بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پانسیون | طاقچه
تصویر جلد کتاب پانسیون

بریده‌هایی از کتاب پانسیون

نویسنده:زهره الحمدی
انتشارات:انتشارات اریش
امتیاز:
۲.۷از ۶ رأی
۲٫۷
(۶)
دانشجوی شهرستانی سال اول دلتنگ خانواده و شهرش است. سال دوم با این دلتنگی کنار می‌آید و به آن عادت می‌کند، سال سوم راهکارها را پیدا کرده و در سال چهارم تصمیم نهایی را برای سکونت دائمی در تهران می‌گیرد.
سیّد جواد
موقع خوردن غذا، مامان هم اعتراف کرد، به‌خاطر حضور آشپز ماهری مثل بابا، هیچ‌وقت استعدادش در درست کردن کباب کوبیده و ته‌چین بارور نشده است.
سیّد جواد
از خصلت‌های مهم بابا این بود که همیشه برای همه دل می‌سوزاند. هرکاری از دستش برمی‌آمد کوتاهی نمی‌کرد، از باز کردن باتری خودرویش و تحویل آن به پیش‌نماز مسجد محل گرفته، تا تأمین مخارج عروسی مجلل پسرعمویم که قرار بود کارمندی برگزار شود، اما عروس‌خانم دقیقۀ نود به این نتیجه رسید که نمی‌شود.
سیّد جواد
شوهر، شوهر، شوهر... ازدواج؟!!....... مگر از روزی که راضیه و پدرام بر سر مدل جیغ کشیدن راضیه روی صحنه، به این نتیجه رسیدند که زوج مناسبی برای هم نیستند، چند روز گذشته‌بود؟ امکان نداشت مرجان مَشنگی که حتی بلد نبود املت درست کند، به این سرعت با بهنام ـ برادر پدرام ـ که می‌گفتند اگر ساعت ۱۲ نهارش حاضر نباشد، نارنجک می‌اندازد توی آشپزخانه، قرار ازدواج گذاشته‌باشد.
سیّد جواد
شخصیت‌های اصلی، «سارا، الهام و پرستو» هرکدام به دلیلی (و هرسه برخلاف میلشان) باید مدتی را در پانسیون دخترانه‌ای در مرکز شهر تهران بگذرانند. اتفاقاتی را ببینند و داستان‌هایی را بسازند که در ادامۀ زندگیشان تأثیراتی خواهد داشت. هر کدام از این سه، با فرهنگ و تربیت خانوادگی ویژۀ خود، ناچارند در کنار پانزده، شانزده نفر دیگر، با فرهنگ‌های مختلف زندگی کنند و همین موضوع باعث می‌شود به مرور تغییراتی در خلق و خوی آنها و تصمیماتشان ایجاد شود.
سیّد جواد
عجب دختر بی‌جنبه‌ای! حالا اقامت و کار تو در تهران مهم‌تر بود یا نترشیدن من؟...
سیّد جواد

حجم

۱۲۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۱۲۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد