بریدههایی از کتاب بهشت رابطه؛ در جستجوی دیگریِ معجزهگر
۳٫۷
(۳۸)
مسلماً هیچ زندانی به اندازهٔ زندانی که فرد نسبت به آن ناخودآگاه است محدودکننده نیست.
Forest ♂️
اینکه به "دیگری" اجازه دهیم که "دیگری" باشد، کار سادهای نیست، اما این، تنها روش برای عشق ورزیدن به آنهاست.
Forest ♂️
ملاحظه می کنید که چطور روشهای تربیتی پدر و مادرمان، تا این قدر عمیق و ناخودآگاه ما را اداره میکنند و برای ما در زندگی تصمیمگیری میکنند.
الگوی دیگری که ممکن است در کودکانی که احساس میکنند به آنها حمله شده یا دیگران به درون وجودشان هجوم آوردهاند ببینیم، این است که آنها دائماً نیاز به "فضای عاطفی"دارند. آقایی را میشناسم که موقع درخواستش، میتوانست با همسرش آمیزش کند، اما دقیقاً وقتی یکدیگر را در آغوش میکشیدند، اضطراب شدیدی به او دست میداد. ظاهراً عمل جنسی مقاربت، نسبت به نزدیکی عاطفی نوازش پس از مقاربت، صمیمیت کمتری داشته و در نتیجه کمتر خطرناک بود. چنین افرادی اغلب همسرانی را انتخاب میکنند که آنها نیز با صمیمیت مشکل دارند، به نحوی که میتوانند با یکدیگر قرارداد غیررسمیای داشته باشند که به "فاصله حفاظتکننده" مشروعیت میبخشد و حتی آن را به صورت یک قانون درمیآورد. بسیاری از رواندرمانگران متوجه این الگوی رایج در رابطه خواهند شد، یک رویکرد بالهمانند جلو آمدن و دوری کردن که در آن یکی از طرفین نیازمند نزدیکی اطمینانبخش است و دیگری نیازمند فاصله بیشتر است تا احساس راحتی کند؛ یکی در حالیکه به دنبال اطمینان خاطر است، خودش را نزدیک میکند اما دیگری در حالی که احساس میکند به او حمله شده است، پس میکشد، کاری که باعث میشود سطح اضطراب هر دو طرف افزایش یابد
سینا
رها کردن این انتظار که: "دیگری" باید ما را نجات دهد، یکی از دشوارترین پروژه های زندگی ماست.
Forest ♂️
«روح از من چه کاری میخواهد؟»
Forest ♂️
از آنجائی که کودک در رویارویی با "دیگری" (که در عین حال سرمنشاء سلامت و سعادت کودک است) احساس ناتوانی و عدم قدرت میکند، یاد میگیرد که "دیگری" را از خود راضی کند و کاری نکند که "دیگری" ناراحت شود و خود را شدیداً مسئول سلامت "دیگری" بداند. آنچه که "وابستگی متقابل" نامیده میشود، در واقع یک استراتژی مدیریت اضطراب این چنینی است. اگر من نسبت به نیازهای "دیگری" به درستی واکنش نشان دهم، در نتیجه احتمالاً "دیگری" نیز همیشه در کنار من و مراقب من خواهد بود. خانواده پدر و مادری بسیاری از کسانی که در حرفههای مراقبتی کار میکنند تا حد زیادی ذهنیت یکی دانستن خود با "دیگری" را به این طریق در کودک ایجاد میکند که او موظف است دیگری را ترمیم کرده یا التیام بخشد، با این امید که "دیگری" بهتر به او جواب دهد. مسلماً کودک نمیتواند پدر یا مادرش را التیام بخشد. با این حال، در این تلاش خود را قربانی کرده و شخصیت نوظهورش را چال میکند.
سینا
بزرگترین هدیه ما به دیگران "خود بهترین"مان است.
zohreh
از سوی دیگر، وقتی فضایی که پدر و مادر ایجاد کردهاند از لحاظ پرورش ناکافی باشد و کودک (اگر نه عملاً، ولی حداقل از لحاظ عاطفی) طرد شده باشد، در این صورت، کودک احساس نیاز شدیدی به ارتباط داشتن با "دیگری" خواهد داشت. در اینجا نیز ممکن است استراتژیهایی که به صورت متقارن قطبهای مخالف هستند بوجود آیند. با توجه به "تفکر جادوییِ" کودک و عدم توانایی درک اینکه: آنچه در بیرون اتفاق میافتد "دیگری" است (و نه تجلی یا تظاهر خودش)، کودک در اغلب مواقع کمبودهای مربوط به پرورش از طرف "دیگری" را با عنوان تجلی بیارزش بودن خودش، درونی میکند و برداشت کودک چنین می باشد: اینگونه نیست که "دیگری" زخمی، افسرده و یا خسته باشد، بلکه همه این حالات، تقصیر من است، زیرا من، شایسته این نیستم که به من عشق بورزند و مرا تغذیه، و از من مراقبت کنند.
بنابراین منطق روانی که "من همانی هستم که با من رفتار میشود" مطرح میشود. من با درونی کردن چنین درک محدودی از خودم، زندگیام را پس از آن صرف پنهان کردن خودم میکنم و بدین ترتیب از دردِ بیشتر اجتناب میکنم. من کسی را انتخاب میکنم که با وجود بودن در کنار من، مراقب من نخواهد بود
سینا
مسلماً، تنها زمانی میتوانیم رشد کنیم که نسبت به ترسهایمان خودآگاه شویم.
Forest ♂️
آنهایی که در صدد تسلط یافتن بر دیگرانند اغلب به این خاطر این کار را انجام میدهند تا عدم امنیتشان را جبران کنند.
Forest ♂️
چیزی با عنوان رفتار کاملاً غیرمنطقی وجود ندارد. رفتار همیشه منطقی است، حداقل از لحاظ روانی؛ فقط کافی است بتوانیم شرایط یا وضعیت عاطفی ایی که رفتار از آن ناشی شده است را تشخیص دهیم.
Forest ♂️
اگر یک قانون محوری در بحث روان وجود داشته باشد، آن قانون، این است که: «هر آنچه که ناخودآگاه باشد، فرافکنی میشود».
Forest ♂️
پرسیدن سؤال زیر مستلزم جرأت و جسارت فراوان است:
"من از "دیگری" چه چیزی میخواهم که باید خودم آن کار را برای خودم انجام دهم؟"
Forest ♂️
"کیفیت تمام روابط ما تابع مستقیمی از رابطه ما با خودمان است"
کاربر ۵۷۴۰۴۸۳
به نظر میرسد که همه چیز، بله، دقیقاً همه چیز، روی چیزی میچرخد که به آن "عشق" میگویند. ما به طبیعت عشق میورزیم، عشقبازی میکنیم، در دام عشق میافتیم، عشقمان فروکش میکند، به دنبال عشق هستیم، و از عشق میخواهیم که ما را نجات دهد. عشق رُمانتیک (و منظور من از عشق رُمانتیک، عشق همراه با وقار است، عشق پرشور و حرارت، تمنای فراوان برای معشوق، وَر رفتنهای دیوانهوار و اندوه عمیق زمانی که معشوق از دست میرود، و عدم قطعیت یا تردیدِ همراه با اضطراب درباره ثابت بودن "دیگری") همهٔ اینها و حتی بیشتر از اینها، هم منبع بزرگترین انرژی و هم اصلیترین مواد مخدر در دورهٔ ماست. با توجه به فرسایش اسطورههای قبیلهای، که زمانی به پیشینیان ما کمک میکردند به اسطورهها و طبیعت و قبیله و به خودشان مرتبط شوند، عشق رُمانتیک ممکن است در نهایت حیطهٔ آغازین عطش مربوط به اصالت وجود در قرن ما باشد. عشق رُمانتیک به عنوان بزرگترین قدرت انگیزهدهنده و قدرت عقیده و عاملی تأثیرگذار در زندگیهای ما، جایگزین اعتقادات مذهبی نهادی شده است.
بنابراین، جستجو برای عشق، جایگزین جستجو برای اسطورهها شده است
سینا
پذیرفتن مسئولیت سفر خویشتن، اصلیترین کار در فرایند تکامل فردی است.
Forest ♂️
چقدر شهامت میخواهد که این را بپذیریم که "خودمان" باشیم.
Forest ♂️
لحظهای مکث کنید و درباره تجربیاتی که برای شما رشد داشته است تعمق کنید. بیتردید و بدون استثنا این تجربیات از درگیری و تجربهٔ از دست دادن ناشی شدهاند، چراکه "خودآگاهی"، تنها از تنش متضادها بوجود میآید.
Forest ♂️
هر دست اندر کار تعلیم و تربیتی باید دائماً از خودش بپرسد که آیا واقعاً آموزههایش را در شخص خودش و زندگی خودش تا حدی که میداند و با وجدانی روشن و با تلاشی آشکار پیاده میکند؟
Forest ♂️
بسیار دشوار است که خودمان را محصول جانبی پیشینه شخصیمان ندانیم. اما انرژی ای درونی، در ما وجود دارد که به دنبال چیزی فراتر از خودماست. به هر حال هر یک از ما در نقطهای از زندگی، لازم است بگوید: "من صرفاً اتفاقاتی که برایم رخ دادهاند نیستم، من کسی هستم که انتخاب میکنم باشم". این ایده، درست در نقطهٔ مقابل ترسهای آغازین ما و باورهایی است که عموما برای خودمان توجیه کردهایم، باورهایی مانند اینکه "من اینجوری هستم." یا "من همیشه این طور بودهام."
مرال
همانگونه که پاسکال در اثرش به نام "پنسیز" در قرن هفدهم بیان کرده است که ما یک نِی ظریف و شکننده هستیم، یک نِی که قادر است فکر کند.
هیچکس نمیتواند از زخمها بگریزد، چراکه هیچکس نمیتواند بدون زخم باشد.
مرال
نقطه مقابل عشق، نفرت نیست بلکه "ترس" است.
Forest ♂️
با اینکه این حالت نوعی سرخوردگی است و اصلا رُمانتیک نیست، اما "دیگری" روی زمین نیامده است تا در خدمت من یا مراقب من باشد و یا از من در برابر زندگی محافظت کند.
Forest ♂️
بهترین کاری که میتوانیم برای طرف مقابلمان انجام دهیم این است که به تکامل فردی خودمان توجه کنیم. در این صورت به واسطه فرافکنیهای بیش از حد و غیرممکن، بیخود و بیجهت به رابطه فشار نمیآید.
Forest ♂️
«من این را بزرگترین وظیفهٔ یک رابطهٔ قلبی بین دو نفر میدانم: اینکه هر یک باید نگهبان تنهایی دیگری باشد.»
fatemeh hadadi
اسطورهها منشوری به کودک میدهند که کودک باید از طریق نور شکسته شده آن، ببیند، انتخاب کند و باشد. این منشور به واسطه رویدادها و اتفاقهای بخصوصی که برای خانواده رخ میدهد شکل میگیرد و لایه فرهنگی خیلی بعدتر در زندگی تشخیص داده میشود، البته اگر این اتفاق هرگز بیفتد.
اینکه چگونه ما خودمان را از طریق "دیگری" میشناسیم، از زمان تولد آغاز میشود. کودک یک رابطه قلبی (یا فقدان این رابطه) را به صورت یک سؤال استقرایی درباره جهان تجربه میکند: آیا این جهان قابل اعتماد است؟ آیا این جهان از من مراقبت میکند؟ یا این که آیا این جهان غیرقابل پیشبینی و حتی لطمهزننده است؟ این گزاف نیست که بگوییم شخصیت آدمی در کل دوران حیات، احتمالاً از تفسیرهای پدیدهشناختی همین پیامهای نهفته مشتق میشود. میدانیم که وقتی نوزاد در برگرفته نشود و به او اطمینان خاطر داده نشود، ممکن است به چیزی که آن را "افسردگی آناکلکتیک" (مربوط به احساس وابستگی شدید) مینامند مبتلا شود. این افراد نسبت به کسانی که از لحاظ عاطفی تغذیه میشوند بیشتر در معرض عقبماندگی ذهنی یا فیزیولوژیکی یا بیماریهای خطرناک و تهدیدکننده هستند. از آنجاییکه طبیعت موجود زنده را ابزار و لوازم اساسی برای بقا به وجود میآورد، عجیب به نظر میرسد که تجربه رابطه قلبی با "دیگری" تا این حد نقش غالب و برجسته بازی میکند
سینا
سه تجربه اساسی وجود دارد که از طریق آن "من"محور بودن ما میتواند تغییر کند:
۱- از طریق رنج کشیدن ۲. از طریق تشخیص قدرتی بالاتر از اراده خودمان در زندگی و ۳- از طریق توجه کردن به کسی غیر از خودمان.
zhale
تصحیح رفتار، بدون درک نیروهای روانی اثرگذار، در واقع کار کردن روی سطح است. در حالیکه این امکان وجود دارد که همزمان با تصحیح رفتاری خاص یا تغییر شناختی بخصوص از طرف ما، زخم روح، خیلی ساده مسیر دیگری (و شاید ظریفتری) برای ابراز پیدا کند.
Forest ♂️
روانشناسی عمقی یا ژرفنگر دائماً روی این مورد تأکید دارد که: ما ممکن است صرفاً چیزی را بخواهیم به دست آوریم که عقدههای ما میخواهند، چیزی که پیشینهٔ ناخوداگاه ما میخواهد، چیزی که زندگی نزیستهٔ ما میخواهد.
Forest ♂️
او ترس مخفیای که همه تعهدها میطلبد را کشف کرد.
Forest ♂️
حجم
۲۲۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۲۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
قیمت:
۷۳,۰۰۰
۴۳,۸۰۰۴۰%
تومان