بریدههایی از کتاب خدا حفظتان کند آقای رزواتر
۴٫۰
(۱۸)
«بیخیالِ همهی آن نویسندههای بااستعدادی که بلدند خیلی قشنگ، یک لحظهی خیلی قشنگ از زندگی خیلی کوتاه یک آدم را توصیف کنند، وقتی که اینهمه کهکشان وجود دارد که از ازل توی این دنیا بودهاند و میلیونها میلیون موجود توی آنها هست و میلیونها میلیون موجود قرار است توی آنها بهدنیا بیاید و از دنیا برود. بیخیالِ همهی آن نویسندهها»
وحید
زندگی بهاندازهی کافی خودش سخت هست، حالا اگر بخواهی غصهی پول را هم بخوری که بدتر میشود.
st
مسئلهی اصلی برای آدمهای توی این داستان یکمقدار ناقابل پول است. همانطور که اگر توی این داستان بهجای آدم، زنبور داشتیم، آنوقت مسئلهی اصلی یکمقدار ناقابل عسل میبود.
آیهان
یک انسان نرمال وقتی بخواهد در طبقهی مرفه یک جامعهی صنعتیشده بهخوبی رفتار کند، هرگز نمیتواند ندای وجدان خویش را بشنود.
AS4438
پروفسور لیچ یکبار گفته بود: «همانطور که هر خلبان خوبی همیشه بهدنبال محلی مناسب برای فرود است، یک وکیل خوب هم باید همیشه بهدنبال مقدار زیادی پول بگردد، که دستبهدست در حال چرخیدن باشد. در هر جابهجایی سرمایه، لحظاتی طلایی وجود دارد که در آنها، گنجینهای از دست یک نفر خارج شده، اما هنوز به دست کسی که قرار است آن را دریافت کند نرسیده، یک وکیل هوشیار از این لحظات طلایی باید بیشترین استفاده را بکند و قبل از اینکه پول را به دستِ گیرندهاش برساند، مقداری از آن را برای خودش بردارد و بعد سرمایه را انتقال بدهد. اگر فردی که پول را دریافت میکند ثروتمند نباشد و به دیدن ارقام کلان عادت نداشته باشد، بهخاطر عقدهی حقارت و احساس شرمی که اکثر مردم دارند، وکیل میتواند حتی تا نیمی از پول را هم بهبهانههای مختلف بالا بکشد و باز هم مراتب تشکر و سپاسِ گیرندهی پول را دریافت کند.»
Dexter
«قطرهای از دریا» مطمئناً شعار کنایی خوبی برای حک روی پول رایج این اتوپیای بیمصرف بوده که در آن هر آمریکایی پولداری نمایندهی داراییها، مزایا و لذتهایی است که بقیه از آن محروماند و فقط همان یک نفر است که از بین آنهمه آدم حق دارد آنها را داشته باشد.
وحید
بغل دیوار نوشته بود:
«فرشتهای
که ناظر بر
تولدم بود
گفت:
ای طفل کوچک
که حاصل
لذت و کامگیری هستی
برو و عاشق باش
بدون اینکه
کمکی بگیری
از هیچچیزی
در زمین.»
s.Alireza.s
مردم اینطوریاند... عاشقت میشوند. ازت متنفر میشوند. برایت گریه میکنند. بهت میخندند. هر روز دروغ تازهای دربارهی تو سرهم میکنند، مثل مرغ سرکنده دوروبرت بالبال میزنند، انگار که واقعاً خدا هستی. اما یک روز همهشان ولات میکنند و میروند.»
رئوف
پول یک آرمانشهر است که توی جیب جا میشود.
ehsan
«میخواهم بپرسم اگر همهی ما میرویم به بهشت، پس جهنم را برای چی خلق کرده؟»
AS4438
او همیشه توصیهی استاد محبوبش، پروفسور لئونارد لیچ، را دربارهی پیشرفت در علم حقوق در ذهن داشت. پروفسور لیچ یکبار گفته بود: «همانطور که هر خلبان خوبی همیشه بهدنبال محلی مناسب برای فرود است، یک وکیل خوب هم باید همیشه بهدنبال مقدار زیادی پول بگردد، که دستبهدست در حال چرخیدن باشد. در هر جابهجایی سرمایه، لحظاتی طلایی وجود دارد که در آنها، گنجینهای از دست یک نفر خارج شده، اما هنوز به دست کسی که قرار است آن را دریافت کند نرسیده، یک وکیل هوشیار از این لحظات طلایی باید بیشترین استفاده را بکند و قبل از اینکه پول را به دستِ گیرندهاش برساند، مقداری از آن را برای خودش بردارد و بعد سرمایه را انتقال بدهد.
رئوف
سیلیویا من میخواهم هنرمند بشوم.»
«هنرمند؟!»
«من میخواهم این آمریکاییهای دورانداختهشده را دوست داشته باشم، حتی اگر به هیچ دردی نخورند. این میشود شاهکار هنری من.»
رئوف
در یکی از قسمتهای کتاب یکی از شخصیتها از یکی از مهماندارهای تالار خودکشی میپرسد که بعد از مرگش آیا به بهشت خواهد رفت یا نه؟ مهماندار هم میگوید البته که او به بهشت میرود. آنوقت مرد میپرسد آیا خدا را هم خواهد دید؟ مهماندار میگوید: «قطعاً عزیزم.»
آنوقت مرد میگوید که میخواهد از خدا چیزی را بپرسد که هیچوقت جوابش را در دنیا نفهمیده.
مهماندار درحالیکه او را به جلو هل میدهد، میپرسد: «چه سؤالی؟» و مرد میگوید: «میخواهم بپرسم اگر همهی ما میرویم به بهشت، پس جهنم را برای چی خلق کرده؟»
1984
شما میتوانستید بروید توی شهرهای بزرگ سوار یک کادیلاک گندهی پر از پول بشوید. بعدش بروید توی خیابان دور بزنید و مردم بیایند برایتان دست بزنند، سوت بزنند، همزمان یک گروه موسیقی هم بیاید آهنگ بزند. شما آنقدر قوی و بزرگ میتوانستید باشید که وقتی به مردم ساده و احمق و معمولی شهر فقیر رزواتر نگاه کنید، همهی ما را به چشم یک مشت حشرهی کوچک ببینید.»
«خب... خب...»
«شما تمام چیزهایی را که هر آدمی دلش میخواهد داشته باشد ول کردهاید فقط برای اینکه به آدمهای کوچک کمک کنید، به آدمهای کوچکی که میشناختید. خدا حفظتان کند آقای رزواتر. شبتان بهخیر.»
1984
«هرچهقدر که در زمان جلوتر میرویم، از ارزش آدمها کمتر میشود و آدمها صرفاً تبدیل میشوند به تولیدکنندهی کالا و غذا و خدمات و ماشینهای بیشتر. تبدیل میشوند به منبعی برای ایدههای عملی در اقتصاد و مهندسی و احتمالاً پزشکی. پس اگر ما نتوانیم روشها یا دلایلی برای احترام گذاشتن به آدمها پیدا کنیم، صرفاً بهخاطر اینکه انسان هستند، نه اینکه چه سودی برای ما دارند، آنوقت مجبور خواهیم شد از دستشان خلاص شویم، همانطور که بعضیها همین الان هم پیشنهادش را میدهند.»
1984
آنها میدیدند که تحسینها و تمجیدها از حالا به بعد مخصوص کسانی است که با انجام جنایاتی که قانون، آنها را جرم بهشمار نیاورده، درآمد بیشتر و بیشتری به جیب میزنند. بهاینترتیب بود که رؤیای آمریکایی سروته شد، کپک زد، تبدیل شد به حرص و آزی سیریناپذیر، پر شد از نفت و بنزین و درنهایت یک روز سر ظهر ترکید و تمام شد رفت پی کارش.
وحید
سعی کن سخاوتمند باشی. سعی کن مهربان باشی. به هنر و علم اگر اهمیت ندادی هم مهم نیست. این چیزها هیچوقت به هیچکس کمکی نکردهاند. سعی کن دوست صادق و صمیمی فقرا باشی.
