بریدههایی از کتاب پلهای مدیسن کانتی
نویسنده:رابرت جیمز والر
مترجم:زهره زاهدی
انتشارات:انتشارات کتابسرای نیک
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۰از ۱۴۰ رأی
۴٫۰
(۱۴۰)
به عدسی دوربین نگاه میکنم تا عکس بگیرم، تو را میبینم. میخواهم مقاله بنویسم، میبینم دارم دربارهٔ تو مینویسم.
-Dny.͜.
من زندهام اما قلبم را دفن کردهام. این بهترین توصیفی است که میتوانم بکنم. قبل از تو چند زن در زندگیام بودند، اما بعد از تو هیچ.
-Dny.͜.
«بوی آرامش؟ مگر میشود چیزی بوی آرامش بدهد؟»
گندم
رؤیاهای قدیمی رؤیاهای خوبی بودند. به واقعیت در نیامدند، اما به هر حال خوشحالم که داشتمشان.
عاشق کتاب
خدایا، آخر او خیلی خواستنی است. در خودش چیز بخصوصی دارد. یک چیزی که نمیگذارد چشم از او بردارم.
-Dny.͜.
«من مطمئن نیستم که تو در درون من باشی، یا من در درون تو باشم، یا مالک تو باشم. حداقل مایل نیستم مالک تو باشم. من فکر میکنم ما هر دو درون موجود تازهای هستیم که خودمان خلقش کردهایم: موجودی به نام (ما)».
عاشق کتاب
یک بار یک غاز کانادایی دیدم که جفتش به دست شکارچیها کشته شد. میدانی، غازها همهٔ عمر فقط یک جفت انتخاب میکنند. غاز نر روزها و روزها دریاچه را دور میزد. آخرین باری که دیدمش، تنها روی آب شنا میکرد و هنوز دنبال جفتش میگشت. گمان میکنم چنین تشبیه و قیاسی برای امتحان ادبیات خوب باشد، اما دقیقاً وصف حال من است.
عاشق کتاب
جهانی که وفاداری به تعهدات فردی به هر شکل آن، مفهوم خود را از دست داده و عشق به ابزار لذت و تنوعطلبی بدل شده
سیّد جواد
دوباره به عکس نگاه کرد. آن را وارسی کرد. با خود فکر کرد: خوشگل بودمها! و کمی با تحسین به عکس خود لبخند زد. «هرچند، قبل یا بعد از او هرگز به آن زیبایی نبودم. زیبایی از او بود»
zeynab_m91
اول باید تصاویر را ببینید تا بعد کلمات بیایند
ف مجتهدی
او یاد گرفته بود که هیچ وقت قدرت مخابرهٔ ناگهانی اخبار کماهمیت در شهرهای کوچک را دستکم نگیرد.
zeynab_m91
از شما درخواست میکنم او را بخشی از خانوادهٔ خودمان بدانید
52HERTZ
انجام کارهای پیچیده آسان است. کار واقعی در سادگی است
ف مجتهدی
در جهانی که به طرز روزافزونی عاری از عواطف میشود، همهٔ ما درون لاکهایی زندگی میکنیم متشکل از رنجشها و نازکطبعیهایی که زخمی شده و بهکرات رویه بسته و سخت شدهاند.
شیرین
«من مطمئن نیستم که تو در درون من باشی، یا من در درون تو باشم، یا مالک تو باشم. حداقل مایل نیستم مالک تو باشم. من فکر میکنم ما هر دو درون موجود تازهای هستیم که خودمان خلقش کردهایم: موجودی به نام (ما)».
Yasaman
«تحلیل کردن، تمامیتها را خراب میکند. بعضی چیزها، چیزهای سحرآمیز، باید به صورت یک تمامیت باقی بمانند. اگر به جزئیاتشان نگاه کنی، از بین میروند
ف مجتهدی
در جهانی که وفاداری به تعهدات فردی به هر شکل آن، مفهوم خود را از دست داده و عشق به ابزار لذت و تنوعطلبی بدل شده، بازگفتن چنین داستان مهمی ارزشمند است.
zeynab_m91
زنها به نوعی از مردان میخواستند که در عین شوهر بودن، شاعر، تحریککننده و عاشقی شوریده هم باشند.
امیر
«خب، ما در واقع درون آن موجود تازه نیستیم. ما خود آن موجود تازه هستیم. ما هر دو از خود تهی شدهایم و چیز دیگری آفریدهایم، چیزی که صرفاً در همبافتهٔ هر دوی ماست. خدای بزرگ، ما عاشق شدهایم. چنان عاشق که عمیقتر و درونیتر از آن مقدور نباشد»
Yasaman
«آنچه او برایم بهجا گذاشت، بیشتر از آنی بود که من برایش
کاربر ۱۲۳۸۰۵۱
«من مطمئن نیستم که تو در درون من باشی، یا من در درون تو باشم، یا مالک تو باشم. حداقل مایل نیستم مالک تو باشم. من فکر میکنم ما هر دو درون موجود تازهای هستیم که خودمان خلقش کردهایم: موجودی به نام (ما)».
:-)
در جهانی که به طرز روزافزونی عاری از عواطف میشود، همهٔ ما درون لاکهایی زندگی میکنیم متشکل از رنجشها و نازکطبعیهایی که زخمی شده و بهکرات رویه بسته و سخت شدهاند. من نمیدانم مرز میان رنجهای حقیقی و احساسات مبالغهآمیز کجاست.
شطرنج باز
به عدسی دوربین نگاه میکنم تا عکس بگیرم، تو را میبینم. میخواهم مقاله بنویسم، میبینم دارم دربارهٔ تو مینویسم.
zeynab_m91
او یاد گرفته بود که هیچ وقت قدرت مخابرهٔ ناگهانی اخبار کماهمیت در شهرهای کوچک را دستکم نگیرد. دو میلیون کودک در سودان از گرسنگی میمردند و خبر مهمی محسوب نمیشد. اما اگر کسی همسر ریچارد جانسون را با یک غریبهٔ موبلند میدید، این میشد یک خبر داغ!
fateme
در جهانی که به طرز روزافزونی عاری از عواطف میشود، همهٔ ما درون لاکهایی زندگی میکنیم متشکل از رنجشها و نازکطبعیهایی که زخمی شده و بهکرات رویه بسته و سخت شدهاند.
Mitir
او به من گفت ما دیگر دو موجود جدا از هم نیستیم. ما تبدیل به موجود سومی شدهایم که متشکل از هر دوی ماست. دیگر هیچ یک از ما مستقل از آن موجود وجود نداریم.
فاطمه
بعد از بیست و دو سال هنوز او را میدید که در آن عصر تابستان از وانتش پیاده شد تا راهش را بیابد، هری را میدید که در جادهٔ خاکی بالا و پائین میرفت و رابرت کینکید را میدید که روی رکاب ایستاده بود و به پشت سر نگاه میکرد.
naime❄
من زندهام اما قلبم را دفن کردهام. این بهترین توصیفی است که میتوانم بکنم. قبل از تو چند زن در زندگیام بودند، اما بعد از تو هیچ. نه اینکه به عمد خود را متعهد به تجرد کنم، بلکه دیگر علاقهمند نبودم.
Azar
آنچه او برایم بهجا گذاشت، بیشتر از آنی بود که من برایش گذاشتم
امیر
د. دو میلیون کودک در سودان از گرسنگی میمردند و خبر مهمی محسوب نمیشد. اما اگر کسی همسر ریچارد جانسون را با یک غریبهٔ موبلند میدید، این میشد یک خبر داغ! خبری که بشود به هم رد کرد، خبری که بشود نشخوار کرد، خبری که میتوانست موجی گنگ و شهوانی در مغزهایی که آن را میشنوند به حرکت درآورد، تنها خیزآب کوچکی که در سراسر سال در ذهنشان به حرکت درمیآید.
امیر
حجم
۱۵۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۴۰ صفحه
حجم
۱۵۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۴۰ صفحه
قیمت:
۴۶,۰۰۰
۲۳,۰۰۰۵۰%
تومان