بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سایه‌‌های سیاه (مجموعه داستان‌های کوتاه) | طاقچه
تصویر جلد کتاب سایه‌‌های سیاه (مجموعه داستان‌های کوتاه)

بریده‌هایی از کتاب سایه‌‌های سیاه (مجموعه داستان‌های کوتاه)

انتشارات:انتشارات پر
امتیاز:
۳.۹از ۱۵ رأی
۳٫۹
(۱۵)
افسردگی بهایی است که انسان برای شناخت خود می‌پردازد هر چقدر به زندگی بنگری به همان مقدار هم عمیق‌تر رنج می‌کشی
min
«آدم تنها، مرده و یتیم دنیا میاد و توهّم زندگی رو می‌زنه...»
saghar
سالینجر در «ناتور دشت» گفته بود «مردم همیشه برای چیزها و آدم‌های عوضی دست می‌زنند.»
saghar
«آدم تنها، مرده و یتیم دنیا میاد و توهّم زندگی رو می‌زنه...»
صادق هدایت
گذر زمان عادت‌ها و آدم‌هایی که افراد می‌بیند را تغییر می‌دهد و یک سری رفتارها هم از بین می‌رود یا جایش را به رفتاری دیگر می‌دهد، ولی اصلِ آدمی که عصاره‌ی خالصِ قلب و روح است تغییر نمی‌کند.
saghar
آخرین دیالوگِ همه‌ی این داستان‌های عاشقانه همین است: - من شما را دوست دارم. - خیلی خب، پس دست از سَرم بردارید...
min
نمی‌دانستم چرا همیشه در سریال‌های تلویزیونی، همه ماشین‌های خوب سوار می‌شدند. چرا من یکی از آنها را نداشتم؟ اصلاً سوار شدنش را بلد نبودم.
mehregan
آیا این فردی که حسش می‌کردم یا صدایش می‌آمد، همان روح خودم نبود که از بدنم جدا شده بود و بالای سرم می‌چرخید؟
زهره
آدم می‌تواند دلتنگ چیزها و جاهایی شود که ازشان خاطرات بد و کِدِری دارد..!
دیوانه شماره 116382765947
انگار همه‌جا یک سِری قُلدر پولدار بودند تا نفس یک سری ضعیف‌تر از خودشان را بگیرند.
صادق هدایت
افسردگی بهایی است که انسان برای شناخت خود می‌پردازد هر چقدر به زندگی بنگری به همان مقدار هم عمیق‌تر رنج می‌کشی
Yasin
از ریخت تمام مردم و به خصوص خویشاوندان فضول و عقب‌مانده‌ام بدم می‌آمد و دیدار با آنها فقط لرزش بدنم را زیادتر می‌کرد.
صادق هدایت
به گوسفندها نگاه می‌کردم. از نظر آنها ما که بودیم؟ موجودات بدبخت و بی‌نوایی که حتی نمی‌توانیم مثل آنها یک دل سیر بچریم و هیچ‌گونه فایده‌ای هم برای هستی و طبیعت نداریم جز این‌که آسیب‌های مختلفی به آن بزنیم و همه جا را به آلودگی و کثافت بکشیم. شاید اگر گوسفند بودم زندگی زیباتر بود. نهایتاً یک بار به دست گرگ یا انسان کشته می‌شدم، ولی باقی عمرم را می‌چریدم و زندگی می‌کردم.
Mohammadmahdi
یحتمل برای آن‌ها هم مهم نبود و من را یک بیمار می‌پنداشتند که کارش بیخ‌دار شده و من هم به دُکان و دفتر دستک آنها می‌خندیدم و دلم می‌سوخت. بعد از سال‌ها درس خواندن و طرح گذراندن و بدبختی، تازه باید بیایند و روبروی یکی مثل من بنشینند.
دیوانه شماره 116382765947
انسان‌ها از ابتدا تا به امروز، به سبب علاف‌نبودن و سرگرمی، برای خودشان و طبیعت و زمین داستان تراشیدند. یک سری قانون وضع کردند و یک سری استخدام می‌شدند و یک سری زندانی و یک سری قدرتمند، و جالب‌تر این بود که برای یاد گرفتن این چیزها باید درس می‌خواندند و پول خرج می‌کردند و بعد هم همه پز می‌دادن که فلانی وکیل شده یا پسر فلانی خلبان هستش...
دیوانه شماره 116382765947
چه فرقی می‌کرد که چه غلطی بکنیم وقتی نهایتاً باید همگی بمیریم و فراموش بشویم؟
دیوانه شماره 116382765947
از نظر آنها ما که بودیم؟ موجودات بدبخت و بی‌نوایی که حتی نمی‌توانیم مثل آنها یک دل سیر بچریم و هیچ‌گونه فایده‌ای هم برای هستی و طبیعت نداریم جز این‌که آسیب‌های مختلفی به آن بزنیم و همه جا را به آلودگی و کثافت بکشیم. شاید اگر گوسفند بودم زندگی زیباتر بود. نهایتاً یک بار به دست گرگ یا انسان کشته می‌شدم، ولی باقی عمرم را می‌چریدم و زندگی می‌کردم. البته که قانون جبر برای گوسفندان هم به گونه‌ای اجرا شده است که بعضی‌های‌شان خوشبخت‌ترند و در مناطق شمالی و مزرعه هستند و از طبیعت لذت می‌برند بعضی دیگر در شهری مثل تهران باید روزنامه باطله و کاغذ به جای علف بخورند و رو هم رو هم بخوابند و نهایتاً سلاخی بشوند.
دیوانه شماره 116382765947
در طبیعت هیچ چیزی نبود که با اشعه‌ی ایکس ببینم. طبیعت، خودش بود.
دیوانه شماره 116382765947

حجم

۷۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۷۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان