تقدیم میشود به:
تمامی زنان ایرانزمین؛
که یقیناً جواب دندانشکنی به این کتاب خواهند داد،
تا درس عبرتی باشد برای سایرین!
ز.م
اما امروز حوالت تاریخی گروهی دیگر چنان است که به تأسی و تشبث با آن عفریته (Gugush) در فیلم همسفر (۱۳۵۴) که بنگاه فسق و فجور (Manoto) خود را به نام مدرسه فلسفه افلاطون (Plato)، آکادمی (Academy) نامیده بود، در پاسخ به علی (Behruz Vosughi) چنین میگویند:
ـ «علی بیداری؟
ـ مثه اینکه آره...
ـ میخوای بخوابی؟
ـ ما رو هوایی نکن مرگ مادرت...
ـ یه سوال ازت بپرسم راستشو میگی؟
ـ بپرس بابا بپرس....
ـ تو زن داری؟
ـ نه بابا. زنمون کجا بود؟
ـ پس تو چی داری؟
ـ هیچی، جز یه ننه و یه خونه گرویی....
ز.م
(بخشی از گفتگوی منتشرنشده مارتین هایدگر و هانا آرنت در کلبه جنگی)
این سخن خود بدان معناست که زنان جز در سایهسار مردان زیستن نتوان که اگر زنی به مردی گقت آری، «هستن» توانستن، ورنه، پاسخِ نه، خود علت نیستشدن ایشان است. و این نیستی، همان است که تنها در تجربه (Erlebnis) رانندگی با پراید (Death Machine) به تمامی محقق میشود، زیرا کسی که پراید میخرد، به «مرگآگاهی» رسیده است. چون نهتنها از مرگ قریبالوقوع نمیترسد، بلکه خود آن را بهمثابه یک کالا میخرد. و اگرچه زمان دقیق آن را تعیّن نمیتواند کرد، در مقابل شکل و محتوای آن را تعیین میکند. پراید، مظهر نسخ، مسخ و فسخ مرزهای میان زندگی امروز و مرگ فردا است.
اما آنان که چنین بودند، مسخ و فسخ و نسخ شدند و ما اینک میبایست مقدمات و صغری و کبرای بسیار فراهم آوریم تا شاید این سخن آن زن را خوشایند آید و دست در دست هم دهیم به مهر.
ز.م