بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اشتیاق اطلسی‌ها | طاقچه
تصویر جلد کتاب اشتیاق اطلسی‌ها

بریده‌هایی از کتاب اشتیاق اطلسی‌ها

امتیاز:
۵.۰از ۶ رأی
۵٫۰
(۶)
دلم قرار نمی گیرد از فغان، بی تو سپند وار زکف داده ام عنان، بی تو ز تلخکامی دوران نشد دلم فارغ زجام عشق لبی تر نکرد جان، بی تو چو آسمان مه آلوده‌ام زتنگدلی پر است سینه ام از انده گران، بی تو نسیم صبح نمی‌آورد ترانۀ شوق سر بهار ندارند بلبلان، بی تو لب از حکایت شب‌های تار می‌بندم اگر امان دهدم چشم خونفشان بی تو
مادربزرگ💝
اگر از من بپرسی؛ اگر از شعرهایم بپرسی؛ اگر از این لاله‌های شعله‌ور در باد بپرسی؛ اگر از این پرنده‌های خیس بی‌آشیان بپرسی؛ خواهی دید که اینهمه نگاه نگران تو را بیهوده آه نمی‌کشند. با دست‌های آفتابی‌ات بیا و شب‌های خاموش خاک را ستاره باران کن.
مادربزرگ💝
طرح لبخند تو پایان پریشانی‌ها
.
من آوارۀ ناکجـایی‌ترین ردّ پایم چه بی انتهایم من امشب، چه بی انتهایم
.
مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید حافظ شیرازی
دختر دریا
دلم گرفته از اینجا چقدر تکراری‌ست
.
آن قیام بزرگ، رستاخیز بی‌ظهور تو کی وقوع کند بوی گل‌های دوستی باید در مشام جهان شیوع کند تنگ شد عرصه بر جهان ای کاش منتقم، کار را شروع کند تا جهان با اصول انسانی حُسن تأکید در فروع کند آن که خورشید آرزوی شماست شاید این روزها، طلوع کند محمّدجواد محبّت
مادربزرگ💝
این انتظار ... چشم گریز جادّه به پایان نمی‌رسد دستم به دست‌های تو آسان نمی‌رسد اینجا کجاست؛ تیره‌ترین چهرۀ زمین اینجا که هیچ تشنه به باران نمی‌رسد آقا! کدام جمعه دلت سبز می‌شود خون شد دلم ز درد و به درمان نمی‌رسد احساس می‌کنم که تب اوج در من است این انتظار تلخ به پایان نمی‌رسد پر می‌زنم به سمت صمیمی‌ترین عروج دستم چرا به دست شهیدان نمی‌رسد قربانعلی عالی‌زاده
S
چه کردی، انتظار، ای انتظار لاله گون، با من؟ که اینسان همسفر شد جای دل یک لُجّه خون بامن
.
بازآ! که از فراق تو ای غایب از نظر! دامن ز خون دیده چو دریای گوهر است
.
ای روز بازگشت تو، آغاز عیدها
.
ناگهان نام تو در شعرم نقش می‌بندد
.
گر از دیار یار ما عبور می‌کنی پرسشی نما بگو که: ای بهار کی ظهور می‌کنی؟
.
آتش گرفتم از تب عشق تو، سوختم ای کرده سوز هجر تو خاکسترم بیا
.
حال و روز من بد است، خسته‌ام از این زمین
.
تو اینجا بامنی امّا نگاهم سخت نابیناست
.
کجا دست نجاتی هست جز دست پناه تو؟
.
طلوع می‌کند آن آفتاب پنهانی ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی دوباره پلک دلم می‌پرد نشانۀ چیست؟ شنیده‌ام که می‌آید کسی به مهمانی کسی که سبزتر است از هزار بار بهار کسی، شگفت کسی، آن چنان‌که می‌دانی! کسی که نقطۀ آغاز هرچه پرواز است تویی، که در سفر عشق خط پایانی تویی بهانۀ آن ابرها که می‌گریند بیا که صاف شود این هوای بارانی تو از حوالی اقلیم هرکجا آباد بیا که می‌رود این شهر، رو به ویرانی در انتظار تو تنها چراغ خانۀ ماست که روشن است در این کوچه‌های ظلمانی کنار نام تو پهلو گرفت، کشتی عشق بیا که نام تو آرامشی‌ست طوفانی
Dexter
کجایی ای ستون آسمان‌ها تکیه‌گاه تو زمین و عرش و فرش و کهکشان‌ها خاک راه تو
.
یک عمر میزبان غمت بوده‌ام، تو هم یک شب به میهمانی چشم ترم بیا
.
کجاست مرهم این زخم، زخم کاری ما؟
.
مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید حافظ شیرازی
MOHAMMAD
آخر مرا دیوانه خواهد کرد این حسّ سرشار از پریشانی
.
رهروان در سفر بادیه حیران تواند با تو آن عهد که بستند، بر آنند هنوز
.
ای بسته بر وجود تو بود و نبود ما حاشا که جز به جود تو باشد وجود ما
.
فردا بهشت می‌وزد از ... از مشرق نگاه تو جاری‌ست بوی عشق ای آفتاب عاطفه! ای آبروی عشق تو انعکاس آبی صبح و صداقتی شفافتر از آینه‌ای روبروی عشق فردا بهار می‌دمد از نغمه‌ات زلال فردا بهشت می‌وزد از چار سوی عشق موعود من که چشم به راهت نشسته‌ایم آواز می‌دهیم تو را با گلوی عشق آیینه می شویم به تکثیر بامداد آیینۀ طلوع تو ای آرزوی عشق! افشین یداللهی (غریب)
S
و با چه قید بگویم که دوستت دارم؟
.
ای یادگار حیدر کرّار ما بیا ما را بجز نگاه تو در انتظار نیست
.
من بی تبسم تو، آرامشی ندارم ای خنده‌های سبزت، بی مرز، بی نهایت
.
ای کاش به یک صبح بهاری رسد از راه!
.

حجم

۱۲۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۱

تعداد صفحه‌ها

۱۶۳ صفحه

حجم

۱۲۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۱

تعداد صفحه‌ها

۱۶۳ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان