- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب آیلین
- بریدهها
بریدههایی از کتاب آیلین
۳٫۷
(۲۱)
گمان میکنم جوان، سرحال و عادی بودم. اما در آن زمان فکر میکردم بدترین، زشتترین، چندشآورترین و بدهیکل ترین انسان روی زمین هستم.
لیلی مهدوی
از آن زنهایی هم نیستم که همواره سعی دارند مردم را خوشحال کنند. آنقدرها سیاستمدار نیستم.
لیلی مهدوی
احساسم این بود «خوشحالم که تو نیستم.
لیلی مهدوی
من مثل دختری هستم که تو منتظر دیدنش در یک اتوبوس شهری هستی، درحال خواندن کتابی در مورد گیاهان یا جغرافیا. شاید یک تور روی موهای قهوه ای روشنم به سر کرده باشم. ممکن است مرا به دلیل رعشه ی دستان، ضربات پا و گزیدن لبم یک دانشجوی پرستاری یا یک تایپیست در نظر بگیرید. هیچ چیز بخصوصی ندارم.
سیّد جواد
خطرناکترین افراد در یک زندان، جنایتکاران نیستند بلکه آدمهایی هستند که آنجا کار میکنند.
Aynaz
درحال خوردن یک بستهی کوچک بادام زمینی است، که دارد آنها را بین انگشتان دستکشش میچرخاند، داخل لپهایش میمکد
سیّد جواد
من مثل دختری هستم که تو منتظر دیدنش در یک اتوبوس شهری هستی، درحال خواندن کتابی در مورد گیاهان یا جغرافیا. شاید یک تور روی موهای قهوه ای روشنم به سر کرده باشم. ممکن است مرا به دلیل رعشه ی دستان، ضربات پا و گزیدن لبم یک دانشجوی پرستاری یا یک تایپیست در نظر بگیرید. هیچ چیز بخصوصی ندارم. برای من سادهاست که این دختر را تصور کنم، یک غریبه، همزادی آرام و جوان از خودم، که دارد یک کیف چرم معمولی حمل میکند و یا درحال خوردن یک بستهی کوچک بادام زمینی است، که دارد آنها را بین انگشتان دستکشش میچرخاند، داخل لپهایش میمکد و دلواپس به بیرون از پنجره زل زده است. نور خورشید روی صورت لاغرم میافتاد، سایهای که سعی کرده بودم با آن صورتم را بپوشانم بیش از حد برای چهرهی رنگ پریدهام، صورتی بود. من دختری لاغر، با ظاهری نامرتب، حرکاتی ناگهانی، بدون اعتماد به نفس و خشک مزاج بودم. رنگ پس زمینه صورتم تیره بود با جای جوش های نرم و تو رفتهای که هرگونه شوق یا جنون مدفون در زیر آن چهرهی سرد و مرگبار نیوانگلند را محو میکرد. اگر عینک میزدم ممکن بود باهوشتر بهنظر بیایم، اما برای باهوش بودن بیاندازه بیحوصله بودم.
دختر دریا
خطرناکترین افراد در یک زندان، جنایتکاران نیستند بلکه آدمهایی هستند که آنجا کار میکنند.
Mary gholami
دیدن بازیگر های زیبا احساس بدی نسبت به خودم پیدا میکردم. از حسادت میسوختم و با هر لبخند و اخمشان رنج میکشیدم.
لیلی مهدوی
کمی امید میتواند به ما خطاهای راهمان را نشان دهد و به ما برای تغییر، برای خوب بودن و زندگی کردن عاری از سرکشی، سستی و ویرانی، الهام بخشد.
لیلی مهدوی
احساس کردم تنها با شناختن او، از بدبختی هایم خلاص شدهام
لیلی مهدوی
وقتی در حال رشد بودم، قسم خوردم وقتی بزرگتر شدم بهتر بخورم و بهتر بپوشم و یک بانوی واقعی باشم.
لیلی مهدوی
بدون رسیدگیهای مادرم به خانه، جایی کثیف، خاک گرفته، مملو از تزیینات بی استفاده و پر از خرت و پرت بود. و با این همه بازهم احساس میشد کاملاً خالی ست. مانند یک خانه رها شده بود که صاحبانش یک شب مانند یهودیها یا کولیها رخت بر بسته بودند.
لیلی مهدوی
دوست نداشتم جلوی مردم عرق بریزم. آن را نوعی نشانهیِ شهوانیِ ناشی از هرزگی و منزجر کننده میدانستم.
لیلی مهدوی
اطلاع از هرچیز رایج یا محو شدهای باعث میشد احساس کنم که قربانی انزوا هستم.
لیلی مهدوی
پدرم بی تکلف و به دور از هر گونه سرکوفتی، به من هشدار داد، که خطرناکترین افراد در یک زندان، جنایتکاران نیستند بلکه آدمهایی هستند که آنجا کار میکنند.
لیلی مهدوی
یادگرفته بودم که من بابت رنجی که میکشم و تلاشهای فراوانم که برای خوب بودن میکنم، پاداش میگیرم اما هر سال خدا مرا خوار میساخت. نه هدیهای، نه معجزه ای، نه شب مقدسی. برای این موضوع نیز دلم به حال خودم میسوخت.
لیلی مهدوی
خیال میکردم تا وقتی او را زیر نظر بگیرم، عاشق هیچکس دیگری نمیشود.
لیلی مهدوی
با اینکه آرزو مرگش را میکردم، دلم نمیخواست بمیرد. میخواستم تغییر کند، با من رفتار خوبی داشته باشد،
لیلی مهدوی
اگر هر یک از آنها میمرد ناراحت میشدم، اگر کمکی از دستم برمی آمد، به آنها کمکی میکردم؟ آیا چیزی را برای منفعت آنها فدا میکردم؟
لیلی مهدوی
مثل او حاضر جواب نبودم. عاری از فریبندگی، بی روح و کودن بودم.
لیلی مهدوی
من میخواستم درک بشوم و مورد احترام قرار بگیرم. با این حال همچنان احساس میکردم اگر احساساتم را بیان کنم، احتمالاً مجازات خواهم شد.
لیلی مهدوی
خشونت برایم بیشتر از هر گفتگوی کشداری معنی دار بود.
لیلی مهدوی
حالا به آن فکرها میخندم، اما آن موقع حالم را به شدت پریشان کرده بود.
میرزا ابراهیم
اگر عینک میزدم ممکن بود باهوشتر بهنظر بیایم، اما برای باهوش بودن بیاندازه بیحوصله بودم.
moonchild
این چیزی است که تصور میکردم زندگی باید باشد ـ یک سخنرانی طولانی و حوصله سر بَر.
moonchild
حجم
۲۷۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۷۸ صفحه
حجم
۲۷۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۷۸ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان