بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بلندی‌های بادگیر | طاقچه
تصویر جلد کتاب بلندی‌های بادگیر

بریده‌هایی از کتاب بلندی‌های بادگیر

۳٫۵
(۶۲)
اگر کتاب‌هایم را از من بگیرند، زندگی‌ام بی‌معنا می‌شود!»
Ali
ـ شما نباید تا ساعت ده بخوابید، همهٔ شادابی صبح تا آن ساعت از بین رفته است. کسی که تا قبل از ساعت ده نیمی از کارهای روزمره‌اش را انجام نداده باشد، ممکن است نتواند نیم دیگرش را تا پایان روز به اتمام برساند.
MMST
«نلی، حتی اگر من به بهشت بروم، باز هم احساس بدبختی خواهم کرد.» پاسخ دادم: «چون شما شایستهٔ رفتن به بهشت نیستید. تمام گناهکاران در بهشت احساس ناراحتی می‌کنند.»
Ali
من هیت‌کلیف را به‌خاطر چهره‌ای زیبا و جذاب نمی‌خواهم. بلکه به دلیل این می‌خواهم که خیلی بیشتر از خود من، شبیه من است. من کاری به ابنای روح بشر ندارم و نمی‌دانم روح از چه چیزی ساخته شده است. اما روح هیت‌کلیف و روح من هر دو از یک ماده ساخته شده‌اند، درحالی‌که روح لینتون با ما بسیار متفاوت است. درست مثل تفاوتی که نور مهتاب با رعد و برق دارد، یا تفاوتی که بین آتش و یخ وجود دارد.»
Ali
من در جسم بی‌جان متوفی آرامش می‌بینم که هیچ قدرتی نه در زمین و نه در آسمان قادر نیستند آن را بر هم زنند. نوعی اطمینان نسبت به زندگی بی‌حدومرز و بدون سایه و تاریکی در آینده مشاهده می‌کنم... زندگی جاویدانی که روح مردگان بدان قدم نمی‌نهند. جایی که در آن حیات توأم با عشق، صداقت و شادی پایان‌ناپذیر است.
Ali
یکی به لطف خدا امیدوار بود، و دیگری از لطف خدا مأیوس. هر کدام از آنها به دست خود سرنوشت‌شان را انتخاب کرده و محکوم شدند عواقب آن را تحمل نمایند.
MMST
آن‌قدر از حال خودم غافل شده‌ام که باید مرتب نفس‌کشیدن را به یاد خود اندازم... یا به قلبم یادآوری کنم از تپیدن باز نماند! هر کاری که انجام می‌دهم در اثر اجبار کامل است. زندگی به جبر فکری است که یک‌لحظه مغزم را آرام نمی‌گذارد.
Fateme
به چشمانت بیاموز که به هیچ‌چیز شک و ظن نکنند و تا وقتی از وجود کسی که قصد دشمنی تو را دارد، مطمئن نشدند به همه‌چیز به دیدهٔ دوست بنگرند. هرگز حالت یک سگ پست کینه‌توز را به خودت نگیر که فکر می‌کند هر لگدی که می‌خورد حق اوست، و ضمناً به‌خاطر رنجی که می‌برد، از تمام دنیا به اندازهٔ کسی که لگدش زده، نفرت دارد.»
نون
قلب خوب و مهربان است که تو را زیبا می‌کند. سفیدی و سیاهی پوست ملاک نیست. فراموش نکن طینت و ذات بد حتی زیباترین قیافه‌ها را به زشت تبدیل می‌کند.
zahra ak
ادامه دادم: «پسرم، قلب خوب و مهربان است که تو را زیبا می‌کند. سفیدی و سیاهی پوست ملاک نیست. فراموش نکن طینت و ذات بد حتی زیباترین قیافه‌ها را به زشت تبدیل می‌کند. حالا که دست و رویت را شستی و موهایت را شانه زدی و اخم‌هایت را از هم باز کردی... بگو ببینم، فکر نمی‌کنی که خیلی هم خوش‌قیافه‌ای؟ اگر از من بپرسی به تو می‌گویم که به حقیقت فکر می‌کنم تو خیلی فوق‌العاده شدی. شبیه شاهزاده‌ای شدی که لباس مبدل به تن کرده است.
نون
تو می‌دانستی که هیچ فقر و بدبختی، هیچ زندگی محقرانه‌ای، هیچ مرگ و هیچ چیز شیطانی قادر به جداکردن ما از یکدیگر نبود
zahra ak
این فکر که ارباب به‌خاطر کار نیکی که انجام داده، این همه درد را تحمل می‌کرد، عذابم می‌داد.
zahra ak
زیر پایمان ساقه‌ها و علف‌های بلند و سبز در برابر وزش نسیم موج زده و خم شوند. جنگل و صدای آب و همه‌چیز دیگر با شور و شادی، زنده و شادمانه غوغا سر دهند.
zahra ak
«در هر صورت تنها چیزی که مرا به‌شدت بیزار کرده و رنج می‌دهد، این زندان متلاشی شدهٔ تن من است
zahra ak
من حتی زمین زیر پایش و هوایی که او در آن نفس می‌کشد، را دوست دارم. آنچه که او لمس می‌کند، و هر کلمه‌ای را که بر زبان می‌راند، دوست دارم. من، نگاهش، حرکاتش را می‌ستایم و تمام وجودش را هرطور که باشد و هرطور که هست، می‌پرستم!
zahra ak
استعدادها و افکارتان را در مجرای درستی هدایت کنید تا در شرایط متفاوت قادر شوید از آن بهره برده و خود را از مسائل احمقانه و جزئی زندگی دور نگه بدارید
zahra ak
به‌راستی او عجب روش بی‌رحمانه‌ای را برای کشتن من انتخاب کرده است! او تکه‌تکه از روحم جدا نمی‌کند، بلکه بند به بند از جانم می‌ستاند.
zahra ak
از آنجا که فکر هر دو معطوف به یک نکتهٔ مشترک بود... یکی می‌خواست دوست بدارد و احترام بگذارد و دیگری می‌خواست دوست داشته شود و مورد احترام و مهربانی واقع گردد... بالاخره در انتها، تدبیری اندیشیدند که به این خواست مشترک نزدیک‌تر شوند.
zahra ak
محبت تو مرا خیلی بیشتر و عمیق‌تر از قبل عاشق و شیفتهٔ تو کرده است.
zahra ak
تنها چیزی که مرا به‌شدت بیزار کرده و رنج می‌دهد، این زندان متلاشی شدهٔ تن من است. از اینکه باید بیش از این در این کالبد محبوس باشم، خسته شده‌ام. آرزو دارم هر چه زودتر به آن دنیای باشکوه و جاودان فرار کنم و تا ابد در آنجا به سر برم. دیگر نمی‌خواهم سعادت ابدیم را به‌طور مبهم از خلال اشک‌هایم بنگرم و از پشت دیواره‌های یک قلب دردآلود برای آن پرپر بزنم. بلکه می‌خواهم از این دنیای اندوه‌بار بروم و در آن سرای نیک‌بختی بمانم.
ش

حجم

۵۴۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۲۰ صفحه

حجم

۵۴۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۲۰ صفحه

قیمت:
۱۷۰,۰۰۰
۱۰۲,۰۰۰
۴۰%
تومان