بریدههایی از کتاب قربانی
۳٫۰
(۲۰)
پسرهای سیاهپوست در شرایط مخاطرهآمیزی به سر میبردند. در مرکز پسکین نیوجرسی، از دوازدهسالگی تا حدود بیستوپنجسالگی مدام باید نگران زندگیشان میبودی.
امیرحسین
از پنجشنبه گم شده. تا دو روز و دو شب فکر میکردم پیش دخترخالهش مارتین باشه. خونهشون توی خیابون نُهمه. بعضی وقتها از راه مدرسه میرفت اونجا و فراموش میکرد بهم تلفن کنه. خب، منم فکر کردم اونجاس دیگه. ولی حالا میگن اونجا نبوده. مدرسهش هم نبوده. میگن از پنجشنبه خبری ازش ندارن. تا حالا نشده بود که مدرسه نره و حالا ظاهراً کسی نمیدونه بچۀ من کجاس. هرکی سیبلا رو دید لطفاً بهم تلفن کنه. ادنتا فرایام و این شماره تلفنمه...
امیرحسین
«ببین، اینجور وقتها باید سعی کنی زنده بمونی. وقتی شدیداً صدمه دیدی، تمرکز میکنی که نفست رو بدی داخل و بعد بدی بیرون و بعد دوباره همین کار رو میکنی. همین کافیه. با خودت فکر میکنی "خدایا من رو از این مهلکه بیرون بکش". وقت برای ترسیدن یا هیچ کار بیخود دیگهای نداری.»
لونا لاوگود
(مگر میشود کسی را به جرم قربانی بودن دستگیر کرد؟ مگر میشود کسی را به جرم مادر یک قربانی بودن دستگیر کرد؟) با این حال ادنتا ماجرای روزها و شبهای حکومت نظامی آگوست سال ۱۹۶۷ را به خاطر میآورد. وقتی که افراد گروه ضدشورش با این بهانه که ردراک مخفیگاه تکتیراندازهاست، با شلیک گلوله و پرتاب گاز اشکآور یا بمبهای آتشزا، به منازل مسکونی ردراک هجوم بردند. ادنتا آنزمان انیس شات را نمیشناخت؛ ولی میدانست که چطور لیاندر، برادر شانزدهسالۀ (غیرمسلح) انیس، ساعت نُه و پنج دقیقۀ شب، بعد از اینکه از خانۀ مادرش در خیابان فروینت خارج شد، به دست پلیس به قتل رسید. در زمان منع عبورومرور. خالۀ شصتسالۀ ادنتا که در طبقۀ اول آپارتمانی در مجتمع مسکونی روزولت زندگی میکرد، موقع عبور از مقابل کرکرۀ پنجره، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد. توسط گلولۀ سرگردان یکی از تکتیراندازها.
فاطمه
حجم
۴۵۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۱۱ صفحه
حجم
۴۵۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۱۱ صفحه
قیمت:
۴۱,۵۰۰
تومان