بریدههایی از کتاب خورشید همچنان میدمد
۳٫۲
(۳۰)
«من توی محیط مذهبی حال خیلی بدی دارم، احساس بدی بهام دست میده.»
پویا پانا
خیلی راحت است که آدم موقع روز به همهچیز بیاعتنا باشد، اما شب همهچیز فرق میکند.
پویا پانا
«ما میخوایم افسار زندگیمون دست خودمون باشه.»
پویا پانا
طوری به چشمان من نگاه میکرد که این سؤال را در ذهن من متبلور میشد که آیا واقعاً با چشمان خودش مینگرد. ممکن است بعد از اینکه چشمها نگاه خود را از دنیا بردارند، چشمان او این نگاه را ادامه دهد. او طوری نگاه میکرد که گویی در این کره خاکی هیچ کس اینطور نگاه نمیکند
Mohammad reza Gholami
گور بابای هرچی زن است.
پویا پانا
زنها برای دوستیهای معرکه ساخته شدهاند. دوستیهای بسیار خوب. آدم باید در وهله اول عاشق آنها باشد تا بتواند بنای دوستی را با آنها بریزد.
پویا پانا
«بیا برادر کمی هم تو بهره ببر، شک به دل راه نده، برادر. بیا نخود آش اسرار مقدس نشیم. بیا ایمان بیاوریم و به سادگی بگوییم ـ میخوام همزمان با من تو هم بگویی ـ چه باید بگیم برادر؟»
Mohammad reza Gholami
آدما چه حماقتهایی میکنن.
پویا پانا
من عمرم را بیشتر صرف چیزی کردهام که دوست داشتهام، ازاینرو زندگی خوبی را گذراندهام. حال آدم یا با یادگیری و مطالعه یا با تجربه تاوان زندگی را میدهد یا بهطور شانسی و از طریق پول درآوردن. لذت بردن از زندگی این است که بدانی به میزان پولات چه چیز بهدست میآوری و بدانی که چه موقع آن را داری.
پویا پانا
«تا حالا عاشق شدی؟»
کنت گفت: «همیشه. همیشه عاشقم.»
«چه بلایی سر ارزشهات آورد.»
«اونهم بین ارزشهام جایگاهی برای خود پیدا کرد.»
«فاتحهی ارزشهات خونده شد. تو دیگه مُردی. کارت تمومه.»
raika.note
معیارهای کاذب اروپایی تورو نابود کرده
پویا پانا
چند داستاننویس که زمانی در جبهههای جنگ جهانی اول میجنگیدند و شاهد کشته شدن میلیونها سرباز و مردم بیگناه بودهاند، تصمیم میگیرند تا برای پر کردن خلا زندگی و فراموش کردن مصیبتهای جنگ به مسافرت بروند و زندگی را با خوشی بگذرانند و در نهایت در مییابند که آنها نسلی تباه شده هستند.
امیرحسین
زنها برای دوستیهای معرکه ساخته شدهاند. دوستیهای بسیار خوب. آدم باید در وهله اول عاشق آنها باشد تا بتواند بنای دوستی را با آنها بریزد.
مژگان
من عمرم را بیشتر صرف چیزی کردهام که دوست داشتهام، ازاینرو زندگی خوبی را گذراندهام. حال آدم یا با یادگیری و مطالعه یا با تجربه تاوان زندگی را میدهد یا بهطور شانسی و از طریق پول درآوردن. لذت بردن از زندگی این است که بدانی به میزان پولات چه چیز بهدست میآوری و بدانی که چه موقع آن را داری.
مژگان
شاید اگر چگونه زیستن را میآموختم، میتوانستم بفهمم که این زندگی چیست.
مژگان
برت خندید و ادامه دا: «میگم تو موقع عرق خوردن خیلی فسفس میکنی.» من فقط چند جرعه کوچک خورده بودم. بعد کل لیوان را سر کشیدم.
امیدکربلایی
«نمیتونم همینطوری وایسم ببینم زندگیم مثله برق میگذره و من هنوز نتونستم ازش بهره ببرم.»
«هیچکس اونطور که دلش میخواد زندگی نمیکنه، بهجز گاوبازها.»
سپیده اسکندری
خیلی راحت است که آدم موقع روز به همهچیز بیاعتنا باشد، اما شب همهچیز فرق میکند.
سپیده اسکندری
حجم
۲۰۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۰۸ صفحه
حجم
۲۰۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۰۸ صفحه
قیمت:
۸۵,۰۰۰
تومان