بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نوری‌ که‌ نمی‌ بینیم | طاقچه
تصویر جلد کتاب نوری‌ که‌ نمی‌ بینیم

بریده‌هایی از کتاب نوری‌ که‌ نمی‌ بینیم

۳٫۷
(۸۵)
چشم‌هایت را باز کن و آن‌چه را که می‌توانی با آن‌ها ببین، قبل از آن‌که برای همیشه بسته شوند
bahar.a
«می‌دونی بزرگ‌ترین درس تاریخ چیه؟ اینه که تاریخ چیزیه که طرف پیروز می‌گه. درس بزرگ تاریخ اینه. هر طرفی که ببره تاریخ رو دیکته می‌کنه.
Mary gholami
چه کسی گمان می‌کرد عشق قاتلت باشد؟
sᴍMahdi Ziaei
تحویل داوطلبانه‌ی سلاح. کسانی که همکاری نکنند اعدام می‌شوند.
sᴍMahdi Ziaei
در مسیر منطق پیش برو. هر پیامدی دلیلی دارد و هر مشکلی راه‌حلی و هر قفلی کلیدی. می‌توانی به پاریس برگردی یا همین‌جا بمانی یا ادامه بدهی.
Toobakiani
«تقریباً هر گونه‌ای که پیش‌تر روی این کره خاکی زندگی کرده منقرض شده لائورت. هیچ دلیلی وجود نداره که خیال کنیم ما آدما با باقی گونه‌ها متفاوت هستیم.»
Toobakiani
رادیو میلیون‌ها گوش را به یک دهان وصل می‌کند.
ارمین عبدلی
گیاهان، عمدتاً به همان صورتی که ما غذا می‌خوریم از نور تغذیه می‌کنند. اما بعد گیاه می‌میرد و سقوط می‌کند، شاید در درون آب، و بدل به تورب می‌شود و لایه‌های تورب سال به سال روی هم انباشته می‌شوند، دوره‌هایی که یک ماه یا یک دهه یا حتی سراسر عمر شما در مقابل آن مانند یک بازدم است یا بشکن زدن دو انگشت. سرانجام توربْ خشک و شبیه سنگ می‌شود و کسی آن
bahar.a
«می‌دونی بزرگ‌ترین درس تاریخ چیه؟ اینه که تاریخ چیزیه که طرف پیروز می‌گه. درس بزرگ تاریخ اینه. هر طرفی که ببره تاریخ رو دیکته می‌کنه. ما در راه منافع خودمون عمل می‌کنیم. البته که این‌طوره. یه آدم یا یه ملت رو اسم ببر که این‌طور عمل نمی‌کنه. نکته اینه که بفهمیم منافعمون کجا هستن.»
Toobakiani
«دلت واسه‌ی دنیا تنگ نمی‌شه؟» او ساکت است، ماری‌لائور هم. هر دو در مارپیچ خاطراتشان سیر می‌کنند. اتیین می‌گوید: «من همه‌ی دنیا رو این‌جا دارم.» و روی جلد کتاب داروین به آرامی ضربه می‌زند. «و توی رادیوهام. درست زیر سرانگشتام.»
Toobakiani
چشم‌هایت را باز کن، و آن‌چه را که می‌توانی با آن‌ها ببین، قبل از آن‌که برای همیشه بسته شوند.
Toobakiani
«کلاغ‌های تاج‌دار از بیشتر پستانداران باهوش‌ترن، حتی از میمون‌ها. خودم دیدم دونه‌هایی رو که نمی‌تونن بشکنن می‌ذارن وسط جاده و صبر می‌کنن تا ماشینا از روشون عبور کنن تا به مغزشون برسن.
Toobakiani
«نمی‌خوای قبل از مرگ زنده باشی؟»
محسن
ورنر متوجه می‌شود که توجه ورنر به سمت بالا است و چیزی را در آسمان دنبال می‌کند. ورنر نگاهی به بالا می‌اندازد؛ شاهینی تنها بادسواری می‌کند. باستیان می‌گوید: «سرپا.» ورنر می‌ایستد. فردریک تکان نمی‌خورد.
Toobakiani
چشم‌هایت را باز کن و آن‌چه را که می‌توانی با آن‌ها ببین، قبل از آن‌که برای همیشه بسته شوند.
کاربر ۱۵۲۲۰۲۰
تنها از طریق سوزنده‌ترین آتش‌هاست که تطهیر حاصل می‌شود.
farzane farshbaf
ورنر نجوا می‌کند: «هیچ‌وقت آرزو کردی مجبور نباشی برگردی؟» «پدر می‌خواد من تو شولفورتا باشم. مادر هم همین‌طور. مهم نیست من چی می‌خوام.» «البته که مهمه. من می‌خوام یه مهندس بشم و تو می‌خوای پرنده‌ها را مطالعه کنی. مثل اون نقاش آمریکایی تو مرداب‌ها باش. چرا همه‌ی این کارا رو بکنیم اگه قرار نیست اونی که می‌خوایم باشیم؟» سکوتی در اتاق برقرار می‌شود. بیرون در میان درخت‌های آن‌سوی پنجره‌ی اتاق فردریک نوری غریب شناور است. فردریک می‌گوید: «مشکلت اینه ورنر، که هنوز باور داری صاحب زندگی خودت هستی.»
محسن
«تقریباً هر گونه‌ای که پیش‌تر روی این کره خاکی زندگی کرده منقرض شده لائورت. هیچ دلیلی وجود نداره که خیال کنیم ما آدما با باقی گونه‌ها متفاوت هستیم.»
محسن
چشم‌هایت را باز کن و آن‌چه را که می‌توانی با آن‌ها ببین، قبل از آن‌که برای همیشه بسته شوند.
محسن
ماری‌لائور می‌گوید: «می‌دونستی شانس این‌که رعدوبرق بهت بخوره یک در میلیونه؟ دکتر گفارد اینو بهم گفت.» «تو یه سال یا تو یه عمر؟» «نمی‌دونم.» «باید می‌پرسیدی.»
ناهید

حجم

۵۴۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۶۵۶ صفحه

حجم

۵۴۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۶۵۶ صفحه

قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
۳۶,۰۰۰
۷۰%
تومان