بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب رمل‌های تشنه | طاقچه
تصویر جلد کتاب رمل‌های تشنه

بریده‌هایی از کتاب رمل‌های تشنه

نویسنده:جعفر ربیعی
امتیاز:
۴.۵از ۱۰ رأی
۴٫۵
(۱۰)
اولین روزی که به همراه عده‌ای از دوستان به آسایشگاه هفده منتقل شدم، با دیدن آن همه اسیر در آن آسایشگاه متعجب شدم و با خود گفتم هنگام خواب چطور این همه اسیر در کنار یکدیگر جا می‌گیرند! به خاطر خستگی روحی، شب اول زود به خواب رفتم. ناخودآگاه نیمه‌های شب از خواب بیدار شدم. صدای زمزمه‌ای به گوش می‌رسید. از جای خود بلند شدم و به اطراف نگاه کردم. با بهت و ناباوری تمام، دیدم که حدود سه‌چهارم آسایشگاه به صورت انفرادی مشغول مناجات و خواندن نماز شب و تلاوت قرآن‌اند. نزدیک‌ترین فردی که کنارم نشسته بود پرسید: «حالت بهتر شد؟» از خجالت دلم می‌خواست زمین دهان باز کند و مرا در خود فروببرد. با شرمندگی جواب دادم: «بله!» پرسیدم: «بچه‌ها هر شب این برنامه‌ها را دارند؟» گفت: «بله!» دیگر جواب سؤالی را که غروب درباره تنگی جا در ذهنم نقش بسته بود، گرفته بودم. اکثر بچه‌ها تمام طول شب را در حال مناجات با معبود خود بودند. ارزش این مناجات وقتی برایم بیشتر شد که دیدم عراقی‌ها استراحت در روز را برای بچه‌ها مطلقاً ممنوع کرده‌اند تا با وجود فعالیت‌های روزانه، دیگر تاب و توان بیدار ماندن در شب برای کسی نماند.
S
بچه‌ها شروع کردند به تشریح اوضاع اردوگاه و اینکه: «آب‌ بیشتر اوقات قطع است، چاه‌ها را تخلیه نمی‌کنند، ساعات آزادباش را کم کرده‌اند، روزی یک ساعت ما را به‌عمد سر پا و بدون حرکت نگه می‌دارند، ما را مجبور به دیدن فیلم‌هایی می‌کنند که مایل به دیدن آن‌ها نیستیم‌، هر شب عده‌ای را برای کتک زدن به بیرون از اردوگاه می‌برند و در مقابل فرمانده و معاونانش به قصد کشت آن‌ها را می‌زنند، اجازه تماس و صحبت با اسرای آسایشگاه‌های دیگر را نمی‌دهند، اجازه ماندن در آسایشگاه و استراحت در روز را نمی‌دهند، کیفیت غذا بسیار بد است، بلندگوها حداقل روزی شانزده ساعت با صدای گوش‌خراش روشن است و...» خیلی از مسائل برای صلیبی‌ها تکراری بود. انگار حوصله شنیدن مجدد آن‌ها را نداشتند! می‌گفتند: «این‌ها را می‌‌دانیم، ولی کاری از دستمان برنمی‌آید. اگر مسائل جدیدتری برای گفتن دارید بگویید.» تجربه نشان داده بود که بازگو کردن مشکلات آن هم به امید حل شدن، مانند کوبیدن آب است در هاون.
S
وقتی با یک سرنگ و سوزن به بیش از ده نفر دارو تزریق می‌شد، طبیعی بود که در نفرات دوم و سوم به بعد این احساس به وجود می‌آید که انگار میخی در بدن آن‌ها فرو‌می‌رود. پانسمان زخم‌ها هم دست کمی از مورد قبل نداشت. مدت یک هفته تمام باندهای بسته‌شده بر روی زخم‌ها باز و مجدداً با همان حالت آغشته به چرک و خون بسته می‌شد. عراقی‌ها هروقت که نطقشان گل می‌کرد، به ایثار و ارفاق‌های اسلامی و بشردوستانه خود متمسک می‌شدند و با وجودی که فقط روزی سه سرنگ و حدود ده بسته باند و گاز برای مداوای شصت مجروح در اختیار دکتر ایرانی‌مان قرار می‌دادند،
S
«سال گذشته در همین اردوگاه در روز عاشورا فریادهای الله‌اکبر و مرگ بر امریکا، لرزه بر اندام مسئولان اردوگاه انداخت. سال گذشته همین چهار خواهری که در قاطع یک گاهی قدم می‌زنند با فریادهای ملکوتی الله‌اکبر عامل هم‌صدا شدن همه اسرای اردوگاه شدند.
S
از دلایلی که برای موجه جلوه دادن عمل خود مبنی بر جلوگیری از روزه گرفتن اسرا مطرح می‌کردند، این بود که می‌گفتند در این مکان بسته و محدود صلاح نیست شما غذای‌تان را بیش از یک تا دو ساعت نگه‌داری کنید و چون محلی برای سالم نگه داشتن غذا در اختیار ندارید نباید روزه بگیرید. همه بچه‌ها گوششان از این حرف‌ها پر بود و همیشه می‌گفتند عراقی‌ها اگر دلشان به حال ما می‌سوزد باید هنگامی که در زیر ضربات شلاق‌های‌شان از حال می‌رویم به فکر ما باشند نه در اینجا.
S
رفتن به زیر آب سرد غیر قابل تحمل بود. با این حال، به علت نبود آب گرم بچه‌ها مجبور بودند با آب سرد استحمام کنند. عراقی‌ها بر اساس رفتار بشردوستانه، از اول زمستان اجازه می‌دادند که هر آسایشگاه شصت‌نفری به فاصله بیست روز در میان، از چهار دوش آب گرم، به مدت سی دقیقه و در گروه‌های بیست‌نفری، استفاده کند. به هر گروه بیست‌نفری ده دقیقه فرصت می‌دادند. با وجود چهار دوش قابل استفاده، هر پنج نفر در عرض ده دقیقه باید از یک دوش استفاده می‌کردند. بعضی از بچه‌ها از خیر آن حمام می‌گذشتند. با حساب استفاده بیست روز در میان هر آسایشگاه از حمام، در طول زمستان بچه‌ها فقط چهار بار اجازه داشتند از آب گرم، آن هم با این کیفیت، استفاده کنند. با توجه به بسته بودن محیط و احتمال وجود بیماری‌های پوستی و واگیردار، اسرا در آن ایام مجبور بودند برای حفظ نظافت و بهداشت محیط از آب سرد استفاده کنند. چاره‌ای نبود!
S
گاهی پیش می‌آمد که عراقی‌ها چندین روز آب‌ها را به بهانه‌ها و دلایل مختلف قطع می‌کردند و بچه‌ها مجبور بودند از آب بارانی که در محوطه اردوگاه در چاله‌ها جمع شده بود بردارند و با آن آب یخ استحمام کنند.
S
باید ساعاتی را پشت سر می‌گذاشتیم که با خواندن دو رکعت نماز از خدا بخواهیم که برادرانمان از زیر شکنجۀ دشمن جان سالم به در برند. باید دروغ‌‌های مجامع بین‌المللی خصوصاً صلیب سرخ جهانی را در رابطه با برخورد بشردوستانۀ عراقی‌ها با اسرای جنگی ایران، تحمل می‌کردیم. باید آثار کابل‌های بافته‌شده به یکدیگر را بر روی بدن عریان خود می‌دیدیم و دم فرو‌می‌بستیم. باید جلوی چشمانمان شاهد پرپر شدن اندام نحیف مجروحانمان می‌بودیم. دشمن می‌توانست با کمترین امکانات درمانی آن‌ها را نجات دهد، ولی...
S
زمانی که وحشی‌گری دژخیمان عراقی به اوج خود، و سختی‌ها به آستانه شکستن صبر و مقاومت بچه‌ها می‌رسید، تنها یک ملجأ و پناهگاه برای همه باقی می‌ماند و آن ذکر و یاد خدا بود. در آن وضعیت، آیه «الا بذکرالله تطمئن القلوب» کاملاً در دل‌ها می‌نشست. زمانی که یکی از بچه‌ها را به بیرون از اردوگاه می‌بردند، همه آسایشگاه به نماز و دعا می‌ایستاد. این مناجات فقط به چنین مواقعی ا‌ختصاص نداشت؛ در نیمه‌های شب که اکثر انسان‌ها در خواب‌اند، اسرا به نجوای الهی مشغول بودند. همین نجواها بود که با تمام سختی‌های روز آن‌ها را با قوت و قدرت به پیش می‌راند و امیدوار می‌ساخت، تا حدی که مانند سدی محکم در برابر فرود کابل‌های تافته‌شده می‌ایستادند.
S

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۱۶ صفحه

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۱۶ صفحه

قیمت:
۳۴,۰۰۰
۱۷,۰۰۰
۵۰%
تومان