بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ایستگاه آبشار | طاقچه
تصویر جلد کتاب ایستگاه آبشار

بریده‌هایی از کتاب ایستگاه آبشار

دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۳ رأی
۵٫۰
(۳)
«چلاق بُشه اون دستت. واسه‌چی بچه‌رو می‌زنی؟ بیا دورت بگردم. بیا پیش خودم...»
n re
به بچه آدم چند هزار دفعه باید بگن؟ آبرو برام نموند تو در و همسایه. خدایا، دردهامو به کی بگم؟ تیکه تیکه‌تو برام بیارن. خدا شناختت که شکل بزمجه‌ات کرد!»
n re
عجبا، قلبی که از مقابله با خطرناک‌ترین دشمنان بیم نداشت با مشاهده یک دختر جوان باید این‌گونه مرتعش شود!
n re
صدای چرخ که می‌آمد به آدم یک‌جوری... آدم حس می‌کرد خانه‌ای هست و مادری و یک بساط خانواده‌ای که دور و ور آدم را گرفته و آدم دلگرم بود.
n re
در خانه که صدای چرخ خیاطی می‌آمد آدم یک‌جور دلگرمی‌ای داشت که مادر سرحال است. پشتش، کمرش، پایش درد نمی‌کند. نفس‌تنگی اذیتش نمی‌کند. نفخ نکرده. چربی و فشار خونش بالا نرفته
n re

حجم

۱۶۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۷۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۱ صفحه

حجم

۱۶۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۷۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۱ صفحه

قیمت:
۵۵,۴۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد