده از چنان اعمال خشونت آمیزی که از غریزه ناشی می‌گردید، آموخته‌اند. ابداع باروت و پیشرفت‌های مستمر در زمینه سلاح‌های گرم به خوبی گواه این امر است که میل به نابودی دشمن که در ماهیت جنگ نهفته است، به هیچ وجه با پیشرفت تمدن تغییر نیافته یا معتدل نشده است.
ashkan.isu
اگر جنگ میان ملت‌های متمدن در قیاس با ملل وحشی از خشونت و ویرانی کمتری برخوردار است، این تفاوت از شرایط اجتماعی هریک از دول درگیر و ارتباطشان با یکدیگر ناشی می‌شود. همان شرایط اجتماعی و روابط دو کشوری که باعث وقوع جنگ شده، باعث تعدیل و کنترل آن نیز می‌شود. اما این عوامل جزو جنگ محسوب نمی‌شوند؛ بلکه شرایط پیرامونی جنگ هستند و وارد کردن اصل اعتدال به فلسفه جنگ امری بیهوده و نامعقول است. دو انگیزه باعث سوق دادن افراد به جنگ می‌شود: احساسات خصومت آمیز و قصد تخاصم. تعریف ما از جنگ مبتنی بر مورد اخیر است زیرا این عنصر رایج‌تر است. حتی وحشیانه‌ترین و غریزی‌ترین حس نفرت را نمی‌توان خالی از قصد تخاصم دانست. اما قصد تخاصم در اکثر موارد فاقد حس، یا دست کم حس قاطع خصومت ورزی است. ملت‌های بدوی تحت تأثیر عواطف و ملت‌های متمدن تحت تأثیر تعقل قرار دارند؛ اما باید دانست که این تفاوت ریشه در طبیعت بدوی یا متمدن این ملت‌ها ندارد بلکه از شرایط ملازم و عرف موجود و امثالهم ناشی می‌شود. لذا این تفاوت در تمامی موارد مشهود نیست اما در اغلب آن‌ها مصداق دارد. کوتاه آن که، حتی متمدن‌ترین ملت‌ها نیز احتمال دارد تحت تأثیر احساس شدید نفرت از یکدیگر دست به کار جنگ شوند.
ashkan.isu
اگر جنگ میان ملت‌های متمدن در قیاس با ملل وحشی از خشونت و ویرانی کمتری برخوردار است، این تفاوت از شرایط اجتماعی هریک از دول درگیر و ارتباطشان با یکدیگر ناشی می‌شود. همان شرایط اجتماعی و روابط دو کشوری که باعث وقوع جنگ شده، باعث تعدیل و کنترل آن نیز می‌شود. اما این عوامل جزو جنگ محسوب نمی‌شوند؛ بلکه شرایط پیرامونی جنگ هستند و وارد کردن اصل اعتدال به فلسفه جنگ امری بیهوده و نامعقول است. دو انگیزه باعث سوق دادن افراد به جنگ می‌شود: احساسات خصومت آمیز و قصد تخاصم. تعریف ما از جنگ مبتنی بر مورد اخیر است زیرا این عنصر رایج‌تر است. حتی وحشیانه‌ترین و غریزی‌ترین حس نفرت را نمی‌توان خالی از قصد تخاصم دانست. اما قصد تخاصم در اکثر موارد فاقد حس، یا دست کم حس قاطع خصومت ورزی است. ملت‌های بدوی تحت تأثیر عواطف و ملت‌های متمدن تحت تأثیر تعقل قرار دارند؛ اما باید دانست که این تفاوت ریشه در طبیعت بدوی یا متمدن این ملت‌ها ندارد بلکه از شرایط ملازم و عرف موجود و امثالهم ناشی می‌شود. لذا این تفاوت در تمامی موارد مشهود نیست اما در اغلب آن‌ها مصداق دارد. کوتاه آن که، حتی متمدن‌ترین ملت‌ها نیز احتمال دارد تحت تأثیر احساس شدید نفرت از یکدیگر دست به کار جنگ شوند.
ashkan.isu

حجم

۷۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۷۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰
۵۰%
تومان