خیلی بد است که هیچ کجا خانهٔ آدم نباشد. خانه جای امنی است که در آن آرام میگیریم و به دلشورهها پشت میکنیم. خانه جایی است که در آن تغذیه میشویم، درمان میشویم، استراحت میکنیم، نیرو میگیریم و خود را برای روزی نو و نبردی نو آماده میکنیم. آن روزها من خانه نداشتم.
rzvmn
امان از احساسات شوریدهٔ یک زن، که اگر مهارش به دست توانای عقل نباشد، ریشههایش را بر باد خواهد داد.
m-a
زور تنها زبانی بود که از کودکی یاد گرفته بودم. زور، حتی برای دوست داشتن، حتی برای رهایی بخشیدن.
rzvmn
خلق و خوی پدرم با بالا رفتن سن، خشنتر و ناشکیباتر میشد. حرف زدن و کنار آمدن با او آسان نبود و بردباری بسیار میطلبید.
rzvmn