باید اعتراف کنم هر کاری از دستم برمیآمد انجام دادم تا در این جلسه شرکت نکنم. سعی کردم خودم را به ناخوشی بزنم. سعی کردم کاری کنم که ذاتالریه کنم. به سلمانی رفتم به امید اینکه او با تیغ سرم را از بدن جدا کند. عاقبت هم به فکر این افتادم که بدون کت و کراوات حاضر شوم تا در جلسهای اینطور رسمی راهم ندهند.
کاربر ۱۲۶۰۰۹۱
یازده سال قبل یکی از بهترین شعرای معاصر ما، پابلو نرودا، با کلمات خود این تالار را نورافشانی کرده بود. از آن به بعد عقاید خوب یا بد اروپاییها در این بوده است که این قاره را به نحوی مافوقالطبیعه در نظر بگیرند. مردهایی با تخیلات افسانهای و زنهایی فراموشنشدنی که همگی از افسانهها صحبت میکنند.
کاربر ۱۲۶۰۰۹۱
شاعران و گداها، جنگجویان و مردم باطله، تمام ما کسانی که واقعیت را آنطور مبالغهآمیز پدید آوردهایم، چندان هم لزومی نداشته است چیزی اختراع کنیم. فقط سعی کردهایم زندگیمان را به نحوی ادا کنیم تا بقیه بتوانند آن را باور کنند. دوستان گرامی، همین مسئله باعث «تنهایی» همگی ما شده است.
کاربر ۱۲۶۰۰۹۱