بریدههایی از کتاب ندبههای دلتنگی
۴٫۵
(۴)
ای همیشه بیدار! سلام!
F313
آیا میآیید؟ یا هنوز مرا باور نکردهاید؟
F313
«چه بینشاط بهاری که بیروی تو میرسد!»
دلتنگِ ماه
باغبانم؛ ولی در باغ من جز نرگس نمیروید.
F313
درس ما امروز میم است. میم مثل مهدی، مثل موعود، مثل ...
F313
این چشم و دل را نیز خاک راه تو کردهایم، باشد که غباری از آن بر گوشهای از قبای تو بنشیند.
F313
انتشارات خزان، ناشر کتابهای من است.
باد توزیع میکند و ورد میخواند.
آرزومندم، یک جمکران
F313
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زره ناسره بفروخته بود
F313
غیبت، منتظر میخواهد، نه عزادار
F313
هر جا که تویی تفرّج آنجاست
F313
ستارگان تمام شدهاند، دیگر ستارهای برای شمردن نمانده است.
شب را سرِ بیداری نیست و روز بهانۀ آمدن ندارد.
فوج پرندگان، سینۀ آسمان را نمیشکافد.
دیگر دلمردگان نیز به ما طعنه نمیزنند.
F313
کاشکی من جز هجر و وصال، غم و شادی نداشتم!
F313
ای همۀ آرزوهایم!
من اگر مشتی گناه و شقاوتم، دلم را چه میکنی؟
با چشمهایم که یک دریا گریستهاند، چه میکنی؟
با سینهام که شرحه شرحۀ فراق است، چه خواهی کرد؟
به ندبههای من که در هر صبح غیبت، از آسمان دلتنگیهایم، فرود میآیند، چگونه خواهی کرد نگاه؟
F313
در آن نفس
که بمیرم
در آرزوی تو باشم.
بدان امید دهم جان،
که خاک کوی تو باشم
دلتنگِ ماه
باغبانم؛ ولی در باغ من جز نرگس نمیروید.
بنفشهها، از تاب شبهای غیبت، در اضطرابند و سوسن و یاسمن، پیامبران حسن تو.
دلتنگِ ماه
آیا دست ما سزاوار آویختن به پای تو نیست؟ در کدام بیدادگاه این تقدیر بر ما رفت؟ کدام گناه کرده و ناکرده، نشست و چنین زنجیر آهندلی بر پای ما بست؟
F313
سرمایهام را خشت میکنم و یک جمکران آرزو میسازم. تو را در محراب آن مینشانم و خود بر در میایستم. کفشهای زائرانت را به خود میآویزم و تا صبح، سلامگویِ فرشتگانم
F313
ای بقیّت خدا! از ما جز چشمی برای انتظار و دلی برای امید، باقی نمانده است
F313
از رهگذر خاک سر کوی شما بود
هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
F313
سلام بر تو،
سلام بر تو که عشق را میشناسی و راه خانۀ دوست را میدانی.
سلام بر سلامهای تو، بر گریههای تو در دشتهای زرد غیبت.
سلام بر تو که وعدۀ خدایی، موعود زمانی، شُکوه زمین و ادامۀ الله.
F313
من شما را به محکمۀ عاطفه میبرم، اگر وصلۀ غیبت را به نخِ افترا بر قبای سبز من بیاویزید.
F313
من میان شما هستم و شما آغاز من ...
انا المهدی، من موعود زمانم
F313
آشناترین رهگذر شهر شما منم.
F313
گفتم: در کنار کدامین برکه بنشینم تا مگر ماه رخسارش در او بتابد؟
F313
میدانم که تو جمعهها را خوب میشناسی و هر عصر آدینه خود در گوشهای نشستهای.
F313
بُوَد آیا که در میکدهها بگشایند
گره از کار فرو بستۀ ما بگشایند
F313
از ما آنچه برنیامد، تو برآوردی، مرحبا!
F313
(نا) کسی گفت: انتظار، چرا؟
ظهور، یعنی چه؟
فرج، دیگر چه افسانهای است؟
غیبت، کدام گریه از فصل روضۀ الشّهداست؟
مهدی، نام کیست؟ و چرا موعودش صدا میزنند؟
F313
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
ببر اندوه دل و مژدۀ دیدار بیار
نکتۀ روح فزا از دهن دوست بگو
نامۀ خوش خبر از عالم اسرار بیار
F313
کدامین کوه میان ما و او غروب افکند؟
F313
حجم
۴۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۹
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۴۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۹
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
قیمت:
۵,۵۰۰
تومان