بریدههایی از کتاب چگونگی فعلیتیافتن باورهای دینی
۴٫۴
(۳۲)
کسی که به خود جاهل است به غیر خود جاهلتر است.
احسان
قلبت را قبلهی زبانت قرار بده، زبان را به حرکت در نیاور مگر به اشارهی قلب و موافقت عقل و رضایت ایمان.
با رعایت دستورالعمل فوق مسلم انسان از ساحت عالم کثرت به عالم وحدت سیر میکند. این روایت بین اهل سلوک روایت مشهوری است و هرکس به اندازهی همت خود از آن بهرهها گرفته است. اینکه شنیدهاید بعضی از بزرگان اهل سلوک با یک روایت سالها زندگی میکنند آن روایات از این نوع روایات است. میفرماید حالا که انسان میخواهد حرف بزند قبل از سخنگفتنْ قلب را در جلوی خود داشته باشد، اگر قلب اجازه داد و آن سخن را مزاحم حضورش در عوالم غیب ندید و علاوه بر آن، آن سخن عاقلانه بود و مخالف دستورات شرع نبود، آن را بگوید.
وقتی انسان تلاش کرد خود را در محضر حق ببرد و در آن عالَم مستقر شد، زبان باید آزاد نباشد، همین که میخواهید سخن بگویید در منظر خود، به قلب بنگرید اگر آن سخن شما را از «حال» و حضور خارج میکند خود را کنترل کنید، چون گفتن آن سخن همان و از جا کندهشدنِ قلب همان. به گفته مولوی:
ای زبان، هم آتش و هم خرمنی
چند این آتش درین خرمن زنی؟
در نهان، جان از تو افغان میکند
گرچه هرچه گوییاش آن میکند
سینا
به خوبی متوجه حقانیت دین و دستورات آن میشویم ولی چرا نمیتوانیم نتیجهی لازم را بگیریم و «دانایی» هایمان به «دارایی» تبدیل نمیشود؟
سید
عنایت دارید که باورهای شرعی عبارت است از اعتقادداشتن به وجود حقایقی معنوی که در بیرون از ذهن ما واقعیت دارند و ساختهی ذهن ما نیستند. حال سؤال این است، وقتی عقل ما متوجه شد که چنین حقایق نورانی مثل خدا و ملائکه و قیامت و نور انبیاء و اولیاء در عالمِ خارج از ذهن ما موجود است، چگونه میتوان با آنها مرتبط شد؟
arash
مثل ورود در نماز است که تا انسان وارد نشده است هیچ خیالی هم به سراغ او نمیآید، ولی همین که وارد نماز شد انواع خیالها جلوی او سبز میشوند، چون میخواهد از ساحتی به ساحت دیگر سیر کند و لذا صُوَر موجود در ساحت قبلی مانع است.
حمید سالاری
رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرمایند: «لا یؤمِنُ اَحَدُکُمْ حَتّی یحِبُّ لِاَخِیهِ ما یحِبُّ لِنَفْسِهِ»؛ هیچکدام از شما به درجهی ایمان نمیرسد مگر آنکه آنچه برای خود دوست دارد برای برادرش هم دوست بدارد
sss
آفت دین؛ حسد و عُجب و فخر است. یعنی با داشتن این صفات حرکت انسان به سوی عالم معنا و قرب الهی متوقف میشود.
sss
انسان با پیشنهادهایی که مکتبهای شبه عرفانی میکنند و یا با «اکنونزدگی»، در یک «حال» وَهمی گرفتار میشود که به هر حقیقتی پشت مینماید. ولی آن «حال» و «حضوری» که از طریق دستورات شرعی و با آزادشدن از آرزوهای بلند دنیایی بهدست میآید انسان را به مقام جمع با معانی وارد میکند.
MS
وقتی خواستیم به دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل کنیم و از پرحرفی خود را نجات دهیم و قلب را از تحرک خیالات آزاد کنیم باید دست به دامان امام صادق علیه السلام شویم و راهکار این مرحله را از آن حضرت بگیریم که میفرمایند: «فَاجْعَل قَلْبَكَ قِبْلَةً لِلِسانِك، لا تُحَرِّكْهُ إلّا بِاِشارَةِ الْقَلْبِ و مُوافِقَةِ الْعَقْلِ وَ رِضَی الْإیمان»؛ قلبت را قبلهی زبانت قرار بده، زبان را به حرکت در نیاور مگر به اشارهی قلب و موافقت عقل و رضایت ایمان.
shariaty
سه چیز از سختترین كارهای بندگان میباشد، انصاف به خرجدادن نسبت به خود، مواسات با برادران ایمانی، و یاد خدا در هرحال
°•. MaryaM .•°
وقتی از طریق به صحنهآوردن قلب، در مسیر به فعلیتدرآوردن باورها قرار گرفتیم، اولاً: میتوانیم با معتقدات خود زندگی کنیم. ثانیاً: از طریق تزکیه، رغبتِ رشد و تعالی باورها را در خود بیشتر فراهم نماییم. در حالیکه با کوتاهیکردن در به فعلیترساندن باورها کمکم قلب نسبت به باورهای خود بیتفاوت میشود و از نور آنها متأثر نمیگردد.
