بریدههایی از کتاب آزارشان به مورچه هم نمیرسید
۳٫۷
(۲۳)
روبرگرداندن یا سکوت در رویارویی با بیعدالتی و جنایت به معنی همدستی با سیاستی است که مرگ و تباهی را در دستور کار دارد و اینکه آیا به این همدستی تمایل دارد یا خیر، واقعاً اهمیت ندارد، زیرا نتیجه همان است
ケイハン
«انسان با فراموش کردن زنده میماند.»
Mo0onet
انسانها هم در نیکوکاری و هم در بدی کردن استعداد دارند.
1976
این کتاب قصد دارد خواب شما را آشفته سازد، نسبت به خوبی خود مرددتان کند، به اندیشیدن و پرسیدن سؤالات دشوار وادارتان سازد به طوریکه تسلیم ایدئولوژی جمعی نشوید. همان ایدئولوژی که به جادهٔ اختلافات خصمانه و تهاجم منتهی میشود.
1976
ما با صلح و آرامش در کنار همسایگان بسر میبردیم: ایتالیاییها، اتریشیها، مجارها، رومانیاییها، بلغارها و آلبانیاییها.
اما روزی پی بردیم که برای آغاز جنگ نیازی به داشتن دشمن خارجی نیست. دشمن میتوانست درون مرزها باشد (و درواقع هم بود).
امیر
اگر انسانهای معمولی مرتکب جنایات جنگی شده باشند، بدین معنی است که هر یک از ما میتواند مرتکب آن شود. حال میفهمید که چرا خیلی آسان و راحت است که بپذیریم مجرمان جنگی هیولا هستند تا اینکه با اروین اشتاوب در این مورد همعقیده شویم که «شرّی که از تفکر معمولی نشأت میگیرد و به دست افراد معمولی عملی میشود، هنجار است نه استثنا.»
Soheyla
جرم نیازمند فردگرایی است، که دقیقاً آن چیزی است که دادگاه خواهان آن است. تمام آحاد ملت، کرواسیاییها یا هر ملت دیگر، نمیتوانند مجرم جنایات جنگی فرض شوند. اما تمام ملت، هم به لحاظ سیاسی و هم اخلاقی، بهراستی میتواند مسئول جنایات جنگی قلمداد شود.
Soheyla
بهرهبرداری از حافظهٔ هیجانی مردم و کاشتن تخم کینه علیه دشمنان کار سختی نیست. چرا که در جوامع دیکتاتوری، که تاریخشان بویی از حقیقت نبرده، هر فرد در حافظهٔ خود دارای مجموعهای از چنین تصاویری است و اگر جز آن چیزی نداشته باشد، برایش خطرآفرین میشود. رهبران سیاسی میتوانند توجه مردم را به این تصاویر جلب کنند، آنها را با اساطیر تودهها بیامیزند و به طور دائم با تکرار تبلیغات از تلویزیون شور بیافرینند. چنانچه تاریخ مشترکی که همه بتوانند آن را باور کنند، در دست نباشد، افراد به ندرت میتوانند در مقابل چنین تبلیغاتی مقاومت کنند. تاریخی که به ما آموختند و در واقع تاریخ نبود، دوری از خردورزی به نفع احساسات محض را برای ما آسانتر ساخت.
Mohammad Jamshidpour
هیچیک از حقایق تاریخی که بعدها در کمال ناباوری به آن پی بردم، نمیتوانست تصاویر ثبت شده در خاطرات اَوانِ کودکیم را دربارهٔ آدم خوبها و آدم بدها محو کند. به احتمال زیاد افرادی هم که پارتیزانها عمو یا پدرشان را در آنجا کشته بودند، همینطور بودهاند. آنها نیز با خاطرات این خویشاوندان بزرگ شدند، در حالیکه میدانستند در کتابهای تاریخ به سلاخی آنها کوچکترین اشارهای نشده است. نسل من هرگز با آموختن تاریخ بزرگ نشد، زیرا میدانستیم، دروغ و فریبی بیش نیست.
امیر
سالهای بعد، «مرگ» موضوعی عادی شده بود و دیگر کسی دغدغهٔ شمار قربانیان را نداشت. برای این کار دیگر خیلی دیر بود.
امیر
ما در کنار هم بزرگ میشدیم، به مدرسه میرفتیم (صرب و کروات و مسلمان)، با هم دوست میشدیم، ازدواج میکردیم، صاحب فرزند میشدیم و هرگز فکر نمیکردیم که ملیت چیزی باشد که بتواند ما را از هم جدا کند.
امیر
اگر آلمانیها به سبب حمایت از هیتلر مسئول بودند، چرا صربها نباید برای حمایت از میلوشویج و کرواتها به سبب حمایت از تودیمان مسئول باشند؟ قدرت هیچیک از آنها بیحمایت مردمی نمیتوانست دوام بیاورد.
Soheyla
روزی روزگاری، در سرزمینی دور در اروپا، آن سوی هفت اقلیم و هفت دریا، سرزمینی زیبا به نام یوگسلاوی وجود داشت. مردمانش از شش ملیت و سه مذهب بودند و به سه زبان مختلف سخن میگفتند. آنها کرُوات، صِرب، اسلووِنیایی، مقدونی، مونتهنگروییو مسلمان بودند و با این حال طی چهل و پنج سال در کنار یکدیگر کار میکردند، درس میخواندند، پیمان زناشویی میبستند و در صلحوصفا زندگی میکردند.
اما از آنجا که قصهٔ این سرزمین، افسانهٔ پریان نیست، پایان خوشی ندارد. یوگسلاوی در جنگی هولناک و خونین تجزیه شد. جنگی که جان حدود ۲۰۰ هزار نفر را (اکثراً در بوسنی) گرفت، دو میلیون نفر را آواره ساخت و کشورهای نوظهور اسلووِنی، بوسنی، کرواسی، صربستان و مقدونیه را پدید آورد. آلبانیاییها و مونتهنگروییها هنوز هم درگیر نبرد برای استقلال خود هستند.
امیر
اواخر دههٔ هشتاد، نظام کمونیستم در سراسر اروپای شرقی و نیز هرکجا که در آن زمان، هنوز زیر پرچم اتحاد جماهیر شوروی بود، فروپاشید. یوگسلاوی آمادگی تغییرات سیاسی ناشی از این فروپاشی را نداشت. ما از پیش، برای استقرار هیچگونه نظام جایگزین مردمسالارانه (آنطور که لهستان و چکسلواکی اقدام کرده بودند) بسترسازی نکرده بودیم و خلأ سیاسی موجود ناگهان با احزاب ملیگرا پر شد. آنها همه برنامهای مشترک داشتند: استقلال وحاکمیتهای ملی متعلق به خود.
دیری نپایید که موج پرخروش ملیگرایی، همچون آتشی شعلهور به همه جا زبانه کشید.
امیر
برای رهبران سیاسی استفاده از تصاویری شبیه آنچه من در خاطر دارم، با هدف بهرهبرداری از حافظهٔ هیجانی مردم و کاشتن تخم کینه علیه دشمنان کار سختی نیست. چرا که در جوامع دیکتاتوری، که تاریخشان بویی از حقیقت نبرده، هر فرد در حافظهٔ خود دارای مجموعهای از چنین تصاویری است و اگر جز آن چیزی نداشته باشد، برایش خطرآفرین میشود. رهبران سیاسی میتوانند توجه مردم را به این تصاویر جلب کنند، آنها را با اساطیر تودهها بیامیزند و به طور دائم با تکرار تبلیغات از تلویزیون شور بیافرینند. چنانچه تاریخ مشترکی که همه بتوانند آن را باور کنند، در دست نباشد، افراد به ندرت میتوانند در مقابل چنین تبلیغاتی مقاومت کنند. تاریخی که به ما آموختند و در واقع تاریخ نبود، دوری از خردورزی به نفع احساسات محض را برای ما آسانتر ساخت.
امیر
این سادهتر و خیلی راحتتر است که با دروغ زندگی کنیم تا اینکه با حقیقت و به واسطهٔ حقیقت با احتمال تقصیر فردی و مسئولیت جمعی رودررو شویم.
امیر
حالا، پس از گذراندن زمانی در دادگاه، دلیل خلوت بودنش را میفهمم.
محاکمه، نه فقط این یکی بلکه همهٔ محاکمات، قاعدتاً کند و کسالتبار پیش میرود. اما این دقیقاً همان چیزی است که باید باشد. محاکمه نمایشی برای حضار نیست. لازم نیست جالب یا سرگرمکننده باشد. محاکمه موضوعی جدی است: عدالت زیر سؤال است، زندگی انسانها در خطر است و هیچ صحنهٔ دیدنیای در اثبات جرم یا بیگناهی کسی وجود ندارد.
امیر
شاید چشم مردم با «منافع ملی» کور شده بود، اما این احتمال وجود دارد که پای منافع دیگر، بیشتر هم منافع شخصی، در میان بوده باشد.
امیر
شما در پی یافتن نشانهای آشکار از انحراف هستید، نشانهای که شاید کمک کند بتوانید آنها را بهعنوان جنایتکار تشخیص دهید.
یکی از شاهدان دربارهٔ این سه مرد فوچایی گفت: «آنها افرادی از طبقهٔ پایین اجتماع بودند که بیهدف پرسه میزدند و سیگار گدایی میکردند، اما وقتی جنگ دامنگیر شد، به محض آنکه سلاح به دستشان افتاد، احساس بزرگی و قدرتمندی به آنها دست داد. آنها فقط برای ما (زنان و کودکان) شجاع بودند.»
امیر
ما دوست داریم باور کنیم که افراد خوشقیافه انسانهای خوبی هستند، همانطور که افراد زشت را پستفطرت تلقی میکنیم.
امیر
افراد بسیاری هستند که ظاهری کاملاً طبیعی دارند، اما تحت شرایط خاص، مانند آن شرایطی که در دوران جنگ برقرار شد، جنبه آسیب شناختیشان پدیدار میشود و بر رفتارشان حاکم میشود.
امیر
بسیاری از افراد همنسل والدین او (نسل من) ایدئولوژی ملیگرایی را پذیرفتند و برای جلوگیری از جنگی که از درون آن شکل گرفت، هیچ کاری انجام ندادند. آنها فرصتطلبتر و بزدلتر از آن بودند که بتوانند از اطاعت رهبرانی که پیروی از آنها را آموخته بودند؛ سرباز زنند؛ و شمار زیادی از فرزندانشان بهای حماقت والدین خود را پرداختند، در مواردی با جانشان
امیر
ما بچهشهریهایی بودیم که در رشتههای تفننی شبیه فلسفه، تاریخ هنر یا روانشناسی دانشکدهٔ فلسفی دانشگاه زاگرب درس میخواندیم.
اما برای کسی که در دهکدهای دورافتاده در بوسنی به دنیا آمده بود، مسئله فرق میکرد. سرباز حرفهای شدن میتوانست تنها راه خروج از چنین دهکدهای باشد، بهویژه اگر والدینش دهقانهایی فقیر بودند. یونیفورم تضمینکنندهٔ خوراک گرم، پوشاکی مرتب، یک جفت کفش، مسکنی رایگان، حقوق و یک نانخور کمتر برای والدین بود.
امیر
حتی پس از آغاز جنگ در کرواسی، مردم سارایوو میگفتند: «هیچکس نمیتواند ما را از هم جدا کند. اینجا مسلمان، صرب و کروات در طبقاتی مشترک از ساختمانهای آپارتمانی زندگی میکنند.» در طول ۴۵ سال گذشته، هیچ پیشینهای از جنگهای قومی وجود نداشت و یکسوم کودکان ثمرهٔ ازدواج اقوام مختلف بودند. با این حال، در آوریل ۱۹۹۲، جنگ به بوسنی رسید
امیر
باید از خود بپرسیم: همسایهمان چگونه دشمن ما میشود؟ چگونه ما دشمن را خانگی میکنیم و این کار چقدر طول میکشد؟
امیر
جامعهٔ کمونیستی، مانند جامعهٔ ملیگرایی که جایگزین آن شد، جامعهای معتقد به اصالت جمع است؛ چیزی نظیر مسئولیت فردی وجود ندارد زیرا اصالت فرد چندانی وجود ندارد.
امیر
مدتی طول کشید تا غربیها این را دریابند. زندگی در جوامع پساکمونیست (همانند جوامع کمونیست) در فرهنگ دروغ غرق میشود. هیچ اصل اخلاقی که توصیه کند «نباید دروغ بگویی!» وجود ندارد. برخلاف آن، همه میتوانند به چشم ببینند که میتوان با دروغ گفتن زنده ماند و سود برد و این را ببینند که راستگویی حماقت است.
امیر
خود تیتو مطلقاً نمیدانست که داشت میمرد. پایش قطع شده بود و کلیههایش از کار افتاده بود، اما تیتو به صحبت دربارهٔ طرحهایش برای آینده ادامه میداد. آیا میتوانست به این سبب باشد که وقتی شخصی قدرت مطلق مییابد، باور به نامیرا بودن خودش نیز در او شکل میگیرد؟ و دیگران نیز به این باور میرسند؟ هر چه باشد، تیتو به مدت بیش از سی سال بر سر قدرت بود. واقعاً به نظر میرسید که انگار قرار است تا ابد بر سر قدرت بماند.
امیر
به احتمال زیاد میلوشویچ بر این باور بوده است که میتواند قدرت ملیگرایی را کنترل کند و در جهت منافع خود از آن بهره ببرد. او عوامفریبی ماهر بود که بر موج عواطف میهنپرستی دیگران سوار شده بود. تناقض میلوشویچ در این است که نه کمونیست بود و نه ملیگرا بلکه فرصتطلبی بود که میتوانست از هر ایدئولوژی که به او در بقای قدرتش کمک میکرد، بهره گیرد. فرصتطلبی شاید مهمترین ویژگی او بود. اگر این ملیگرایی بود که به او کمک میکرد که بر سر قدرت بماند، بگذار باشد.
امیر
میتوانم تصور کنم که میلوشویچ لحظات پایانی در خانهاش در بلگراد، در حالی که از سوی پلیس محاصره شده بود، چه احساسی داشته است، بهطور حتم افرادش باید برای دفاع از او که رهبر محبوبشان بود، میآمدند؛ اما نیامدند. مردم او را ناامید کردند، همان کاری که عادت دارند درحق دیکتاتورها انجام دهند.
امیر
حجم
۲۱۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
حجم
۲۱۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان