بریدههایی از کتاب عقاید یک دلقک
۳٫۵
(۱۲۹)
هنری هشتم یک مؤمن چند همسره بود اما من یک کافر تک همسره هستم
Shirin Rassam
زنها آنقدر با دستهایشان منظورشان را خوب میرسانند و حرف میزنند که به نظرم دست مردها درمقایسه با زنها مثل یک چوب خشک است. دست مردان برای فشردن دست دیگران، ضربه زدن، شکلیککردن و امضای چک ساخته شده است و البته برای کار کردن. دست زنها برای مالیدن کره روی نان یا کنار زدن مو از روی پیشانی ساخته شده است.
نیتا
انسان باید لحظات را به حال خود بگذارد و تلاشی برای تکرار آنها نکند.
Travis
اگر عصری که در آن زندگی میکنیم، شایستهٔ یک نام باشد؛ آن نام «فحشا» است. ما در عصر فحشا زندگی میکنیم. مردم با کلماتی که فاحشهها از آن استفاده میکنند خو گرفتهاند.
کاربر ۸۸۲۴۰۱
روح به جایی میرود که به آن تعلق دارد.
راحله
وقتی پول و هنر یکجا میشوند، یک جای کار همیشه میلنگد؛ یا برای هنر بیش از اندازه پول میدهند یا تفریط میکنند و خیلی کم پول میدهند.
reza samani
شانههایم را گرفت و هردو چشمم را بوسید و گفت: «تو خیلی دوست داشتنی هستی، دوست داشتنی و خسته»، اما وقتی خواستم او را در آغوش بگیرم، به نرمی گفت: «نه! لطفاً این کار را نکن» و من اشتباه کردم و رهایش کردم. با همان لباسها روی تخت افتادم و همانطور خوابم برد. وقتی صبح بیدار شدم ماری رفته بود. تعجب نکردم چون حدس میزدم برود.
بهارنارنج
حرفش را قطع کردم و گفتم: اشکالی ندارد کوسترت. خیلی هم خوشحالم که باعث شدم چند مارک کمتر از جیب مسیحیت خرج شود.
Robin
من یک دلقکم؛ یا همان به اصطلاحِ رسمی: کُمِدین، بیستوهفت ساله و بدون وابستگی به کلیسا. یکی از نمایشهای من، «رسیدن و رفتن» نام دارد که یک پانتومیم بسیارطولانی است و در طی آن، حضار گیج میشوند که کِی رسیدن را بازی میکنم و کِی رفتن را؟
yazahra
فکر نمیکنم کسی روی زمین باشد که بتواند یک دلقک را درک کند، حتی دلقکها هم یکدیگر را درک نمیکنند، زیرا همیشه پای حسد و رشک درمیان است
کاربر ۸۸۲۴۰۱
حتی چشمان شیطان هم به اندازهٔ چشم همسایهها تیز نیست.
tina G
اگر از کاری که میکنم لذت نبرم مریض میشوم
Shirin Rassam
نمیدانم آیا چیزی که در جهانِ واقعی تجربه کردم حقیقت دارد یا چیزی که در ذهنم اتفاق افتاده است؟ همیشه این دو موضوع را قاطی میکنم.
Shirin Rassam
این که خود منتقدان مورد نقد قرار نمیگیرند خیلی بد است. بدتر از همه این است که آنها تاب و تحمل نقد را ندارند و اگر از خودشان انتقاد کنی از کوره در میروند
Shirin Rassam
نمیدانم آیا کسانی هستند که از روی آثار نقاشی پیکاسو و کله، رومیزی ببافند یا نه. به نظرم آن شب این کاتولیکهای مترقی مشغول بافتن جامعهای از تعالیم توماس آکویناس، سنت فرانسیس آسیزی، بوناونتورا و پاپ لئون سیزدهم برای قوارهٔ خود بودند که البته به هیچ وجه برهنگیهای آنان را نمیپوشاند؛ زیرا در آن جمع به جز من، همه حداقل هزاروپانصد مارک در ماه درآمد داشتند.
Roya
این که خود منتقدان مورد نقد قرار نمیگیرند خیلی بد است. بدتر از همه این است که آنها تاب و تحمل نقد را ندارند و اگر از خودشان انتقاد کنی از کوره در میروند.
sina_m_farsakh
هر روز در ایستگاههای بزرگ قطار، هزاران نفر از راه میرسند تا در شهر کار کنند و هزاران نفر هم با قطار آنجا را ترک میکنند تا خارج از شهر کار کنند. یا صفهای طولانی از ماشین ایجاد میکنند و در ساعات شلوغی از هم سبقت میگیرند. واقعاً چرا آنها جایشان را عوض نمیکنند؟ یعنی کسانی که در خارج شهر هستند در همانجا کار کنند و کسانی که در شهر هستند، در داخل کار کنند. با این کار میتوان از بوی بد دود و آلودگی و فعالیت پلیسها جلوگیری کرد. اینطوری خیابانها آنقدر خلوت میشوند که پلیسها میتوانند سر چهارراهها منچ بازی کنند.
reza samani
همیشه ممکن است چیزی که برای فردی اتفاق افتاده، بدتر یا بهتر از چیزی که واقعاً هست جلوه کند.
Fatima
با خستگی گفتم: واقعاً نمیفهمم! اول که درمورد تعهد کتبی من مشاجره میکنی، بعد هم که ازدواج رسمی و قانونی؛ حالا هم که هردو را پذیرفتهام باز راضی نمیشوی و از قبل هم عصبانیتر هستی! گفت: «بله. خیلی زود میخواهم تکلیف این موضوع مشخص شود، ولی تو طفره میروی. واقعاً چه میخواهی؟» گفتم: تو را. حرفی از این قشنگتر هم میشود به یک زن زد؟
بهارنارنج
بهتر است به یک دلقک کافر اعتماد کنی که تو را صبح زود بیدار میکند تا به موقع به مراسم کلیسا برسی، حتی برایت تاکسی میگیرد تا به کلیسا بروی.
|قافیه باران|
مادرم یکبار به مدت سه روز به نهضت مخالفت با بمبهای کشتار جمعی پیوست، اما وقتی یکی از ازین رؤسا برایش توضیح داد که مخالفت با بمبهای کشتار جمعی منجر به سقوط ارزش سهام میشود، بلافاصله در یک دقیقه تغییر موضع داد.
Roya
یکبار زمان زیادی را صرف تمرین نمایشی به نام (ژنرال) کردم که به قول خودمان خیلی هم موفق از آب درآمد؛ یعنی کسانی که باید میخندیدند، خندیدند و کسانی هم که باید عصبانی میشدند، شدند.
نون صات
این ازدواجی که دولت و کلیسا از آن دم میزنند و براساس آن زن به طور رسمی موظف و ملزم است که (آن کار) را با شوهرش انجام دهد عجب ازدواج وحشتناکی است. هیچکس نمیتواند به زور کسی را مجبور به مهرورزی و عشقبازی کند.
sina_m_farsakh
تصور این که زوفنر میتواند لباس پوشیدن ماری را تماشا کند یا اجازه دارد ببیند چطور ماری سرِ خمیر دندان را میبندد مرا دیوانه و ناراحت میکرد. زانویم درد میکرد و تردید کردم که آیا هنوز هم کسی میخواهد در قبال روزی حتی سی چهل مارک به من کار بدهد؟ از طرفی فکر این که آیا اصلاً برای زوفنر دیدن این که ماری چطور سرِ خمیردندان را میبینند حس خاصی ایجاد میکند یا نه، مرا شکنجه میداد.
بهارنارنج
من در همین حال از بدبختی و فلاکت گریهام گرفت. این شرایط مثل زمانی بود که از پیش ماری به خانه برگشتم و لئو در حال نواختن مازورکا بود، نباید میگذاشتم تکرار شود. انسان نباید لحظاتش را بازآفرینی یا با آنها رابطه برقرار کند.
Shirin Rassam
خانم وینکن همیشه میگفت: «تا وقتی که میتوانی آواز بخوانی، یعنی هنوز زنده هستی و تا وقتی اشتها داری یعنی هنوز امید هست». من هم آواز میخواندم و هم گرسنه بودم.
Roya
کسی که در دامنهٔ کوه خانه میسازد میتواند تعیین کند که حیاطش در سرپایینی باشد یا در سربالایی.
shogun
این ازدواجی که دولت و کلیسا از آن دم میزنند و براساس آن زن به طور رسمی موظف و ملزم است که (آن کار) را با شوهرش انجام دهد عجب ازدواج وحشتناکی است. هیچکس نمیتواند به زور کسی را مجبور به مهرورزی و عشقبازی کند.
کاربر ۸۸۲۴۰۱
به من گفت که بیا باهم آن الوار را اره کنیم. از او پرسیدم اصلاً چه دلیلی دارد که این تکه الوار را اره کنیم؟ او فقط دلش میخواست چوب اره کند و هیچ دلیلی ارائه نداد. این کار از نظر من کاملاً بیمعنی و احمقانه بود. بعد از این که از اره کردن طفره رفتم، لئو نیم ساعت گریه کرد. تقریباً ده سال بعد از این ماجرا وقتی در کلاس ادبیات آلمانی، پدر ونیبالد درحال درس دادن بود، خیلی ناگهانی و بدون هیچ دلیلی یاد آن روز افتادم و فهمیدم که لئو فقط میخواست در آن لحظه چوبی را اره کند. فقط اره کردن با من را در آن لحظه میخواست. خیلی ناگهانی حس آن روزش را درک کردم. بعد از ده سال درحالیکه تازه حس لذت، هیجان و هرچیزی که او را به این کار وا میداشت درک کرده بودم، وسط درس شروع کردم و ادای ارهکردن را درآوردم. صورت لئو که در مقابلم نشسته بود را دیدم. سرخ شده بود اما خوشحال بود. ادای ارهکردن را با هم درآوردیم. من اره را به سمت او هل میدادم و او به سمت من، تا این که پدر ونیبالد از موهایم گرفت و حواسم را سرجایش آورد. آن موقع من واقعاً چوب را با لئو اره کردم اما او درک نمیکند چون یک واقعیتگراست.
نون صات
این همه نگرانی برای خاک مقدس آلمان برایم مضحک است، وقتی میبینم که بخش قابل توجهی از سهام معدن ذغال سنگ از دو نسل پیش در انحصار خانوادهٔ ماست. هفتاد سال آزگار است که خاندان شینر از طریق حفاری خاک مقدس آلمان که دراختیارشان است، پول به جیب میزنند
Roya
حجم
۳۲۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۳۲۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
قیمت:
۵۴,۰۰۰
۱۶,۲۰۰۷۰%
تومان