کاربر ۲۹۰۱۸۱۹
وقتی در دعاها از خداوند تقاضای بهشت میکنید، تقاضای ارتباط با اسماء حسنای الهی را دارید، تا از جمال الهی تغذیه کنید و جانتان با اسم لطیف و رحمان متحد گردد
sss
یکی از موانع بزرگِ سیر به سوی حقیقتِ تكوینی جانمان، مشغولشدن به عیب دیگران است
sss
دوستان همواره میگویند با مباحث مطرحشده به خوبی متوجه حقانیت دین و دستورات آن میشویم ولی چرا نمیتوانیم نتیجهی لازم را بگیریم و «دانایی» هایمان به «دارایی» تبدیل نمیشود؟
shariaty
در این کتاب سعیشده راههای عملی ورود به عالم قلب نشان داده شود تا از طریق قلب بتوان به عوالم غیب و ملکوت نزدیک شد و از انوار آن عالم بهرهمند گشت.
shariaty
باز خر، ما را از این نفس پلید
کاردش تا استخوان ما رسید
°•. MaryaM .•°
واقعاً در زیارت آن ذوات مقدس جان زائر با نور امام مرتبط میشود و به معنی حقیقی، زیارت و ملاقات صورت میگیرد. چون در حرم ائمه علیهم السلام برای نفسهای مستعد زمینهی حضور در جنبهی تکوینیشان فراهمتر است.
کافی است کمی به روح و روان خود سر و سامان بدهیم و برای عبادات خود ارزش قائل باشیم و عبادات شرعی را سرسری نگیریم تا روحمان با علماء ربانی و ملائکهی الهی و اسماء پروردگار و ذوات مقدس امامان علیهم السلام و در نهایت با نور احدی مرتبط شود و خود را در محضر حق حس کند.
°•. MaryaM .•°
در یک کلمه میتوان گفت آنچه مانع اتحاد جان انسان با حقایق میشود «دنیا» است
°•. MaryaM .•°
بحر علمی در نمی پنهان شده
در سه گز تن، عالمی پنهان شده
°•. MaryaM .•°
در یک کلمه باید ماوراء این دنیا زندگی کرد، چون ذات ما ماوراء این دنیا است، در این حالت است که به ساز و سوز بهار و خزان میتوانیم شکیبا باشیم و از حال و حضور بدر نیاییم.
°•. MaryaM .•°
ولی یاد خدای عزوجل در هر شرایطی به این معنی است که در طاعت خدا یا در معصیت خدا به یاد او باشی، تا یک چشمبرهمزدن توجه قلب از او به جایی دیگر نیفتد. هم هنگامی که وقت نماز است به یاد خدا باشی و وارد طاعت شوی، و هم وقتی زمینهی معصیتی فراهم است یاد خدا باشی و از آن معصیت رویگردانی. سختی این کارها به جهت در صحنهنگهداشتنِ قلب است.
°•. MaryaM .•°
کودکان را ملاحظه کردهاید که در ماههای اول تولدشان به سختی دستشان را بالا میآورند، ولی به طور مستمر این کار را ادامه میدهند و چون استعداد آن را در بدن خود دارند بالأخره موفق میشوند که دستشان را بالا بیاورند. حالا برای آنکه دستشان را به دهانشان برسانند مشکل دارند، هر چه اراده میکنند تا دست را به طرف دهنشان بیاورند این طرف و آن طرف میرود، ولی چون استعداد اینکه دستشان را به دهانشان برسانند دارند، با استمرارْ بالأخره موفق میشوند. در مورد نفس هم نباید بگوئیم اگر نفس استعداد حضور در عالم غیب و قیامت را دارد پس چرا خود را در آن عوالم حاضر نمییابیم؟
کاربر ۲۳۹۸۱۳۳
تولدی دیگر
باید در امثال اعتکاف و حج و زیارت با کنترل ارادههای دنیایی، مزهی عبور از صُوَر ذهنیهی دنیا را به جان خود بچشانیم و عملاً به تولدی دیگر دست یابیم، چنانچه حضرت عیسی علیه السلام فرمودند: «لَنْ یلِجَ مَلكوتَ السّمواتِ و الأرضِ مَنْ لُمْ یولَد مَرّتین»؛ کسی که دوبار متولد نشود هرگز به ملکوت آسمانها و زمین دست نمییابد.
کاربر ۲۳۹۸۱۳۳
در مورد خدا میگویی: «فاعِلٌ لا یشْغَلُه شَیئٌ عَنْ شَیئ» او فاعلی است که کاری او را از کاری باز نمیدارد. نفس انسان هم به جهت جنبهی تجردش چنین توانایی را دارد، در صورتی که تا جنبهی تجرد انسان غالب نیست و روح انسان در موطن جزئیات منتشر است، نظر به هر چیزی و کاری بیندازد از چیز دیگر و یا کار دیگری غافل میشود. در نماز میتوان چنین حالتی را تجربه کرد، وقتی جنبهی تجرد انسان ضعیف است، اگر نظر به رعایت مخارج الفاظ بیندازد، از معانی غافل میشود، و وقتی نظر به معانی دارد از باطن و روح معانی غافل میشود،
smoothybook
دوری از دنیا یعنی انصراف از آرزوهای آینده و غمهای گذشته و این یعنی آزادی از حجاب زمان و برگشت به ذات خود، همان خودِ مجردِ مستقَر در مقام «حال» و گسترده در تمام عوالم هستی.
nastaran
طبق روایت فوق؛ ارتباط مؤمن با مؤمن انسان را متوجه جنبهی ملکوتی برادر مؤمن خود میکند، جنبهای که فوق عالم تغییر و حرکت است و لذا تجلی آن به صورت سکینه و آرامش در حرکات و کلمات او به نمایش میآید.
Amir
آب گِل خواهد که در دریا رود
گِل گرفته پای او را میکشد
چیست این از گِل گرفتن آب را
جذب تو نُقل و شراب ناب را
Amir
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند: «...فَارْفُضِ الدُّنْیا فَإِنَّ حُبَّ الدُّنْیا یعْمِی وَ یصِمُّ وَ یبْكِمُ وَ یذِلُّ الرِّقَابَ فَتَدَارَكْ مَا بَقِی مِنْ عُمُرِكَ وَ لَا تَقُلْ غَداً وَ بَعْدَ غَدٍ فَإِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ بِإِقَامَتِهِمْ عَلَی الْأَمَانِی وَ التَّسْوِیفِ.»
دنیا را ترك كن و بدان كه محبت دنیا انسان را كور و كر و گنگ میگرداند ، دوستی دنیا گردنها را پائین میآورد، اینك از عمر باقیمانده استفاده كن و نگو فردا و یا پس فردا چنان و چنین خواهم كرد، كسانی قبل از شما هلاك شدند و رفتند که هلاكت آنها به خاطر آرزوها و فردا فردا گفتن ها بود.
وحید
البته منظورم این نیست که از ارتباط قلب با مثنوی و حافظ محروم شوید، به قول آیتالله انصاری همدانی«رحمةاللهعلیه» سالک تا آخر عمر به مثنوی مولانا نیازمند است. اخیراً که مقام معظم رهبری«حفظهاللهتعالی» در جلسهای که با شعرا داشتند فرمودند: مثنوی همان طور که مولوی میگوید: «هُوَ اُصولُ اصولِ اُصولِ الْدّین» و گفتند مرحوم مطهری هم با من هم عقیده بود.
وحید
میفرماید حالا که انسان میخواهد حرف بزند قبل از سخنگفتنْ قلب را در جلوی خود داشته باشد، اگر قلب اجازه داد و آن سخن را مزاحم حضورش در عوالم غیب ندید و علاوه بر آن، آن سخن عاقلانه بود و مخالف دستورات شرع نبود، آن را بگوید.
وقتی انسان تلاش کرد خود را در محضر حق ببرد و در آن عالَم مستقر شد، زبان باید آزاد نباشد، همین که میخواهید سخن بگویید در منظر خود، به قلب بنگرید اگر آن سخن شما را از «حال» و حضور خارج میکند خود را کنترل کنید، چون گفتن آن سخن همان و از جا کندهشدنِ قلب همان
کاربر ۸۸۵۶۹۴۷
حجم
۱۴۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۱۹ صفحه
حجم
۱۴۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۱۹ صفحه
قیمت:
رایگان