بریدههایی از کتاب سهشنبهها با موری؛ مرد پیر، مرد جوان و بزرگترین درس زندگی
۴٫۱
(۶۰)
همه میدانند که روزی میمیرند، ولی هیچکس در این مورد به یقین نرسیده، اگر یقین داشتیم، کارها و رفتارمان بهگونهی دیگری بود.
raya
«یا به یکدیگر عشق بورزید، یا بمیرید.»
شیوا
عشق سبب زنده ماندن است، حتی وقتی مرده باشی.
(لایق تنهایی)
برای احساس عشق نیازی به حرف زدن یا شنیدن نیست.
ماهی
گفت: آیا نگران این نیستی که بعد از مرگ همه تو را به فراموشی بسپارند؟
ـ خب، آیا نگرانی؟
گفت: فکر نمیکنم. من با آدمهای زیادی در ارتباط هستم که با هم صمیمی هستیم. وقتی عشق بین ما هست، مگر میشود فراموش شد؟ عشق کلید زنده ماندن است، حتی بعد از مرگ.
ماهی
گذشته را همانگونه که سپری شده قبول کن، بدون آنکه بخواهی آن را انکار کنی، یا از آن فراری باشی.
ماهی
همه میدانند که روزی میمیرند، ولی هیچکس در این مورد به یقین نرسیده، اگر یقین داشتیم، کارها و رفتارمان بهگونهی دیگری بود.
Mina
چیزی که من اسمش را «امنیت معنوی و روحی» میگذارم. اینکه تو بدانی دارای خانوادهای هستی که هر لحظه مواظب تو میباشد. هیچ چیزی هم نمیتواند جایگزین خانواده و اثراتش شود. نه پول و ثروت و نه شهرت.
ماهی
اگر سعی میکنی که تواناییهایت را به آدمهایی که در سطح بالاتری هستند نشان دهی، فراموشش کن. چون در هر صورت آنها تو را از بالا نگاه میکنند. این را بدان که اگر بخواهی خودت را به مردم در سطح پایین نشان دهی، از این هم دست بردار، چون آنها با حسرت نگاهت میکنند. جاه و مقام نمیتوانند تو را به جایی برساند. تنها یک قلب گشاده است که باعث میشود تو در میان هر گروهی جایی برای خودت باز کنی.
ماهی
هنری آدافر میگوید:
«یک معلم در جاودانگی تو مؤثر است. تو هیچگاه نمیتوانی بگویی که این تأثیر تا کی پایان میپذیرد.»
Qeziii
اگر استاد موری شوارتز در زندگی فقط یک جمله به من یاد داده باشد،آن جمله این است: «در زندگی هرگز چیزی به نام "خیلی دیر شده" وجود ندارد.» او خودش تا لحظهی آخر زندگیاش مرتب در حال تغییر بود.
مهدی فیروزان
«در زندگی هرگز چیزی به نام "خیلی دیر شده" وجود ندارد.»
شیوا
فرهنگ ما درسهای غلطی به مردم میآموزد و باید آنقدر قوی باشی و جسارت داشته باشی که بگویی اگر این فرهنگ کارآیی ندارد، از آن حمایت نمیکنم. خودت یک فرهنگ را ایجاد کن.
hamid
او دوباره تکرار کرد: همه میدانند که روزی میمیرند، ولی هیچکس در این مورد به یقین نرسیده، اگر یقین داشتیم، کارها و رفتارمان بهگونهی دیگری بود.
گفتم: یعنی به خودمان دروغ میگوییم؟
گفت: بله، ولی یک راه خوبتری هم هست. اینکه یقین داشته باشی روزی میمیری و هرلحظه خودت را برای آن آماده کنی. شیوهای که واقعاً میتواند در زندگی راهگشای خوبی برایت باشد.
سرگشته
همه میدانند که یک روزی میمیرند، ولی هیچکس در مورد آن به یقین نرسیده است.
آرش
ولی اگر سالمندی اینقدر حُسن دارد، پس چرا همیشه همه میگویند ای کاش هنوز جوان بودیم. هیچکس آرزوی شصت و پنج ساله بودن را ندارد؟
او درحالیکه لبخند میزد گفت: میدانی این علامت چیست؟ عدم رضایت از زندگی. زندگیهای بدون موفقیت و بدون معنی و مفهوم. چون تو اگر در زندگی معنی و مفهوم پیدا کنی، هرگز دوست نداری به گذشته برگردی، بلکه دلت میخواهد همچنان بهطرف جلو حرکت کنی و پیش بروی. دوست داری چیزهای بیشتری را ببینی و انجام دهی
نسیم
«با یکدیگر مهربان باشید و در برابر یکدیگر احساس مسئولیت کنید! اگر همهی ما فقط همین درسها را در زندگی یاد میگرفتیم و عمل میکردیم، کرهی خاکی خیلی زیباتر میشد.»
کاملیا
مرگ یک امر طبیعی است. این ما هستیم که آن را وحشتناک جلوه میدهیم. زیرا خودمان را جزئی از طبیعت نمیدانیم. فکر میکنیم چون انسان هستیم، پس از طبیعت فراتر هستیم.
کاملیا
«عشق برنده میشود، عشق همیشه برنده است.»
Qeziii
آیا شما هم تا به حال استادی داشتهاید؟ انسانی که شما را در عینحال که بسیار بیتجربه و خام هستید، یک موجود ارزشمند تلقی کند؟ جواهری که اگر با زیرکی جلا داده شود، به یک جواهر درخشان تبدیل میشود؟
آرش
موری همواره جزء شنوندگان بینظیر بود.
|قافیه باران|
موری گفت: میچ! میدانی زمانیکه چگونه مردن را یاد بگیری، درواقع میتوانی چگونه زندگی کردن را هم فرا بگیری.
آرش
بیچاره بچههای امروزی یا آنقدر خودخواهاند که نمیتوانند رابطهی عاشقانه واقعی برقرار کنند یا باعجله ازدواج میکنند و شش ماه بعد طلاق میگیرند. آنها به مفهوم واقعی شراکت در زندگی پی نبردهاند. هنوز شناخت کافی از خودشان ندارند. آنوقت چطور قادرند که شریک خود را بشناسند؟
آرش
میچ مشکل اصلی این است که هیچ یک از ما به این باور نرسیدهایم که همگی ما به هم شباهت داریم و کاملاً مثل هم هستیم. سیاهپوستها و سفیدپوستها، کاتولیکها و پروتستانها. زنان و مردان... اگر واقعاً یکدیگر را شبیه هم میدیدیم، آنگاه میتوانستیم اشتیاق زیادتری برای پیوستن به خانوادهی بزرگ انسانی در این جهان داشته باشیم و شاید همآنقدر به خودمان اهمیت میدهیم به اعضای این خانواده هم اهمیت میدادیم. باور کن راست میگویم. وقتی که در حال مرگ باشی میفهمی که این واقعیت است. همهی ما از یک آغاز مشابه ـ تولد ـ و پایانی مثل ـ مرگ ـ برخورداریم. پس چگونه میتوانیم متفاوت باشیم. سعی کن روی خانوادهی انسانی سرمایهگذاری معنوی کنی. روی مردم و یک اجتماعی از مردم برای خودت درست کن که به آنها عشق بورزی و آنها هم عاشق تو باشند.
کاملیا
چیزی که هست، این است که تو قبول کنی چهکسی هستی و چهکارهای و از همان چیزی که هستی احساس لذت کنی. الآن برایت فراهم شده که سی سالگیات را سپری کنی و من این دوران را پشتسر گذاشتهام و حالا باید در حال سپری کردن هفتاد و هشت سالگیام باشم. باید بتوانی به نقاط و زیبای زندگی کنونیات پی ببری.
شیوا
تصور کن که پرندهی کوچکی روی شانهات نشسته و از تو میپرسد: «آیا امروز، روز مرگ است؟ آیا آماده شدهای؟ آیا همهی کارهایی را که انجام میدهی واقعاً ضروری هستند؟ آیا من همان کسی هستم که باید باشم؟»
Mina
بهنظر تو چرا اینقدر برایم مهم است که به مشکلات دیگران گوش کنم؟ آیا درد و رنج خودم کم است؟ و البته که کم نیست. ولی وقتی با دیگران در مشکلاتشان شریک میشوم، حس زنده بودن میکنم. حسی که با داشتن اتومبیل و خانه ندارم. همچنین قیافه و شکلم در آینه نمیتواند این حس را به من منتقل کند. وقتی من وقتم را صرف دیگران میکنم، و یک لبخند را روی لبان آنها مینشانم، اینها به من حس سلامتی میدهند. کارهایی را همیشه انجام بده که از ته دل و قلبت برمیآیند. وقتی کارهایت از ته قلبت انجام میشوند، حس رضایتمندی در تو حاصل میشود. دیگر حسودی نمیکنی و حسرت اموال دیگران را نمیخوری و تمام وجودت را بازتاب کارهایت فرا میگیرد.
Pouyan.Arami
همیشه خودت را وقف عشق ورزیدن به دیگران کن، خودت را وقف پیرامونت کن، خودت را وقف چیزی کن که با آن دارای معنا و مفهوم میشوی و تو را ارزشمند میسازد.
Pouyan.Arami
خیلی از کسانیکه پیش من میآیند، اصلاً احساس خوشبختی نمیکنند.
ـ چرا؟
ـ خب، علت اول آن است که فرهنگ و سنت حاکم بر ما نمیتواند در مردم ایجاد احساس خوشبختی کند. فرهنگ ما درسهای غلطی به مردم میآموزد و باید آنقدر قوی باشی و جسارت داشته باشی که بگویی اگر این فرهنگ کارآیی ندارد، از آن حمایت نمیکنم. خودت یک فرهنگ را ایجاد کن. خیلی از مردم قادر به انجام این کار نیستند
آرش
ما میفهمیم که با گیاهان و حیوانات فرق زیادی داریم. به همان اندازه که بتوانیم عشق بورزیم و دوست داشته باشیم و به همان اندازه که بتوانیم احساسات پرشور عاشقانهی زندگی خود را به یاد آوریم. به همان اندازه میتوانیم بدون اینکه واقعاً بمیریم دنیا را ترک کنیم و برویم. چون همهی عشقی را که خلق کردهای، و نیز تمام خاطراتی که از خودت بر جای گذاشتهای همچنان باقی میماند. تو تا همیشه در قلب همهی کسانی که به آنها عشق ورزیدهای و آنها را مورد توجه و محبت خود قرار دادهای، خواهی بود.
کاملیا
حجم
۱۶۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۶۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰۵۰%
تومان