وحید
«بگذارید چیزی را بگویم بچهها! اگر روزی روسها راهشان را کج کنند و بیایند اینجا و هیچجوری هم نشود جلوشان را گرفت، تمام آن حرامزادههای حقهبازی که پستهای کلیدی این مملکت را بهچنگ آوردهاند، با ودکا و خاویار میروند به استقبال فاتحین روس و میگویند هر کاری را که روسها اراده کنند حاضرند انجام بدهند. فکر میکنید آنوقت کی سرنیزه و کمپوت برمیدارد و میرود توی جنگل، کمین میکند و تا صد سال با روسها میجنگد؟ بهخدا قسم همین آتشنشانهای داوطلب!»
وحید
«بگذارید چیزی را بگویم بچهها! اگر روزی روسها راهشان را کج کنند و بیایند اینجا و هیچجوری هم نشود جلوشان را گرفت، تمام آن حرامزادههای حقهبازی که پستهای کلیدی این مملکت را بهچنگ آوردهاند، با ودکا و خاویار میروند به استقبال فاتحین روس و میگویند هر کاری را که روسها اراده کنند حاضرند انجام بدهند. فکر میکنید آنوقت کی سرنیزه و کمپوت برمیدارد و میرود توی جنگل، کمین میکند و تا صد سال با روسها میجنگد؟ بهخدا قسم همین آتشنشانهای داوطلب!»
وحید
«بگذارید چیزی را بگویم بچهها! اگر روزی روسها راهشان را کج کنند و بیایند اینجا و هیچجوری هم نشود جلوشان را گرفت، تمام آن حرامزادههای حقهبازی که پستهای کلیدی این مملکت را بهچنگ آوردهاند، با ودکا و خاویار میروند به استقبال فاتحین روس و میگویند هر کاری را که روسها اراده کنند حاضرند انجام بدهند. فکر میکنید آنوقت کی سرنیزه و کمپوت برمیدارد و میرود توی جنگل، کمین میکند و تا صد سال با روسها میجنگد؟ بهخدا قسم همین آتشنشانهای داوطلب!»
وحید
«بگذارید چیزی را بگویم بچهها! اگر روزی روسها راهشان را کج کنند و بیایند اینجا و هیچجوری هم نشود جلوشان را گرفت، تمام آن حرامزادههای حقهبازی که پستهای کلیدی این مملکت را بهچنگ آوردهاند، با ودکا و خاویار میروند به استقبال فاتحین روس و میگویند هر کاری را که روسها اراده کنند حاضرند انجام بدهند. فکر میکنید آنوقت کی سرنیزه و کمپوت برمیدارد و میرود توی جنگل، کمین میکند و تا صد سال با روسها میجنگد؟ بهخدا قسم همین آتشنشانهای داوطلب!»
وحید
«بگذارید چیزی را بگویم بچهها! اگر روزی روسها راهشان را کج کنند و بیایند اینجا و هیچجوری هم نشود جلوشان را گرفت، تمام آن حرامزادههای حقهبازی که پستهای کلیدی این مملکت را بهچنگ آوردهاند، با ودکا و خاویار میروند به استقبال فاتحین روس و میگویند هر کاری را که روسها اراده کنند حاضرند انجام بدهند. فکر میکنید آنوقت کی سرنیزه و کمپوت برمیدارد و میرود توی جنگل، کمین میکند و تا صد سال با روسها میجنگد؟ بهخدا قسم همین آتشنشانهای داوطلب!»
وحید
فکر میکنید من میخواهم پیشنهاد کنم که آدمهای عوضی این مملکت را باید بیندازیم جلو شیرها؟ بگذارید به کسانی که خیال میکنند من از این نوع شکنجههای بدوی لذت میبرم، رکوراست بگویم که بله دقیقاً همینطور است و اگر بشود ترتیبش را داد، همین بعدازظهر باید آنها را خوراک شیرها بکنیم.
وحید
«من فکر میکنم کل هدفی که نیروی زمینی و هوایی و دریایی آمریکا دارد فقط این است که لباسهای تمیز و اتوکشیدهی ارتش را تن بچههای فقیر این مملکت بکند، اینطوری آدمهای پولدار شاید دلشان بیاید آنها را نگاه کنند.»
وحید
حجم
۲۰۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۲۰۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان