
بریدههایی از کتاب مجسمه ماروسی
۳٫۳
(۴)
دوست دارد کارها را با دستانش، با تمام پیکرش انجام دهد، و میتوانم به راحتی بگویم با دل و جانش.
باران
مردم را در لباسهای کهنه و در عین حال پاکیزهشان دیدم. یونانی میداند چگونه با کهنههایش سر کند: از هیچ رو با این چیزها خوار و خفیف نمیشود، آنطور که در کشورهای دیگر دیدهام.
باران
میپرسیدم، آیا میدانند که مردم امریکا با تمام تجمل ساختهی ماشین و راحتیهایش، چه تهی، بیآسایش و بدبختاند.
باران
احساس میکردم که جنگ دارد میرسد هر روز نزدیکتر و نزدیکتر میشد. هنوز هم میشد صلح برقرار باشد، و هنوز میشد از آدم ها انتظار ادمیت داشت.
باران
جلوهای از روحیهی امریکایی را در بدترین شکلاش در او دیدم. تمام فکر و ذکرشان شده بود پیشرفت. ماشینهای بیشتر، کارایی بیشتر، سرمایهی بیشتر، راحتیهای بیشتر حرفشان همه این بود.
باران
چه خوب است که به طور خالص شادباشی، و از آن بهتر اینکه بدانی که شاد هستی. اما، بفهمی که شادمان هستی و بدانی که چرا و چگونه، به چه نحو، به سبب تسلسل چه حوادث یا شرایطی، و بازهم شادباشی، هم شاد باشی و هم بدانی که شاد هستی، وه، که فراتر از شادی است، رستگاری است.
hedgehog
رنگآمیزیها در سراسر یونان آبی و سپید است، حتا روزنامهها مرکب آبی به کار میبرند، یک آبی آسمانی روشن که صفحههای روزنامه را صاف و صادقانه و جوانمآبانه مینمایاند. مردم آتن به راستی روزنامهها را میبلعند، آنها گرسنگی پایانناپذیری برای اخبار دارند.
hedgehog
زمانی که بجا باشد، سخن یک نفره را بیشتر از دو نفره دوست دارم. مثل این است که شخصی را تماشا کنی که کتابی را به سرعت برایتان مینویسد: آن را مینویسد، آن را بلند میخواند، به آن عمل میکند، بازنگری میکند، آن را مزهمزه میکند، از آن لذت میبرد، از لذت بردن شما از آن لذت میبرد، و آنگاه تمام آن را پاره میکند و به دست باد میدهد. عملی است آسمانی، زیرا در اثنایی که او بدان مشغول است، برایش حکم خدا پیدا میکنید مگر آنکه چنین شود که شما ابله بیحوصله و بیاحساسی از کار درآیید که در آن صورت، آن نوع سخن تک گویانهای که منظور من است هرگز به میان نمیآید.
hedgehog
به نظر میرسید که تمام وقت از خودش حرف میزند، اما بیهیچ خودستایی. از خودش حرف میزد، چون جالبترین آدمی که میشناخت همانا خودش بود. من از این صفت او خیلی خوشم میآمد خود من هم کمی از آن دارم.
hedgehog
درست همانطور که رویاها به حیات خود ادامه میدهند و روح انسانها را میپرورند.
Fionah
برای آزمودن میآزماید، نه برای ایجاد شیوهی بهتر و کاراترِ انجام کارها. دوست دارد کارها را با دستانش، با تمام پیکرش انجام دهد، و میتوانم به راحتی بگویم با دل و جانش.
Fionah
پیوسته احساس کردهام که هنر قصهگویی مستلزم این است که چنان قوهی تصور شنونده را برانگیزد تا مدتی پیش از پایان، خود را در تخیلات خویش غرق کند. بهترین داستانهایی که شنیدهام بیربط بودند، بهترین کتابها، آنهایی که طرحشان را هرگز نمیتوانم به خاطر آورم. بهترین افراد، آنهایی که هیچوقت در جایی به آنها برنمیخورم. هر چند که مکرر برایم اتفاق افتاده است، اما هرگز از این اعجاب دست برنمیدارم که چگونه پیدرپی برایم رخ میدهد که پس از سلام و علیک با افراد معینی که میشناسم، ظرف چند دقیقه با ایشان راهی سفر بیپایانی میشوم که از حیث حال و هوا و خط سیر واقعاً به خواب نیمه عمیقی میماند که خواب بیننده پیدرپی در آن میلغزد، عین استخوانی که در حفرهی خود.
hedgehog
دگرگون کردن حکومتها، اربابها و جباران کافی نیست: شخص باید تصورات از پیش دریافتهی خود را از درست و نادرست، خوب وبد، عادلانه و ناعادلانه درهم بریزد. ما باید خود را از سنگری سخت مقاوم که خودمان را در آن چال کردهایم رها کنیم و به هوای باز بیرون بیاییم. سلاحمان، داراییهامان، حقوق فردی، طبقاتی، ملی، و قومیمان را واگذاریم. یک میلیارد انسانی را که صلح میجوید نمیتوان سرکوب کرد. ما خود را گرفتار دید زندگی محدود و حقیرمان کردهایم. نثار زندگی شخص در راه یک نهضت باشکوه است، اما آدمهای مرده به درد نمیخورند. زندگی طلب میکند که ما چیز دیگری عرضه کنیم روح، روان، عقل و هوش و نیکخواهی.
hedgehog
اما این را زمانی فهمیدم که خود یونان را به چشم خویش دیدم، دنیایی از نور که هرگز به خواب ندیده بودم و هیچ امیدی به دیدنش نداشتم.
کاربر حسن ملائی شاعر
وقتی که به چیزی حقیقی و خالص رسیدی، به صفر رسیدهای. صفر واژهای است یونانی به معنای «دید ناب.»
hedgehog
تنها قانونهایی که پایدار میمانند آنهاییاند که نانوشتهاند. انسان جانوری قانونشکن است، و در عین حال از نوع بزدلاش.
hedgehog
در آتن لذت تنهایی را چشیدم، در نیویورک پیوسته احساس بیکسی میکردم. تنهایی حیوانی در قفس: که جنایت، شهوت، میخوارگی و دیگر دیوانگیها را به بار میآورد.
hedgehog
پرسید، «از اینجا به کجا میروید؟» و من گفتم، «شاید به ایران.»
hedgehog
نخستین بار در زندگیام بود که اینطور با یک دندگی دست رد به سینهی کسی زده بودم. تجربهای بود که ازش لذت بردم.
hedgehog
در یونان انسان همواره از احساس جاودانگی که همیشه حی و حاضر است، سرشار میشود
hedgehog
در یکی دو سال آخر در پاریس به دوستانام اشاره میکردم که یک روز نویسندگی را به کل رها میکنم. در آن زمان که خود را دارای بیشترین قدرت و مهارت احساس کنم خود خواسته آن را رها میکنم.
hedgehog
یونانیان مردمی هستند پرحرارت، اهل کنجکاوی و پرشور. شور همان چیزی بود که مدتی مدید در فرانسه از آن بینصیب مانده بودم. نه تنها شور و هیجان، بلکه مخالفت، درهم ریختگی و بینظمیهمهی این کیفیتهای ناب انسانی را در وجود دوست نویافتهام دوباره جُستم و قوت قلب گرفتم.
باران
هرگاه از سیاحتهایش حرف میزد انگار که آنها را نقاشی میکرد. هر چه او تعریف میکرد، مثل پردههایی نقاشی که به دست استادی پرداخت شده باشد، در سرم میماند.
hedgehog
میپرسیدم، آیا میدانند که مردم امریکا با تمام تجمل ساختهی ماشین و راحتیهایش، چه تهی، بیآسایش و بدبختاند.
hedgehog
Nero (آب): نخستین کلمهی یونانی بود که یاد گرفتم، و چه کلمهی قشنگی.
hedgehog
دوست دارد کارها را با دستانش، با تمام پیکرش انجام دهد، و میتوانم به راحتی بگویم با دل و جانش.
hedgehog
خالی نگه داشتن ذهن کار بزرگی است، کاری بزرگ و بسیار سلامتبخش. تمام طول روز را خاموش بودن، هیچ روزنامهای نخواندن، صدای هیچ رادیویی نشنیدن، به هیچ اراجیفی گوش نکردن، سرتاپا و دربست تنبل بودن و از هر حیث به کل لاقید به سرنوشت جهان، بهترین دارویی است که شخص میتواند به خودش تجویز کند. معرفت کتابی به تدریج کنار گذارده میشود، مشکلات حل و برطرف میشوند، گرهها به آرامی باز میشوند، تفکر، آنگاه که میپذیری در آن رها شوی، بسیار بدویانه میشود. تن به سازی نو و عالی بدل میگردد، به گیاهان و سنگها یا به ماهی به دیدهی دیگری مینگری. تعجب میکنی که مردم با فعالیتهای دیوانهوارشان برای انجام چه تلاش میکنند. جنگی در کار است، اما در این باره که برسر چیست یا که مردم چرا باید از کشتن یکدیگر لذت ببرند، کمترین چیزی نمیدانی.
hedgehog
فرانسوی نه میداند چگونه ببخشد، نه میداند چطور طلب احسان کند در هر حال راحت نیستند. همین که اسباب زحمت شما نشوند، فضیلتی به شمار میآورند. این هم یک جور حصار است. یونانی هیچ حصاری به گرد خود ندارد: او بیدریغ میدهد و میستاند.
hedgehog
وقتی با خودت راست باشی، بیاهمیت است چه پرچمی برفراز سرت در اهتزاز است، یا کی چه دارد، یا که به زبان انگلیسی حرف میزنی یا مغولی. نبودن روزنامهها، نبودن خبرها دربارهی آنچه آدمیان در بخشهای گوناگون جهان برای زندگیبخشتر کردنِ زندگی یا کاستن از قابلیت آن انجام میدهند، بزرگترین موهبت الهی است.
hedgehog
در اینجا نور، بیواسطه به درون جان نفوذ میکند، درها و پنجرههای قلب را میگشاید، آدمی را عریان میکند، بیحفاظ و منفرد در سعادتی فراطبیعی که هر چیزی را وضوح میبخشد بی که شناخته شود. هیچ تحلیلی در این فروغ راه ندارد. در اینجا، بیمار عصبی یا در جا شفا پیدا میکند یا دیوانه میشود. خود صخرهها به کل دیوانهاند: آنها در طول سدهها در معرض این تنویر ملکوتی قرار گرفتهاند: آنها خیلی آرام و خموش آرمیدهاند، در خاک خونرنگ در میان گلبنهای رنگین و رقصان به آغوش درآمدهاند. اما من میگویم آنها دیوانهاند، و دست زدن به آنها به منزلهی خطر کردن به از دست دادنِ توانایی شخص است در گرفتن چیزهایی که قبلاً سخت، جامد و غیرقابل حرکت به نظر میرسیدند.
hedgehog
حجم
۲۸۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۲۸۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان