بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نفس | طاقچه
تصویر جلد کتاب نفس

بریده‌هایی از کتاب نفس

نویسنده:نرگس آبیار
انتشارات:نشر نیماژ
امتیاز:
۴.۷از ۶۵ رأی
۴٫۷
(۶۵)
مادر خدابیامرزم همین‌جور پشت سر هم ما را زایید.
Robin
و داری توی این دنیا زندگی می‌کنی
گندم
به‌نظرِ ننه‌آقایم هر چیزی که قدیم بوده، بهتر از حالاست.
-Dny.͜.
اسم من بهار است. بابایم از بچگی دلش می‌خواسته، بزرگ که شد و دختردار شد، اسمش را بگذارد بهار. من بچهٔ دوم بابا و مادرِ خدابیامرزم هستم. امسال می‌روم کلاس اول... داداش‌هایم توی دعوا به من می‌گویند شلخته.
سیّد جواد
مادر خدابیامرزم همین‌جور پشت سر هم ما را زایید. چون یزدی بود و یزدی‌ها هر چه‌قدر بیشتر بچه داشته باشند بهتر است.
سیّد جواد
ننه‌آقایم می‌گوید حتی اگر یک تار مو از روسری‌ات بیرون بیاید، آن دنیا آدم را از آن تار مو آویزان می‌کنند. من خیلی می‌ترسم و سعی می‌کنم موهای بیشتری از روسری‌ام بیرون بزند تا آن دنیا که خواستند من را از موهایم آویزان کنند، سرم زیاد درد نکند.
-Dny.͜.
خانهٔ ما نزدیکی‌های ولدآباد است. توی دشتی که نه آب دارد، نه برق... بابایم آن‌جا یک خانهٔ درپیت ساخته، چون هیچ‌چیزش درست و حسابی نیست. در و پنجره‌هایش زنگ زده است و تازه، یک اتاق‌مان هم شیشه ندارد. فقط جای هر پله یک آجر دارد که ما پای‌مان را روی آن می‌گذاریم و بالا می‌رویم. حمام هم نداریم. بابایم آن‌جا یک بشکه گذاشته که زیرش پریموس روشن است. هر وقت بخواهیم حمام برویم، بابایم سطل‌سطل آب می‌آورد و توی بشکه می‌ریزد و پریموس را روشن می‌کند تا آب گرم شود و ما خودمان را با آن آب بشوییم. تازه، دست‌به‌آب هم توی حیاط است.
سیّد جواد
داداش‌هایم توی دعوا به من می‌گویند شلخته.
Aysan
می‌گفت: «بچه از مادر یتیم می‌شود نه از پی‌یَر.» یزدی‌ها به پدر می‌گویند پی‌یَر
|قافیه باران|
«کتکِ ننه‌آقا گل است، هرکی نخورد خل است.»
-Dny.͜.
نمی‌دانم چشم من چه خاصیتی دارد که همه قربانش می‌روند. به درد من که نمی‌خورد.
-Dny.͜.
ننه‌آقایم به بابایم می‌گوید نگذار این بچه این‌قدر کتاب بخواند. آخرش خل می‌شود. بعد یادش می‌افتد که یک بار یک هفته سینی استکان نعلبکی‌ها را گذاشته دم درگاه اتاق، ببیند این‌ها را برمی‌دارم ببرم توی حیاط یا نه. هر بار من می‌آیم از رویش می‌پرم، اما آن‌ها را برنمی‌دارم ببرم توی حیاط یا لب جوب که بشویم.
به یاد خسرو
«نگذار این بچه این‌قدرکتاب بخواند، دیوانه می‌شود. خیلی‌ها از کتاب خواندن زیاد دیوانه شده‌اند.»
|قافیه باران|
کتاب دیگر تمام شده. غروب شده. توی هوا باد می‌آید. من از خانه‌مان می‌آیم بیرون. یک‌جوری شده‌ام. انگار یک آدم دیگری شده‌ام. گلویم درد می‌کند و باد هم کرده. دیوانه شده‌ام. فکر کنم ننه‌آقایم راست می‌گوید. آدم زیاد که کتاب بخواند، دیوانه می‌شود.
به یاد خسرو
ننه‌آقایم خیلی سفت مرا می‌شوید و دردم می‌گیرد. تازه، آب‌جوش هم روی سرمان می‌ریزد. وقتی از حمام بیرون می‌آیم، لپم قرمزِ قرمز می‌شود. ننه‌آقایم خوب سرم را توی چارقد می‌پیچد تا سرما نخورم.
|قافیه باران|

حجم

۹۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۳۵ صفحه

حجم

۹۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۳۵ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۱۲,۰۰۰
۷۰%
تومان